پایگاه تحلیلی - خبری نظرآنلاین

رسانه راهبردی - انتقادی پژوهشکده نظر

چرا راه‏‌حل‌های از پیش‌ معلوم برای معماری منظر کافی نیست؟

در شهر تهران، مشکلات متعدد از جمله محیط‏ زیستی (آلودگی، مصرف آب و …)، اجتماعی (جرم، خشونت، گرانی و …) و عملکردی (ترافیک، غلبۀ سواره، فرسودگی بنا و …) وجود دارد. فارغ از اینکه چه کسانی غیر از متخصصان مقصر هستند –مثلاً مسئولان یا مردم- موقتاً سؤال این است که کاهش این مشکلات، از نقطۀ کنونی، امکان‌­پذیر است یا خیر؟ و اگر بله، چگونه؟

به نظر می­رسد طبق عقل رایج، شهری مدرن و کم مشکل است که متخصصانِ دارای پروانه از نظام‌های تعیین‌صلاحیت­‌شدۀ آن (آکادمی و اصناف)، با بررسی مسائل پیچیده و ساده­‌سازی آن­ها از‏ پشت شیشۀ عینک تخصصی خود به‌صورت تدریجی و علمی مشکلات را برطرف کنند و البته به‌شکلی مداوم مانند یک نیروی پلیس، ناظم تخصصی مسائل شوند تا از خطا و آشوب جلوگیری شود. در این صورت، مانند شهرهای برتر کشورهای توسعه‌یافته، شاخص کیفیت در زندگی شهر بالا خواهد رفت. البته چون شهر و زندگی پویاست، با وجود رفع مشکلات موجود، مشکلات جدیدتری رخ خواهند داد. ولی جای نگرانی نیست چون متخصصان کار خود را انجام می‏دهند و با پیش‏گیری و یا نهایتاً درمان، تا حد بسیار خوب و غیرقابل‌تصوری نسبت به گذشته، اجازۀ برهم‌خوردن آرامش را نخواهند داد. آن‌ها همیشه راه‏‌حل‏های از پیش معلوم و مشخصی ارائه می‏‌کنند که عینیت‏‌پذیری بالایی دارد.

پیش فرض تصور فوق این است که بنیان علمی و معیارهای تابع آن، درست است و تنها از دو جنبه امکان بروز کاستی‌ها وجود دارد: 1- نتواند برای مسئولان و مردم فرهنگ‌سازی کند. 2- نتواند به‌روزرسانی شود تا از پس تغییرات و مشکلات جدید برآید. بنابراین باید راه‏‌حل­های از پیش‌معلوم و آزموده‌شدۀ علمی که قدرت کنترل و پیش‌‏بینی بالایی دارند به ‌دور از هر نوع تعصب حاکم شوند مثلاً اگر ربات‌­ها کارهای سخت را انجام دهند، فرصت بیشتری برای تفریح و آرامش فراهم می‌‏شود یا اگر منابع، بهینه‏ و تجدید‏پذیر شوند، فقر کاهش می‏‌یابد. یعنی با توسعۀ راه‌­حل­های معلوم علمی، به صورتی تدریجی مشکلات برطرف می‌­شوند و به‌تبع افرادی که سرمست پیچیده و دگرگون‌کردنِ بنیادی، به سبک علم انقلابی و نظم غیر پلیس هستند، نه‌تنها از عهدۀ این مشکلات برنمی‌آیند بلکه مشکلاتی نیز اضافه می­‌کنند. متخصصان باید جلوی این شارلاتان­‌ها را بگیرند! آکادمی و اصناف در واقع همین کار را نیز می‌­کنند.

بنابراین اگر آکادمی و اصناف این‌چنین می­کنند و باز مشکلات رفع نشده، چند فرض ایجاد می‌‏شود. اول اینکه فقط در همراه کردن مردم و مسئولان ضعف دارند. دوم اینکه تعداد کمی سوءاستفاده می‌‏کنند. سوم اینکه خودِ آکادمی و اصناف ضعیف هستند. درواقع راه‌‏حل‌‏های از پیش‌معلوم‏شان ضعیف است.

اگر فرض نخست برقرار باشد، باید جنبه‏‌های مهارتی، فرهنگی، سیاسی و غیرۀ متخصصان را تقویت کرد. مثلاً آن‌ها چند‌رشته‏‌ای کرد. این‌طور نباشد که فقط علوم‏ تجربی یا فقط علوم ‏انسانی و یا فقط هنر بخوانند. در فرض دوم، چون تعداد کم است، مؤثر به نظر نمی‌­رسد، بنابراین موقتاً موضوع بحث نیست. اگر فرض سوم برقرار باشد، نیاز به یک دگرگونی است.

فرض سوم را مانند فراغتی که در ابتدای طرح مسئله بیان شد، می­‌توان کنار ‏گذاشت و از فرض اول شروع کرد. فرض کنیم متخصصان، به دیسیپلینی چند‏رشته‏‌ای مجهز شده‌اند. فرض دیگری پیش می‏‌آید که به نوعی مربوط به پیش‌فرض حذف‌شده در بالاست. یعنی نادان‌بودن یا شارلاتان بودن مردم، مسئولان و متخصصان موضوعیت پیدا می‌کند. اگر نادان باشند، که باید مشکل رفع شود. ولی اگر سلطه­‌گر و شارلاتان باشند چه؟ دو سناریو پیش روست. اینکه وظیفۀ ما دیگر هرچیزی نیست و تنها می‏‌توان در چارچوب راه‌‏حل‌‏های از‌پیش‌معلوم اعتراض و کار فرهنگی_سیاسی کرد. دوم اینکه باید به چیز دیگری نیز مسلح شد. این مسلح‌شدن نمی‌‏تواند از جنس اضافه‌کردن چند رشتۀ دیگر باشد، چون اگر ناشی از آن بود مشکل رفع شده بود. نیاز به دگرگونی اساسی است.

معماری منظر

در این سناریو، باقیِ سناریو‏های کنارگذاشته‌شده نیز دوباره مطرح می‌‏شوند. معماری منظر به این «باقیِ سناریوهای کنارگذاشته‌شده» نیز فکر می‌‏کند. نشانۀ این پرداختن در معماری منظر تلاش برای از سرانداختن دوقطبی عینی و ذهنی است. تلاشی که به معنای از سرانداختن هر نوع جدایی میان دوقطبی‌ها مثل «مردم و متخصص»، «دانشگاه و صنعت»، «تحقیق و طراحی»، «اکولوژی (فرایند) و منظره (صورت)» و یا «زیبایی و سیاست» است. بنابراین به بیانی ساده، راه‌‏حل‌‏های از پیش‌معلوم، توان دیدن سناریو­های باقی‌مانده را ندارند و از این‌ جهت برای معماران منظری که کل‏نگری را دنبال می‏‌کنند کافی نیست. پرداختن به مشکلات شهر از این دریچه شکل دیگری است. مسئله فقط کاشت گیاه یا نبود مثلاً تعدادی پارک، یا رعایت نکردن استاندارد یا سرانه نیست! چون حتی اگر درست عمل کند یک کالا است نه زندگی. انسان وقتی چیزی را می‌فهمد که آن را تغییر دهد. اگر انسان باید زندگی را بفهمد و نبات یا حیوان نباشد باید جای زیست را زیست-سیاست بگیرد.

راه‏‌حل‌‏های ازپیش‌معلوم، در دستگاه‌‏های تعیین صلاحیت مسلط کنونی که دو قطبی هستند تولید می‌­شود. تشخیص دوقطبی‌ها و خارج از آن عمل کردن یا همان طراحی_پایگی یا خلق سیاست در خارج از دوقطبی، در حوزۀ مسائل فضا و شهر، عامل تفاوت معمار منظر است. به زبان ساده راه‌‏حل‌‏های از پیش معلوم، اگرچه «نو» می‏‌شوند ولی امکان­‌های «به‌کلی نو» را از بین می‏‌برند. به‌جای راه‌‏حل از پیش معلوم باید «فضایی برای رخ‌دادن فرصت‏‌های تصادفی در زندگی روزانه» ایجاد شود. در این صورت دوقطبی‌های مسئول، متخصص و مردم می‏‌تواند محو شود. فضا خود اتکا شود و نه وابسته به متخصص یا مسئول، دانشگاه یا صنعت و … . در اینجا، آزموده شده‏‌ها، تعیین‌صلاحیت‌شده‏‌ها و پلیس‌‏هایی که تنها راه ­حل­‌های از پیش معلوم را دنبال می‌­کنند دیگر نه‌تنها مفید نیستند بلکه مضر هستند و البته با تمام قوا مانع ایجاد می‌‏کنند.

در غیر این صورت پارک، مال، پل، پیاده‌­راه، درخت و غیره با مصادرۀ کلماتی مثل بهبوددهنده، جبرانی، زیبا، مفید، مشارکتی و غیره تکرار می‌­شوند. مانند قهوۀ بدون کافئین، نوشابۀ بدون قند، میدانی برای اعتراض، خیابانی برای فرهنگ، مالی برای رفاه، دانشگاهی برای تولید، باغی برای کتاب که همگی تداوم مصرف راه‏‌حل‏‌های از‌پیش‌معلوم به شکلی دیگر هستند. راه‌‏حل‌‏هایی که بر جدایی دوقطبی استوار و درواقع پشتیبان سلطه هستند. سلطه­‌ای که امروز بارز‏ترین نمود آن سرمایه‏‌داری است و به صورتی کاملاً پنهان، پلیسِ زیست‏ جهانِ تمام راه‌‏حل‌‏های از پیش معلوم است. این مفاهیم همگی قاتل آن ظرفیت‌­های نهفتۀ یکتای مقید به مکان هستند که توان رهایی‏‌بخشی دارند.

به این ترتیب منظر باید بتواند در مشکلات تغییر ایجاد کند و با وساطت خود، شهر را قابل درک و فهم کند. چنین شهری دیگر می‌تواند نه امتیازبگیر بلکه امتیازساز شود. به نظر می‌رسد چون معماری منظر اساساً پویا و مقید به «مکان-زمان- افراد –موجودات­ زنده در لحظه (انضمامی)» است، چنین سناریوهایی در آن بسیار پررنگ شود. شاید بتوان با توجه‌کردن به تفکیک تشخیص پزشکی از تشخیص کارآگاهی، ضعف راه‌­حل‌­های از پیش­‌معلوم را برای معماری منظر بیشتر آشکار کرد. چراکه معماری منظر چون از سوژه جداشدنی نیست، باید بتواند در هنگام مواجه با فضا، به جملات نظیر آنچه بدیو مطرح می­‌کند نیز توجه داشته باشد: «سرمایه‌‏داری مدرن همواره درباره حقوق بشر، دموکراسی، آزادی و غیره سخن می­‌گوید اما در واقع به‌عینه می‌­بینیم که تحت همۀ این نام­‌ها هیچ­‌چیز جز حیوان‌­های بشری و منافع شخصی‏شان نمی‌­یابیم، حیوان‌­هایی که باید با تملک محصولات بشری احساس سعادت کنند. به چشم سرمایه­‌داری مدرن، سوژه چیزی شبیه حیوان‌­هایی در جلوی بازار است».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *