پایگاه تحلیلی - خبری نظرآنلاین

رسانه راهبردی - انتقادی پژوهشکده نظر

تعریف «مردم» در طرح‌های شهری

چکیده: آنچه باعث افزایش نارضایتی و اعتراضات مردم از پروژه‌ها و طرح‌های شهری می‌شود، در وهلۀ اول نبود یک تعریف دقیق از مفهوم «مردم» است.

آنچه مسلم است، پروژه‌های شهری حاصل طرح‌های بالادستی، و این طرح‌ها نیز حاصل تفکر دولت‌هاست؛ بنابراین می‌توان گفت که این طرح‌ها و به تبع آن، پروژه‌ها، آینۀ تمام نمای نوع نگاه دولت‌ها به مردم و جوامع است. آنچه در یک قرن اخیر با آن مواجه بوده‌ایم، تولید طرح‌ها و پروژه‌هایی است که اعتراضات و نارضایتی «مردم» را به دنبال داشته است. این نوع اعتراضات از زمان نوسازی شهری در دورۀ پهلوی اول گرفته، تا به امروز در بسیاری از پروژه‌ها مشاهده می‌شود. به نظر می‌رسد یکسونگری در سیاست‌گذاری‌های شهری و عدم شناخت جایگاه «مردم» در طرح‌ها و پروژه‌های شهری عامل مهمی در ایجاد این نارضایتی‌هاست. آنچه در این طرح‌ها به چشم می‌خورد حذف خواسته و یا شاید ناخواستۀ بخشی از «مردم» است که تبعاً نارضایتی آنها را به دنبال داشته است. بنابراین این سؤالات به وجود می‌آید که آیا تعریف درستی از «مردم» در دولت‌ها وجود دارد؟ یا هنگامی که از واژۀ «مردم» استفاده می‌شود، مجاز به درنظرگرفتن عده‌ای و حذف عدۀ دیگری خواهیم بود؟

تعریف «مردم» در طرح‌های شهری

نشست بین المللی یونسکو در سال 1989شرح به مفصل و استانداردی از مردم ارائه داده است؛ که مردم: «یک گروه از افراد انسانی که در برخوردار شدن از تمام یا بعضی از ویژگی‌های زیر مشترک هستند:

  • سنت تاریخی مشترک
  • هویت نژادی یا قومی
  • همگونی فرهنگی
  • وحدت زبانی
  • وابستگی و همبستگی دینی و ایدئولوژیک
  • پیوند ارضی
  • زندگی اقتصادی مشترک».

در مقابل از نظر رانسیر «مردم» که همان سوژۀ دموکراسی است، مجموعۀ اعضای جماعت یا طبقه زحمتکش نیست. در این معنا مردم فقط به منزلۀ گسست در منطق آرخه، گسست در منطق آغاز/ حکمرانی موجودیت دارد. وی معتقد است «سیاست مادامی وجود دارد که «مردم» با نژاد یا یک جمعیت یکی نشده باشد. به بیان بهتر، تا جایی سیاست هست که «مردم» معرف و ارجاع دهنده به سوژه‌هایی باشد که جلوۀ خاصی از حساب به حساب نیامده‌ها یا سهم بی سهم‌ها را، به منزلۀ متممی بر هر نوع حساب بخش‌های جامعه به ثبت می‌رسانند»1*. آگامبن نیز، مردم را نه یک سوژۀ متحد، بلکه برعکس در حکم نوعی نوسان دیالکتیکی میان دو قطب متضاد می‌داند، از یکسو مردم در مقام یک کل، در مقام یک بدنۀ سیاسی یکپارچه، و از سوی دیگر مردم در مقام یک زیرمجموعه، در مقام کثرت از هم گسیختۀ بدن‌های مطرود، با مفهومی فراگیر روبه‌رو هستیم که وانمود می‌کند دارای هیچ باقی مانده‌ای نیست، حال آنکه از سوی دیگر، با مفهومی انحصاری سروکار داریم که می‌دانیم جا برای هیچ امیدی باقی نمی‌گذارد. این مفهوم برای اینکه وجود داشته باشد باید خودش را از طریق متضادش نفی کند. بنابراین او عصر ما را تلاشی می‌داند جهت پر کردن شکافی که مردم را دوپاره می‌کند، آن هم با از بین بردنِ ریشه‌ایِ مردمِ حذف شده2*.

گویی «مردم» آنهایی هستند که هیچ ادعایی براي مشارکت در بحث‌هاي عمومی نمی‌توانند داشته باشند، در حالی که مفهوم «مردم» از وضعیت برابرانه ریشه می‌گیرد، «مردم» به هیچ وجه نژادی، یا آن مفهوم مصادره شده‌ای که یونسکو ارائه می‌دهد نیست؛ و از طرف دیگر «مردم» امر جزئی و یا اقلیتی خاص هم نیست. بنابراین به نظر می‌رسد تا زمانی که چهرۀ مردم مشخص نشود، مباحثی همچون دموکراسی و مشارکت، ایده‌ای بیهود خواهد بود، همان‌طور که در نمونه‌های بسیار زیاد امروزی شاهد آن هستیم. بنابراین شاید بتوان گفت آنچه باعث افزایش نارضایتی و اعتراضات مردم از طرح‌ها و پروژه‌های شهری نیز می‌شود، در وهلۀ اول نبود یک تعریف دقیق از مفهوم «مردم» است، گویی در این تعریف همواره باقی‌مانده‌هایی وجود دارد که درنظر گرفته نشده و نمی‌شود.

1* برگرفته از کتاب «ده تز در باب سیاست» ژاک رانسیر، نشر رخداد نو.

2* برگرفته از کتاب «وسایل بی هدف» جورجو آگامبن، نشر چشمه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مریم مجیدی

مریم مجیدی

دکتری معماری، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب، پژوهشکدۀ نظر
میزان مطالعه مطلب