پایگاه تحلیلی - خبری نظرآنلاین

رسانه راهبردی - انتقادی پژوهشکده نظر

تهران محله ندارد

محله تبلور فضایی هویت و تفاوتهاست. تمایز عمومی و خصوصی در چارچوب محله تولیدکننده الگوی زندگی اجتماعی است. شهرهای ایرانی از آغاز دوره اسلامی بر اساس نظام محله‌ ای سامان‌ یافته و محلات جایگاه به رسمیت شناخته شدن نظم اجتماعی در قالب نظم فضایی بوده ‌اند.

تلاش برای ایجاد جامعه منسجم محلی، برنامه ‌ریزی از طریق محله‌ ها، شهرگرایی خرد، دهکده شهری، تعمیق دموکراسی از طریق دولت محلی، شکل ‌گیری شهرهای جدید بر اساس محلات منطبق بر آرایش عناصر فیزیکی شهر در قالب خوشه‌ ها و…. همگی بر ضرورت و لزوم پرورش حس هم پیوندی محلی از طریق ایجاد مکانی برای گردهمایی مردم تاکید دارند که اثرات متعدد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی متعددی را در شکل‌ گیری و مدیریت شهرها ایفاء می‌ کنند.

بر اساس نظرسنجی انجام شده در سال 94 ساکنان مناطق بالای شهر تهران حس تعلق بیشتری نسبت به «محله» خود در مقایسه با ساکنان مناطق فقیرنشین و جنوبی داشته و از این رو میزان علاقه کمتری به ترک محله خود دارند. این در حالی است که میزان رضایت از تامین نیازهای ابتدایی از قبیل میزان آسایش صوتی، بهداشت و محیط زیست، کیفیت معابر، در ساکنان محلات جنوب شهر تهران کمتر است[1].

از سوی دیگر یافته ‌های پژوهش دیگری نشان می‌ دهد رضایت شهروندان از روابط میان همسایگان در نتیجه پیوندهای همسایگی و ارزش ‌های اجتماعی، در مناطق جنوبی تهران بیشتر از نیمه شمالی شهر است[2]. مقایسه این دو گزاره این پرسش را در ذهن متبادر می ‌سازد که آیا معنای امروزی محله خوب در شهر تهران برابر با بهره‌ مندی از کیفیات فیزیکی و کالبدی فضای محله است؟ آیا نقش اجتماعی محله در تصور عموم مردم شهر تهران رو به فراموشی است؟

از بررسی ویژگی ‌ها و صفات محله به ‌عنوان یک مفهوم تاریخی می ‌توان دریافت آنچه موجودیت محله را به معنای یک واحد اجتماعی تعریف می ‌کند، تعاملات و فعالیت ‌های مشترک ساکنین آن است. در سلسله‌ مراتب ضرورت‌ های شکل ‌گیری محله توافق میان ساکنان و انگیزه جمعی برای تخصیص کارکرد و معنادار ساختن محله، فراتر از ویژگی ‌های کالبدی قرار دارد که ساکنان را به بخشی از یک واقعیت اجتماعی واحد -جامعه شهری و اعضای محله- ارتقاء می ‌دهد. در این مسیر کیفیات کالبدی، عناصر خدماتی، حس امنیت و… ویژگی‌ هایی هستند که ماهیت محله را به ‌عنوان تبلورگاه پیوندها؛ و انسجام اجتماعی را شکل می ‌دهند.

بر اساس نظرسنجی مذکور  تعلق به محله متناسب با میزان بهره ‌مندی از ویژگی ‌های کالبدی و امکانات خدماتی است حتی اگر پیوندهای اجتماعی ضعیف‌ تری میان ساکنان وجود داشته باشد. چنین نگاهی فرصت رشد و شکل‌ گیری جامعه کامل با همه شباهت ‌ها و تعارضات فرهنگی را از ساکنان می ‌گیرد و به شکلی فزاینده مفهوم اجتماعی شهر و محله را با مشکل مواجه می ‌سازد. به ویژه در مناطق بالا‌تر شهر، ثروت به انزوای خودخواسته و خودسالاری منجر می ‌شود که اساس آن عدم نیاز به دیگری است و ویژگی‌ های سطحی چون کیفیت معابر و وجود فضاهای ارائه ‌دهنده خدمات برای شکل‌ گیری یک محله خوب کفایت می ‌کند.

این در حالی است که ساکنان مناطق جنوبی شهر به رغم برخورداری از سرمایه ‌هایی نظیر تعاملات و انسجام اجتماعی و خودتوانی نسبی در حل امور محلی، محله خود را به‌ عنوان یک محله خوب نمی ‌شناسند. در مناطق شمال شهر تهران حس یکپارچگی و انسجام اجتماعی به جای تجربیات مشترک، توسط نمادهای مشترک و بهره‌مندی از کیفیات کالبدی و امکانات خدماتی پرورش می‌ یابد.

این گروه از اجتماعات محلی به جای فعالیت ها و عملکردهای مشترک، با الگوهای مشابه مصرف و نشانه ‌های فرهنگی همچون تمکن مالی و بهره ‌وری از خدمات اقتصادی تقویت می ‌شوند و در عمل تفاوتی با محلات جنوب شهر ندارند که به دلیل عدم برخورداری از زیرساخت‌ های کالبدی و عملکردی، قادر به ساماندهی به شباهت‌ های درک شده در سبک زندگی و تبلور کالبدی آن در قالب فضا و فعالیت‌های مشترک نیستند.

 

تهران محله ندارد
تصویر1: سلسله مراتب تحول از ناحیه شهری به محله، ماخذ: نگارنده

اگرچه ارزیابی ‌های صورت گرفته بر مبنای سنجه‌ های کالبدی، کارکردی و اجتماعی، هیچ یک به تنهایی تصویر روشنی از مفهوم محله ارائه نمی ‌دهند اما نشانگر نوعی جهت‌ گیری در شیوه به رسمیت شناختن مفهوم محله از خلال معیارهای کالبدی در نگاه مردم شهر تهران است. می ‌توان گفت موجودیت اجتماعی محله به‌عنوان یک واحد اجتماعی در حافظه جمعی شهروندان تهرانی در حال فراموشی است و تعلق به محله با ویژگی ‌های کالبدی و کارکردی سنجیده می‌ شود.

بنابراین نیازهای ساکنان محلات را می‌ توان در هرمی سلسله‌ مراتبی از نیازهای کالبدی از جمله کیفیت معابر، بهداشت و آسایش صوتی در درجه نخست، نیازهای کارکردی نظیر برخورداری از عملکردهای متنوع و رضایت از امکانات تفریحی و فراغتی در درجه دوم و در نهایت نیازهای فرامادی نظیر انسجام، تعاملات و روابط اجتماعی در درجه آخر طبقه‌ بندی کرد.

وجود هر سه درجه یاد شده در شکل ‌گیری مفهوم اجتماعی محله ضرورت دارد اما تحول از یک منطقه شهری و کالبد مشترک زندگی گروهی از افراد به محله، فراتر از رضایت از محیط کالبدی مشترک و خدمات‌رسانی در قالب عملکردهای متنوع، به‌واسطه شکل ‌گیری تجربیات مشترک و تعاملات اجتماعی رخ می ‌دهد. چنانچه در عدم وجود زیرساخت‌ های درجه اول و دوم علی‌رغم تامین شاخص ‌های اجتماعی در درجه بالاتر در میان ساکنان بخش جنوبی شهری تهران منجر به عدم رضایت کلی آنها از محل زندگی ‌شان شده است و در مناطق شمالی نیز تامین نیازهای کالبدی و کارکردی – دو ردیف نخست هرم – تامین ضرروت‌ های اجتماعی و در نتیجه تشکیل مفهوم اجتماعی محله را به همراه نداشته است.

از این رو می ‌توان تهران امروزه را شهری فاقد محله خواند که ساکنان آن نیز معیار تعلق به موجودیت محله و خوب بودن آن را بهره ‌مندی از کیفیت کالبدی و کارکردی دانسته و مفهوم محله را در رابطه با تشابه و اشتراک در بهره‌ مندی از امکانات و زیرساخت‌ های اقتصادی معنا می ‌کنند.

[1] در مناطق ۶، ۳ و ۲ علاقه به محلات در بالاترین سطح است اما در مناطق ۱۵، ۱۸ و ۱۰ میزان علاقه کم است خبرگزاری تسنیم).

[2] ارزیابی افراد از نوع روابط مردم محله، ارتباط مردم با فروشندگان محله، رضایت از یکدست بودن جمعیت از نظر قومی و فرهنگی و وجود افراد معتمد در محله برای حل مشکلات محلی از جمله مواردی است که در این بخش مطرح شده است (خبرگزاری پانا).

منابع:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

حمیده ابرقویی‌فرد

حمیده ابرقویی‌فرد

پژوهشگر دکتری معماری منظر، دانشگاه تهران
میزان مطالعه مطلب