سه نگاه منسوب به اثباتگرایان، پدیدارشناسان و ساختارگرایان در مورد ارتباط و پیوند انسان و مکان قابل طرح است. در این میان، هر سه نگاه به نقش معنا در پیوند و ارتباط انسان و مکان توجه داشتند؛ با این تفاوت که هرکدام سطح یا وجهی متفاوت از معنا را مورد توجه قرار دادند. بر اینمبنا، نوعی رابطۀ دوسویه میان ساکن و مسکن ضروری دانسته می شود؛ که همان «بدهبستان معنا میان ساکن و مسکن» است. ضمن آنکه این بدهبستان، امری پویا و درآمیخته با زمان و شدن مداوم است. در این بین، «معناداری مسکن» نخستین مرحله و شرط لازم برای دو مرحلۀ دیگر است. معناداربودن مسکن، مقدمهای ضروری برای اشتقاق و تفسیر معناست؛ آنچه لازمهاش تحقق دو ویژگی «خوانایی» و «آشنایی» است.
اما انسان در کنار هماهنگی و انس، همیشه در جستجوی تازههاست. از اینرو، برای آنکه خانه در دل ساکنینش خانه گیرد، لازم است دو مرحلۀ دیگر را طی کند. مرحلۀ اول، تجلی آشکاری از خود (ساکن) است که طی آن، پیامهایی از خود به سوی خانه جاری میشود (معناسازی ساکن). در مرتبۀ معناسازی ساکن، خانه به کارگاه «خیال» ساکنین بدل میشود و با «پرسشانگیزی»، زمینه را برای خلق معانی جدید فراهم میآورد. این فرایند به دو صورت ذهنی (خیالی) و عینی (عملی) تجلی مییابد که در مورد دوم، درگیری و پیوند عمیقتری بین ساکن و مسکن برقرار میشود. در این مرحله، معانیای که از ساکن به سوی مسکن جاری میشوند، نمودی از خود فرد هستند و خانه چون چشمهای میشود که فرد، خود را در آن مییابد. در عین آشنایی دارای شگفتی است؛ هم آرامش ناشی از آشنایی را به همراه دارد و هم شگفتی ناشی از تلاطمات؛ به طوریکه آدمی را به مکاشفه وامیدارد.
اما برای آنکه خانه به نمودی از ساکنش مبدل شود، تنها معنادار و خیالانگیزبودن کافی نیست؛ بلکه همانطور که انسان خواستار تکامل است، خانه نیز بایستی هندسۀ تعالییافته باشد. هندسهای رشددهنده و پرورشدهنده که معناسازی مسکن را ممکن سازد. در مرحلۀ معناسازی مسکن، خانه مکانی «تعالیبخش» است؛ نه قفسی برای اسیرکردن او. دارای تجربهای فضایی است که حال آدمی را تعالی میبخشد. در این مرحله، سریان معنا از مسکن به سوی ساکن تحقق مییابد؛ در ضمن جستجو و مکاشفهای که توسط خود ساکن و با مشارکت وی صورت میپذیرد و سرانجام، ساکن را به کشف لایههای عمیقی از وجود خود سوق میدهد. بدینگونه، مخاطبان برای ارتقای سطح ادراکی- شناختیشان، نیاز به تجربۀ معانی عمیقی دارند که همخوان با وجود آنهاست. هرچه این معانی، بیشتر به ابعاد وجودی انسان و به خواستها و نیازهای طبیعی و متعالی او اشاره کنند، انسان درک عمیقتری از فضا خواهد داشت و با او در پیوندی عمیقتر قرار خواهدگرفت. به نظر میرسد با توسل به نهفتههای فرهنگی و طبیعی و فطرت انسانی میتوان به مسکنی تعالیبخش رسید که با روح انسان، نجوایی دلنشین دارد و هرکس قادر است براساس درون خویش آن را بخواند و با آن به گفتگو نشیند.