نظرآنلاین: آیا عدم مسئولیتپذیری دیگر دستگاهها فعالیتهای توانمندسازی و بهسازی انجام شده از سوی سازمان نوسازی را توجیه میکند؟
علیرضا عندلیب: این سؤال یعنی «چرا سازمان نوسازی وارد حوزۀ توانمندسازی شده است». کار سازمان نوسازی، نوسازی و بهسازی است. توانمندسازی به این سازمان ارتباطی ندارد و آیا عدم ورود دیگران، ورود سازمان را توجیه میکند؟ به عبارتی دیگر اگر دیگران به وظیفهشان عمل نمیکنند، سازمان هم نباید کار آنها را بکند. اگرپلیس نباشد سازمان کار پلیس را هم میکند، اگر شهرداری زبالهها را نبرد، سازمان مسئول جمعآوری زبالهها هم هست؟ سؤال اگر این باشد سؤال خیلی زیرکانهای است. بله توجیه میکند.
نه به این دلیل که همه چیز بایستی در سازمان نوسازی تجمیع شود ما از مدیریت واحد صحبت نمیکنیم. توجیه میکند چون بعضی از کارها در صورت انجام بعضی کارهای دیگر نه تنها بیاثر میشود بلکه به ضد خودش تبدیل میشود. مثلاً شما نوسازی انجام میدهید و در بافت تا میتوانید خانه میسازید ولی خدماتش را نمیسازید و این به ضد نوسازی تبدیل میشود. عدم ورود سازمان نوسازی به برخی اقدامات توازن اقدامات نوسازی را با اختلال مواجه میکند. اینجاست که این سؤال هوشمندانه مطرح میشود که اساساً نوسازی بخشی از فرایند توسعه است؟
از مهمترین مشخصههای توسعه و نوسازی، همهجانبهبودن آن است. یعنی شاخصهای توسعه بایستی با هم شروع به رشد کنند. نمیتوان در جاده پیش رفت امادر آب و برق متوقف ماند. این همهجانبه نیست، نوسازی و توسعه باید متوازن باشند. اگر ما در توسعه متوازن عمل کنیم بخشهایی که عقب هستند ترمز بخشهای دیگر میشوند.آنهایی که جلو هستند لزوما بخشهای عقب مانده را به پیش نمیبرند. بنابراین عدم توازن در توسعه و نوسازی باعث کندشدن سرعت آنها میشود. بنابراین چنانچه بین اقدامات کالبدی و انسانی توازن برقرار نکنیم نوسازی متوازن اتفاق نمیافتد. اینکه چرا سازمان نوسازی وارد توانمندسازی هم میشود برای برقراری توازن است. نوسازی متوازن اگر بخواهد انجام شود هم توانمندسازی و هم نوسازی و بهسازی بایستی انجام شود وگرنه هر اقدامی به ضد خود تبدیل میشود. من پیشنهاد میکنم به کتاب «نظریۀ متوازن بافتهای فرسوده شهری» نوشتۀ بنده مراجعه بفرمایید. بحث نوسازی متوازن و نوسازی توازنبنیان در آنجا مبسوط صحبت کردهام. برگردیم به سؤال قبلی که دربارۀ حوزۀ سیاستگذاریها بود. آیا میتوان اقدامات کالبدی را از اقدامات اجتماعی و انسانی جدا کرد؟ اینها را باید با هم پیش برد در همان آنی که اقدامات کالبدی و نوسازی در حال انجام است بایستی اقدامات توانمندسازی هم انجام شود تا توازن برقرار شود. بنابراین ورود سازمان به عرصۀ توانمندسازی توجیه میشود.
اگر بخواهیم از این سؤال جمع بندی داشته باشیم باید اساساً توجه داشته باشیم که ماهیت کار نوسازی کار نهادی است نه سازمانی. بین کار سازمانی، اداری و نهادی تفاوت هست. سازمان در حیطۀ مشخص دارای وظیفه و مأموریت است. اما نهاد در قالب تکلیف عمل میکند. نهادی فکرکردن یعنی انجام کاری که زمین مانده وگرنه درکار بعدی ما معطل میمانیم. من معتقد هستم که کار نوسازی از سنخ کار دل است، جهادی و تکلیفی و نهادی است. باید سازمان نوسازی هر کار زمینماندهای را انجام دهد. اگر وظیفۀ دیگران هم هست که این کار را انجام دهند بعید میدانم مدیران امروزی این سازمان با این موضوع مخالف باشند. اگر دستگاههای دیگر توانایی انجام کارهای خودشان را داشته باشند سازمان استقبال میکند و بهتر است که آنها تشویق به کار شوند. ولی اگر هر دستگاهی به هر دلیلی به وظیفهاش عمل نکرد یا ناقص عمل کرد سازمان باید وارد شود و کار را پیش ببرد تا انجام شود.
نظرانلاین: در نوسازی بافت فرسوده با توجه به خطر زلزله و بحران ناشی از آن، آیا تبدیل نوسازی از یک اقدام پیشگیرانه و نجاتبخش به یک فرایند ایدهآلگرا را منطقی میدانید؟
علیرضا عندلیب: فرض شما در این سؤال این است که ما برای مواجه با زلزله یک منطق ایدهآلگرا داریم و یک منطق پیشگیرانه. ابتدا باید در این مورد بحث کنیم که آیا واقعا با دو منطق مواجهیم؟ به عبارت دیگر آیا ما با تناظرهای معکوس مواجهیم که باید انتخاب بکنیم؟ به نظر من اینطور نیست و اینها نه از جنس تناظرهای معکوس بلکه از جنس تناظرهای سازگار هستند که در کتابی که ذکر کردم (نظریۀ نوسازی متوازن بافتهای فرسودۀ شهری) مفصل توضیح داده شده است. اینها یکدیگر را نفی نمیکنند بلکه مکمل و تکمیلکننده هم هستند.
بله در مواجه با بحران زلزله در تهران نباید سراغ ایدهآلهای دست نیافتنی برویم ولی دید ما باید تغییر کند و برای اقداماتی که میکنیم بایستی به این نگاه برسیم که یک پیوست کاهش خطرپذیری شهر داشته باشیم. اگر پروژۀ مسکن، یا بهسازی محیطی یا تأمین خدمات یا پروژهای اجتماعی، اقتصادی یا یک پروژه مختلط چندبعدی داریم که خیلی پیچیده هستند همه باید ذیل نام نوسازی و با دیدگاه کاهش خطرپذیری پهنهای که در آن کار میکنیم صورت پذیرد. ما با منظومهای از کارها مواجه هستیم. به بخشی از آنها پرداخته شده و به بخش دیگری پرداخته نشده است حتی بحث پدافند غیرعامل هم بایستی به اینها اضافه شود. با توجه به شرایط تهدیدی که ما در ابعاد مختلف داریم باید پیوست پدافندغیرعامل هم در همه طرحها رعایت شود. آیا ما نقشههای پهنهبندی سازمان مدیریت بحران را با بافت فرسوده روی هم انداختهایم که ببینیم کجا نباید تشویق کنیم؟
ما دو منطق نداریم و یک منطق داریم و آن هم کاهش خطرپذیری است. لطفاً فقط زلزله نگویید همین الان با کارهامون در بعضی از مناطق زلزله ایجاد کردهایم. بعضی جاها بدون زلزله ساختمان ممکن است روی سر ساکنین آن خراب شود. کاهش خطرپذیری بایستی در الویت همۀ کارهای توسعۀ شهر و از جمله نوسازی قرار گیرد. جاهایی نباید نوسازی شود و باید جلوگیری شود.
اگر بخواهم این سؤال را هم جمعبندی کنم اینطور میگویم که نوسازی یک پروژه نیست که مثلاً فرض کنید بهتر است نگاه به آینده داشته باشد یا به بحران فعلی؟ یک فرایند است. فرایندی که اقدامات پروژهای فرایند آن باید با هم سازگار و همافزا و متوازن به پیش رود. معطلماندن در مواجهه با بحران و فقط پرداختن به مسائل و مشکلات امروز، فردا مارا با مشکلات و مسائل بیشتری مواجه میکند. مهارت مدیریت قدیم بسته به قدرت ما در مواجهه با بحران بوده است و مهارت مدیریت جدید پیشبینی و اجتناب از بروز مشکل و تشخیص موقعیت بحران است که آن هم از طریق آیندهنگری ممکن میشود.
بنابراین میبینیم که این دو چقدر بهم وصل هستند. یعنی اگر ما امروز به دنبال مهارتهای مدیریت جدید هستیم باید برای اینکه بحران پیش نیاید و تشخیص موقعیتهای بحرانی بدهیم و از بروز مشکلات بحرانی اجتناب کنیم با آیندهنگری به پیشبینی آنها بپردازیم. بنابراین ملاحظه میکنید که این دو را ما نباید از همدیگر جدا کنیم و بایستی همسویی آتها را بشناسیم و در آن مسیر برنامهریزی و طراحی کنیم. پویایی برنامه ریزی که هر دو جهت مشکلات اورژانسی امروز و آینده را در نظر میگیرد که هر دو را باید برای برنامهریزی مد نظر قرار داد. من شعاری را در سال 85 مطرح کردم و امروز هم معتقدم این شعار باید مد نظر همه مدیران و دست اندرکاران بافت فرسوده قرار بگیرد. شعار این بود که «با دانش و مدیریت دیروز، نمیتوان بافتهای فرسودۀ امروز را برای نسل فردا نوسازی کرد».