با مطالعه سرگذشت شهرها و اثر آنها در خاطرات و ناخودآگاه جمعی ساکنین و مراجعین آنها، نقش برخی از عناصر مانند:مرکز شهر، خیابانهای مهم، عناصر نشانهای، نقاط عطف، محلات، کانونها و … قابل خوانش است. در این بین سرگذشت برخی مسیرها و خیابانها و تاثیر زیست پیادهمدار در آنها به نحوی شاخص است که با تغییرات ناگزیر عملکردی و ساختاری آنها در زمان و کم رنگ یا پررنگ شدن حضور اجتماعی و سرزندگی در آن خیابانها، نقش و سهم کلی اینم مناطق در شکلدهی کلیتی به نام شهر (و منظر شهری) تغییر اساسیکردهاست.
“پروژه زندگی اجتماعی” یا “”social life project به عنوان برنامهای برای شناخت فضاهای جمعی و عمومی در سراسر شهرها با هدف توانمدسازی جوامع محلی در اصلاح و بازیابی این فضاهای شهری از سال 2018 توسط موسسه پروژه زندگی اجتماعی آغاز گردیدهاست. در خوانش یکی از این تجربیات به سرگذشت زندگی پیاده و حضور اجتماعی در خیابان Lexington در بافت میانی منطقه منهتن در شهر نیویورک میپردازیم:
در پژوهشی پیشگامانه؛ به عنوان بخشی از پروژه “زندگی خیابان Holly Whyte”، نویسندگان این مقاله به مطالعه 2 بلوک در خیابان Lexingtonدر همسایگی فروشگاه بزرگ Bloomingdale دربازه زمانی دهه 70 میلادی پرداختهاند. این تحقیق به بررسی چگونگی پیشروی و سنت شکنی یک خیابان سرزنده در زمان خود میپردازد که در واقع یک مبنای تاریخی در تحلیل تغییرات اساسی بافت میانی منهتن در 50 سال اخیر ارائه میدهد.
با استفاده روش بررسی غیرمستقیم، تیم تحقیقاتی با کمک کارآگاهان پلیس آمریکاNYPD، محلهای مناسب برای جیب بری در این خیابان را بررسی کردند. یکی از این مکانها در نزدیکی درهای چرخان فروشگاه Bloomingdale بود که جیب بر در این محل سوژه خود را انتخاب میکرد و دست به سرقت میزد. مورد دیگر که به صورت دونفره اقدام به سرقت میکردند، در خطوط عابر پیاده بود که سارق اول به سوژه تنه میزد و سارق دوم با روزنامه ای در دست به فرد ضربه خورده نزدیک میشد و ازاو جیب بری میکرد. در واقع این بررسیها ضمن تحلیل رفتار عمومی در این خیابان از فضاهای جرم خیز خیابان پرده برداشت وبر نقش نظارت پذیری فضاهای خارج از دید و حضور اجتماعی در کاهش آسیبها تاکید کرد.
همچنین تیم تحقیقاتی به مشاهده فعالیتهای صورتگرفته در طول یک روز در پیرامون یک سطل زباله مشخص پرداختند؛ در همین راستا مشاهده شد که چگونه یک فرد باقرار دادن کیف خود در بالای سطل آنرا به میز کار خود بدل کرد و زنی از سمت مقابل خیابان بر سر او فریاد میکشید که این سک سطل زباله است! همچنین به دلیل طراحی سطلهای زباله که دارای سوراخ 8 اینچی در قسمت بالای آن است ، تیم تحقیقاتی متوجه شد که یک مرد خوش لباس چگونه روزنامه خود را در داخل سطلِ پُر شده کرده و آن را بهم می زند، سپس مرد دیگری آمد، روزنامه بیرون کشید، داخل سطل را نگاه کرد و مجدداً روزنامه را درون سطل گذاشت و مجدداً این فرآیند توسط مردم سومی هم تکرار شد.
در واقع در این بررسی تیم تحقیقاتی متوجه شد که چگونه موقعیت یک سطل زباله که در کنار لامپ قرار گرفته روی تیربرق واقع شدهاست، مکانی را برای استراحت از جریان سنگین عابر پیاده فراهم میکند.
همچنن در جریان مطالعه پیادهراه، مغازهها و رفتار اجتماعی مردم، توجه تیم تحقیقاتی به یک اغذیه فروشی در گوشه پیاده رو با پنجره دریافت و ارائه سفارش غذا جلب شد و اینکه چگونه با ارائه خدمات ازین مجرا ضمن باریک کردن مسیر عبور عابرین پیاده، سرعت عبور افراد را کاهش میدهد و این امر موجب جلب توجه عابرین به ویترین اغذیه فروشی و افزایش حجم فروش میشود.
از دیگر مشاهدات این پژوهش میتوان به تاثیر بدنه صلب 25 فوتی نمای بانک در خیابان اشاره کرد که چگونه موجب آسیب به کسبوکار مغازههای مجاور خود شدهاست؛ درهمین راستا صاحب یکی ازین مغازهها به تیم تحقیقاتی اظهارداشتهاست که: اغلب به اندازه عرض 2تا3 مغازه طول میکشد که مردم پس از مواجهه با دیوار نمای بانک به ویترین مغازهها توجه کنند.
همچنین دیده شد که چگونه یک بنکدار پیاده رو مقابل مغازه خود را به یک دستفروش که کلاه گیس میفروخت، اجاره دادهبود. و این مرد دستفروش با کاهش سرعت عبور افراد موفق به جلب توجه آنها و فروش محصولات خود به آنها شده بود.
افول زندگی در خیابان
خیابان Lexington از سال 1972 که تیم تحقیقاتی آنرا به شرح فوق مطالعه کردهبود تغییرات بنیادین بسیاری کرده است. در مشاهده متأخر تیم تحقیقاتی به طور مشخص با کاهش چشمگیر مغازههای کناره پیاده رو در اثر ساخت ساختمانهای جدید- که بعضاً چند بلوک را تسخیر و تجمیع کرده بودند- مواجه شد. در تصاویر برداشت شده در دهه70 میتوان حداقل 15 ویترین مغازه در 200 فوت مسافت مشاهده کرد، همچنین میتوان دید که تعداد قابل توجهی از کسب و کارهای این خیابان در طبقات دوم مستقر بودهاند. اما امروزه با بررسی محل برداشت همان عکس، تنها 3 مغازه مشاهده میشود که یکی ازآنها نیز خالی است.
پیادهراه بی روح
یک دهه پس از بررسی اولیه، خیابان Lexington به بورس فست فود و پیتزافروشیها تبدیل شده بود.اما امروزه بخش بزرگی از بافت میانی و پایین منطقه منهتن؛ به منظری بی روح و بدون فعالیت با میادین و پلازاهای خالی با تعداد محدودی اغذیه فروشی تبدیل شدهاست. در حقیقت امروزه پیاده رو این خیابان گرانیگاههای بسیاری محدودی از مناظر و فعالیتها دارند که مردم را به کاهش سرعت و توجه به آنچه در پیرامونشان میگذرد ، وادارسازد.
خداحافظی با بافت میانی شهر
امروزه به واسطه غلبه حمل و نقل موتوری در خیابان و تسلط ساختمانهای درشت دانه با بدنه یکنواخت در محلی که پیشتر تعداد زیادی بلوک خرد وجود داشت، این خیابان به محلی تبدیل شده است که کمتر میتوان برای گذر زمان و اوقات فراغت به آن مراجعه کرد. در واقع بنا به ادعای تیم تحقیقاتی این پروژه:” مدتهاست که آخر هفتهها در بافت میانی منهتن محکوم به زوالاند”
عبور و مرور سریع خودروها زندگی خیابان را از بین بردهاست و میتوان گفت که برای مشاغل فناوری و تعداد فزاینده ای از مستاجرین دفاتر اداری دیگر ، بافت میانی محبوبیت خود را در در برابر محلات قدیمی تر و ریزدانه تر مانند Soho ، West Village و DUMBO در بروکلین از دست دادهاست.
بررسی تاریخی این خیابان در حد فاصل 4 دهه با استفاده از روش مشاهده غیرمستقیم و مطالعه رفتاری، نشانمیدهد که چگونه گرانیگاههای مختلف حرکتی در مسیر پیاده، برنامه توزیع کاربریها در بدنه خیابان و ایجاد نقاط مکث در مسیر پرتحرک عمومی میتواند به سرزندگی خیابان و حضور اجتماعی بیانجامد و در مقابل آن، تغییر ساختاری به سمت بافت درشت مقیاس و حذف جذابیتهای موضعی پیادهراه چگونه زندگی خیابان و پیاده راه را به یغما میبرد.
ترجمه و افزوده: مهندسین مشاور پژوهشکده نظر
منابع: