بسیاری از باستان شناسان معتقد هستند که در شرایطی که نمی توان الزامات فنی و اعتباری کاوش های علمی و حفاظت های استاندارد آثار باستانی و تاریخی را فراهم کرد، بهتر است به طبیعت، خاک و پوشش هایش اعتماد کنیم تا کار هزاران ساله خود را به عنوان بهترین حافظ، ادامه دهند؛ هرچند ما امروزیان از هیجان و حیرت عقلیِ فهم عمیق تر و متفاوت تر فرهنگ و تمدنی که در برابر مان قرار گرفته محروم می مانیم اما به آیندگان این فرصت را می دهیم تا از این میراث انسانی و طبیعی بهره ببرند؛ بهره و دستاوردی که حق بشریت است و ضرورتی است برای تحقق ذات او. اما شرایطِ امروز بخش های مهمی از کشور، این گذشت امیدوارانه را نیز ناممکن کرده است. سوختن زاگرس و میراث طبیعی اش بدان معناست که دیگر نمی توان امید داشت که خاک بتواند کارکرد هزاران ساله اش را در حفاظت از آثار باستانی ادامه دهد. دلخوشی برای آنان که دغدغه میراث تمدنی ایران را دارند، این بود که اگر پیکره میراث تاریخی شهری و روستایی در معرض تخریب و حفاظت غیراصولی است اما میراث باستانی مان را می توانیم با دردسر کمتری در برابر امواج هیجانی رشد و توسعه ناموزون و ناپایدار نگه داریم اما تغییرات اقلیمی و مداخلات گسترده در طبیعت برای سودآوری بیشتر و تحقق شعارهای غیر علمی مثل خودکفایی در بعضی محصولات کشاورزی منجر به ایجاد تهدیدات بنیادینی همچون فرونشست های دارای رکورد در سطح جهانی، تغییر رطوبت و دما و جریان های غالب باد و از میان رفتن پوشش های حفاظتی خاک شده است که می تواند آثار روی زمین و آثار کاوش نشده زیر زمین را به شدت تخریب کند.
در تیر ماه ۱۳۹۷ منظر باستانی ساسانی در استان فارس، بعد از اقدامات پژوهشی و مدیریتی بسیار، در یونسکو به ثبت جهانی رسید. این مجموعه در سه شهرستان کازرون، فیروزآباد و سروستان قرار دارد. البته این پرونده قابل توسعه است و می تواند مجموعه هایی در شهرستان داراب (شهر باستانی دارابگرد) و یا مجموعه های سازه های آبی شهرستان جم، و یا مهم ترین و متراکم ترین مجموعه میراثی ساحلی ایران در بندر سیراف و مجموعه های باقی مانده از بندر ریشهر در استان بوشهر را در برگیرد. این پرونده از میراث بشری برای ایران اهمیت کلیدی دارد چراکه منظری از میراث فرهنگی، طبیعی و سبک زندگی بشری را در طول تاریخی دیرپای، در یک گستره جغرافیایی منطقه ای را مورد شناسایی قرار می دهد و مستند می کند. در این رویکرد بشریت به خودآگاهی از تعاملی تاریخی میان محیط فرهنگی-اجتماعی، محیط کالبدی و انسان ساخت و محیط زیستی-طبیعی توجه می کند. در واقع به اتفاقی در تاریخ بشری توجه می دهیم که نه تنها زمینه ای برای ساخت یکی از گران سنگ ترین تمدن های باستانی انسانی بوده بلکه توانسته تداوم وجود خود را از طریق بازتولید سیستم های پیچیده انسانی-طبیعی بیش از هزار سال تضمین کند. این میراثی برای موزه ها نیست بلکه درس و تجربه ای تاریخی برای برنامه ریزی در فضای منطقه ای و سرزمینی و ایجاد شبکه های شهری و غیرشهری به گونه ای متوازن و پایدار است. شبکه ای که ترکیبی از مراکز تمدنی، راه ها، مسیرها و کریدورهایی جریان ساز در بستر جنگل های باستانی و عوارض متنوع جغرافیایی همراه با سبک های متنوع زندگی عشایری، روستایی و شهری است. در این مجموعه، بناها همان قدر اهمیت دارند که سازه های شگفت آبی که تا زیربستر دریا ادامه می یابد. تداوم را نه تنها در تنوع زبانی و لهجه ها که در لباس ها و گره هایی از فرش های قشقایی می یابید که به دوران هخامنشی برمی گردد اما هنوز بدون طرح از پیش فکر شده، توسط زنان قشقایی بافته می شود و به ثبت جهانی در می آید. اما امروز همه اینها که قله کوه عظیم و شگفتی است که از زیر این خاک عزیز بیرون آمده و خبر از عالمی از حقایق کشف نشده و کاوش نشده می دهد، در معرض خطر بنیاد برانداز فرونشست زمین، نابودی منابع عمیقِ باستانی آب های زیرزمینی، فرسایش خاک، جنگل زدایی و آتشی است که دل ایران را هدف قرار داده است.
چه باید کرد؟ به نظر می رسد چاره ای نداریم که ضمن الهام گرفتن از این سنت ذی قیمت بشری، با اندیشه و ابزار های مدرن به مسئله بپردازیم. اجتماعات محلی با درد، آگاهی از دارایی های واقعی شان را از ناخودآگاه به خودآگاه می آورند و تجربه شان شکلی انضمامی می گیرد اما این پراکسیس اجتماعی نیاز به پشتیبانی و فهم جامعه ملی دارد؛ نیاز به مشارکت و همکاری نخبگان سیاسی، فرهنگی و علمی با مردم مناطق، و کار مشترک دولت ملی و محلی در بستر فهمی انسانی و جهانی از مسئله زندگی ایرانی دارد.