موضوعی که معمولا و عمدا در بحث های شهرسازی و مدیریت شهری یک قرن اخیر در ایران در موردش سکوت سنگین برقرار است، جامعه حرفه ای و ماهیت و تاریخ تحول آن است. مرحوم دکتر حبیبی چندسال پیش در یکی از کتابهایش سعی کرد نوعی شبیه سازی بین شرایط داخل ایران با جریانات فکری کشورهای توسعه یافته برقرار کند. اینکه ایشان چقدر موفق شد، خواننده محترم می تواند خودش قضاوت کند ولی از نظر بنده ما اصولا در سطحی قرار نگرفتیم که وارد حوزه تفکر مدرن در شهرسازی بشویم. روند ظهور و شکلگیری تفکرات طراحی شهری، که در ادامه منجر به شکل گیری برنامهریزی شهری گردید (چون مشخص شد معماری شهری یا طراحی شهری نمیتوانند به تنهایی از پس امری پیچیده مانند ساماندهی فضای زیستانسانی در جهان پرتحول امروز برآیند). بخصوص از آنجا که موضوع پیش بینی و برآورد و تحقق بخشی به تحولات آینده در شهرها تبدیل به یک معضل مهم شدند.
ساماندهی پدیده بسیار پیچیده ای چون شهر بزودی نشان داد که از حوزه صرف کالبدی و رشته معماری و عمران بسیار خارج است. لذا در جهان غرب در گذشته و حتی امروزه بسیاری از نظریهپردازان در این حوزه تخصصشان در عرصه های دیگر است. فلسفه، علوم اجتماعی، علوم انسانی، سیاست، حقوق، زیست شناسی و امثالهم. صدها نفر نظریهپرداز در مورد شهر و ساماندهی آن تا کنون فعال بودهاند و نظریاتشان نیز به اشکال مختلف در ایران ترجمه، معرفی و تشریح و تفسیر شده و میشود اما دو مورد کاملا در این عرصه قابل مشاهده است. اول اینکه ما تاثیری مثبت از آن نظریات در شهرسازی و مدیریت شهری خود ملاحظه نمیکنیم و دوم آنکه در یکصد سال گذشته جز در مواردی کاملا نادر و حاشیهای، و البته بی اثر، نظریهپرداز و نظریه مستقلی در این حوزه نداشتهایم.
یکی از ابعاد قابل توجه این بحث ماهیت و جایگاه قشر متخصص و کارشناس و حرفه مندان به اصطلاح شهرسازی در ایران است.
اگر به اواخر قرن گذشته و اوایل قرن جاری بازگردیم می بینیم که گروه های متخصص و مهندس بویژه در دوره پهلوی اول روشنفکران و تحصیل کردگانی بودند که اغلب الگوی آرمانی اشان غرب بود و چپ و راست در فکر تغییر بنیادین محیط بودند. تغییر محیط یعنی سیاست ولی بسیاری از این گروه ها و افراد یا مخالف وضع موجود بودند و یا اصولا جایی در دستگاه های دولتی نداشتند. منابع تاریخی نشان میدهند بسیاری از مهندسان و تکنوکرات ها در زمان پهلوی از احزاب چپ و زیر زمینی مانند حزب توده و یا روشنفکران مذهبی و یا ناسیونالیست بوده اند.
افراد و گروههای تکنوکرات و معمار در ایران خود را از ابتدا در رابطه با دولت و حکومت تعریف کردند. آنها متخصصانی بودند که یک چشمشان به غرب و دستاوردهای آن و چشم دیگرش به دولت و خواسته های آن بود. ساختار قدرت و فرهنگ سیاسی ایران اجازه نمی داد که آنها وارد امور سیاسی شوند مگر آنهایی که تصمیم خودشان را گرفته بودند. با اینکه مدارک چندانی در این حوزه نیست و باید تحقیقات بسیار در این حوزه انجام پذیرد، ولی از نتایج کار نشان میدهد که پس از تنش ها و چالش های زیاد بلاخره یک نقطه مصالحه بین متخصصان ساماندهی محیطی( که اغلب معماران بودند) با دولت و حکومت کشف و تثبیت شد. نقطهای که در آن دولت سفارش دهنده و نیز تعیین کننده نهایی فرم و محتوای خروجی پروژههای شهرسازی می شود؛ و معمار – شهرسازان تهیه کننده و تایید کننده طرح ها( و نه برنامه ها)ی سفارش داده شده در مورد نحوه مداخله در محیط های شهری ( و بعدها روستایی).
آنچه در این توافق نانوشته برای همیشه کنار گذاشته شدند عبارتند از: مردم و خواسته ها و نیازها و آرمانهایشان؛ محیط واقعی و الزامات و ضرورت ها و تاریخ و فرهنگ انسانی و شرایط طبیعی آن؛ و بوجود آمدن شرایطی برای نظریه پردازی و ایده پردازی و خلاقیت برای نشان دادن راه ها و روش های متفاوتی برای مداخله در محیط های شهری و روستایی. روشن است که حاصل این توافق قرار دادن یک الگوی ثابت و غیرقابل تغییر برای تهیه طرح های توسعه کالبدی است که در آن بجای پرداختن به نیازها و خواسته های مردم و الزامات واقعی محیط های شهری، اصل بر توافق و مصالحه بین شهرداری ها و نهادهای دولتی دیگر با مشاور است. این تفاهم و مصالحه صدسال است که به اشکال مختلف ادامه داشته و وجود آن، هم راه را بر نظریه پردازی و بهره گیری از دستاوردهای روز شهرسازی جهان توسعه یافته بسته است؛ و هم، ورود و مشارکت و یادگیری مردم به و از فرایندهای توسعه فضایی را غیرممکن نموده است.
بدتر اینکه شهرهای ما، و اخیرا روستاها راهم بهم چنین، بشدت وابسته به نفت و زندگی و حیات نفتی کرده است و توسعه شهرها و روستاها را در ساخت و ساز راه و ساختمان خلاصه کرده است. شهرهای موجود امروز اسنادی هستند برای گواهی بر این تراژدی فنی – مهندسی/ سیاسی.
برنامه ریزی فضایی در اروپا خود از دل معماری و عمران شهری زاده شد. هرچند معماران صحنه را یکسره خالی نکردند و بنام «طراحی شهری» همچنان جای پایی، هرچند لرزان، برای خود در حوزه مداخله و ساماندهی محیط زیست شهری برای خود حفظ کردند. برنامه ریزی شهری ( که در ایران به غلط و عمدا شهرسازی ترجمه شد- تا سلطه معماران و راه و ساختمانی ها بر این حوزه با قدرت حفظ شود) در اروپا به سرعت از عمران و معماری شهری دور شد و بنا به ماهیت چند بعدی و پیچیده محیط و حیات شهری سعی کرد جایگاه محکمی در میانه رشته های مختلف دانش و علم، از فلسفه گرفته تا مکانیک، برای خود بسازد. اگر تحولات برنامه ریزی فضایی در اروپا را یکبار دیگر وارسی کنیم، این روند را بخوبی مشاهده می کنیم. گرایش به مباحث اجتماعی، سیاسی، زیست شناسی، روانشناسی، فیزیک، فلسفه، و همینطور معماری و عمران شهری کاملا در این روند دیده می شود. کمیت گرایی و قطعیت گرایی و نخبه گرایی و رویکردهای کالبدی امروزه دیگر در حوزه برنامه ریزی فضایی محلی از اعراب ندارند. تجربیات عملی در سراسر جهان نیز در این تحول نقش بسزایی داشته اند.
جالب است که در ایران سیر تحول- حداقل از اولین به اصطلاح طرح جامع تهران تا کنون- به قهقرا و برعکس بوده است. اگر به آن طرح جامع نظری بیافکنیم می بینیم که هرچند با احتیاط سعی کرده حداقل باب اهمیت بحث مدیریت یکپارچه شهری، مشارکت همه جانبه مردم شهرنشین در این عرصه، پاسخگو بودن مدیریت شهری و ارزیابی سیستماتیک و تاثیر گذار را باز کند. ولی آنچه در عمل اتفاق افتاد دور شدن برنامه ریزی شهری از کلیه دیسیپلین های دیگر و نزدیک شدن هرچه بیشتر به عمران و معماری شهری و گرایش راه و ساختمان است!
بهمین علت در حالیکه، بعنوان نمونه، برنامه ریزی فضایی در جهان توسعه یافته، از غرب تا شرق، پرداختن به مباحث مسکن و بد مسکنی، فقر و محرومیت، انواع معضلات و آلودگی های محیطی، انواع معضلات اجتماعی، زمینه سازی راهبردی برای کشف سرمایه ها و ظرفیت های محیطی و شکوفا نمودن آنها، پایین آوردن هزینه های زیست محیطی، افزایش کیفیت های زندگی شهری، نهادینه کردن هوشمندی و خلاقیت در تولید فضا، باز نمودن حداکثری شرایط مشارکت عمومی مردم در امور توسعه شهر از طریق امکان ظهور شهر آموزش دهنده، تمرین و ممارست دائمی دموکراسی فضایی و شهری، گسترش و تعمیق حق به شهر و فراهم نمودن زمینه ارتقا ئ حس تعلق و وظیفه نسبت به شهر و به طور جدی و غیرقابل اجتناب در دستور کار خود دارد و بنابراین نقش ها و وظایف متعددی را بعهده برنامه ریزان شهری نهاده است، در ایران، اخیرا، کار تایید رعایت کاربری مصوب، تفکیک اراضی، سطح اشغال و تراکم مجاز را به برنامه ریزان شهری سپرده اند!
این در حالی است که با توسعه علم تحلیل اطلاعات مکانی و پیشرفت هر روزه آن، و بهره گیری از این تکنیک عجاب آور و نیز سنجش از دور و امثالهم، و ترکیب آن با روش های برنامه ریزی فضا، امکانات خارق العاده ای برای برنامه ریزی های همه جانبه و فراگیر و همه شمول فضایی برای بلند مدت و پایش و هدایت کوتاه مدت این برنامه ریزی ها، بطور همزمان، بدست آمده که صحنه برنامه ریزی فضایی – شهری را بکلی متفاوت می کند.
بدین ترتیب ملاحظه میشود، که درست برعکس آنچه در ایران بنام شهرسازی مطرح است، برنامه ریزی فضایی، شهری و آمایشی مانند پیاز، یک کلیت منسجم و در داخل لایه های متعدد و متنوعی از موضوع ها و پهنه ها را شامل می شود؛ درست مانند خود شهر. تداوم وضع موجود در کشور را فقط می توان یک فاجعه ویرانگر نامید.