وضعیت مسجد ولیعصر و سیر تحول طرح و اجرای آن شاید یکی از جالب ترین نمایش های معماری باشد که در صحنه چهارراه ولیعصر تهران اتفاق افتاده است. نمایشی صریح از کشمکش و بحران هویت در معماری ایران. جنجالی شدن این پروژه اول از جهت کاربری آن است. مسجد بدون شک کلیدی ترین و مهمترین کاربری است که معماری ما را از حدود ۱۳ قرن پیش شکل داده و منشا بیشترین تحولات و نوآوری ها بوده است. در نتیجه ۱۳۰۰ سال این طرف تر، باز تعریف این کاربری در ایران معاصر از پیچیده ترین چالش ها برای معماران امروز است. بدون شک بیشترین حساسیت در بین کاربری های معماری جامعه ما چه از سوی بدنه اجتماع و چه از سوی ارکان حکومتی و چه از منظر خود معماران روی طراحی مسجد (امروز) باشد. وقتی به این پیچیدگی همجواری با تئاتر شهر تهران هم اضافه شود بحران و جنجالی شدن مساله به خوبی روشن می شود. ۱۵ سال کشمکش حول این پروژه که حاصلش را امروز می بینیم زاییده این بستر است. در این یادداشت فرصت عمیق شدن در مباحث نظری و فنی طرح را پیدا نمی کنیم اما خود این کشمکش بین دو طرح ارائه شده و معماران آنها و رویکرد نظری که دنبال می کنند نمایشی ملموس از بحران هویت و زبان معماری امروز ایران است.
طرح به شدت سنت گرای اولیه مسجد با آن مقیاس بزرگ و ناهماهنگ عجیبش و سعی (نافرجام) در باز تولید فرم ها و تناسبات سنتی به ما یاد آوری می کند که هنوز در جامعه ما چنین رویکرد سنتی افراطی میان بخشی قابل توجهی از معماران وجود دارد و همزمان دربین بخش بزرگی از ارکان مختلف حاکمیت نیز مورد استقبال است.
از سوی دیگر طرح جایگزین و فعلی مسجد آن سوی طیف نظری را به خوبی نمایندگی میکند و می بینیم که رویکردی که در قبال طراحی مسجد صورت گرفته انگار بیشتر خود را در تقابل با طرح سنت گرای قبلی تعریف کرده و انگار به عمد از هر گونه تلاش زمینه گرا (هویتی) دوری کرده. این رویکرد نادیده گرفتن زمینه یا تاریخ در طرح ها و استفاده از زبانی «خنثی» را به خوبه در میان بخش بزرگی از جامعه معماری امروز می توان دید.
به نظر می رسد این دو طرح هر چند بیشتر از ۱۵ سال از ارایه شدنشان می گذرد، به شکلی اغراق شده دو سر طیف فکری معماری معاصر ایرانی را در برخورد با سوال معماری مسجد امروز نشان می دهند و در نگاهی کلی تر سرگشتگی در انتخاب زبان معماری معاصر ایرانی را به تصویر می کشند.
واقعیت این است که بناهای زیادی در این ۳ دهه اخیر ساخته شده اند که در نقاط مختلفی از فضای میانی طیفی که دو سر آن در بالا ذکر شد قرار می گیرند. اما به زعم نویسنده همچنان قوت و صدای نمایندگان دو سر طیف که در تبلورش را در این پروژه دیدیم از دیگر رویکرد های میانی بلندتر است و با کمی اغراق می توان از جریانی دو قطبی صحبت کرد. رجوع به تاریخ معماری معاصر ایران اما به ما یادآوری می کند که پاسخ های «مقبول تر» و «ماندگارتر» جایی در فضای میانی این طیف فکری قرار داشته اند، و در هر دوره خود را با خصوصیات فنی و نظری و اجتماعی زمان خود منطبق کرده اند. در این بین آثاری (اغلب یادمانی) مثل مقبره خیام و برج آزادی اثر هوشنگ سیحون و حسین امانت که در دهه های ۴۰ و ۵۰ که شاهد موجی نو در معماری ایرانی بودیم نمونه های شاخصی از این نوع معماری «زمینه گرا» و در عین حال معاصر هستند.