لباس زنان کرمانج حاوی عناصر و مفاهیم بسیار خاص است.
به گزارش نظرآنلاین، منطقۀ شمال استان خراسان، شامل استان خراسان شمالی و بخشهای شمالی استان خراسان رضوی است. کُردهای خراسان معروف به «کرمانج»، در این بخش از استان خراسان زندگی میکنند. برخی از آنان در کلات، شهری واقع در خراسان رضوی زندگی میکنند.
«ساکنان دژِ کلات مخلوطی از کرد و ترک و فارس» هستند؛ و برخی دیگر کوچنشین بوده و بین خراسان شمالی و رضوی در حرکت هستند. پوشاک، از بارزترین نشانه های فرهنگی و از مهمترین مؤلفه های مرتبط با هویت است که بیشک با عوامل دیگر ارتباطی تنگاتنگ دارد، از آن اثر پذیرفته و بر آن اثر میگذارد. همچنین «شأنی از شئون انسانی است و در لغت به معنای پوشیدنی و جامه معنا شده است».
از مهمترین عوامل شکل گیری و تحول لباس، جغرافیای طبیعیِ زیستگاه و همچنین شیوه زندگی مردم است که تاثیر بسیاری در تعیین جنس پارچه، شکل، رنگ و نوع دوخت لباسها دارد و انتخاب نوع پوشش مردم هر سرزمین به گونه ای با جغرافیای طبیعی و شیوه زندگی مردم کرمانج سازگار و عجین شده است. علاوه بر آن ذوق و حس زیبایی دوستی، تنوع طلبی و تجمع خواهی بشر از دیگر عوامل تأثیرگذار، در پیدایش و تحولات لباس است
پوشاک بانوان کوچنشین کرمانج:
شارِل(شال): پوشش سر زنان عشایر دو تکه اصلی دارد: شال و سربند . سرپوش اصلی شال است. این پوشش بیشتر از پارچه های حریر روشن گلدار انتخاب میشود. محبوب ترین آنها شال های طاووسی است.
دستمال (سربند): به ابریشم هفت رگ و اپیله دسمال معروف است. دومین جزء سرپوش زنان بوده، به شکل مربع و از جنس ابریشم است
کِراس (پیراهن): پیراهنی زنانه است که در آن بالاتنه تنگ و دامن پرچینِ گشاد، به خوبی زیر کمر به چشم میخورد و روی شلیته (شیلوار) پوشیده میشود که چندان بلند نیست و قسمت بیشتری از شلیته را می نمایاند. مدل دیگر کِراس که به «گوولکی» معروف است، منتسب به تیرۀ «گولکی» طایفۀ قرمان است، تزیینات ساده تری دارد و بخش پایینی آن، با دادن چین های پلیسه به کمر وصل میشود. مچ آستینها با کش جمع میشود و یقه گرد است که با چند ردیف نوار تزیین میشود پارچۀ آن بیشتر از پارچه های حریر یا نخی نازک انتخاب میشود.
شیلوار: بانوان کرمانج خراسان پاچین یا شلیته دارند، از پارچۀ گلدار خوش نقش و رنگ تشکیل شده است. بالای آن لیفه دارد و گاه تا یک سوم قد دامن را از پایین زری دوزی و نوار دوزی میکنند. «دامن کوتاه گشاد و پرچین» است که همراه آن جوراب سفید میپوشند.
جلیقه: روی پیراهن جِلِسقۀ کوتاهی که نواردوزی و پولدوزی زینت شده میپوشند که یقه ای هفت و آستری نخی داشته و بیشتر اوقات رنگ آن تیره است؛ مثل زرشکی، یشمی، آبی، قهوهای و سیاه که قیطان دوزی میشود.


پوشاک بانوان یکجانشین کرمانج
پاچه: یک نوع دامن شلواری است ؛ در واقع شلواری است با پاچه های گشاد و در بالا با بند در لیفه جمع میشود قد آن تا زیر زانو میان ساق پا میرسد و از کمر تا پایین دامن سه تکه به ترتیب، نخی و در وسط مخمل یا پشمی و لبه پاچه معمولاً حاشیهای از پارچۀ ابریشم به رنگ قرمز یا آبی دارد و بالا و پایین آن را نواردوزی و لبه را قیطاندوزی کرده و در پایان آستر میکنند . برای تمام سنین از طرح یکسانی استفاده میشود.
پیراهن: فرمی بسیار ساده دارد که پارچه آن را زنان بافته و الیاف مورد نیاز برای بافت پارچه، ابریشم است. یقه آن گرد است. همیشه از نیمتنه بلندتر است تا از زیر آن دیده شود. قسمت جلوی پیراهنها از دور یقه تا نزدیک حاشیه پیراهن دارای نقوشی است که در اصطلاح محلی، به آن طرح «پیکام»میگویند . گاهی هم جلوی پیراهن ساده بوده و فقط از ده سانتیمتر مانده به حاشیه «پیکامدار» میباشد که در پهلوها چاک دارد.


نیمتنه: کت آستین بلند، جلو بازی که قد آن از پیراهن کوتاه تر است و در پهلوها چاک دارد و روی پیراهن پوشیده میشود. و تمام حاشیههای کت با نوارهای دستباف که نقش و رنگهای گوناگون دارد نواردوزی میشود. بانوان کرمانج قطعه دیگری به نام بهاره (کُله) دارند که قد کوتاه تری دارد و روی آن پیست ها وصل میشوند.
دستمال نخی: دستمال نخی یا کلاه نخی که روی موها را میشاند و مانع لغزیدن سایر اجزائی که روی سر بسته میشوند، میگردد. به شیوه خاصی بسته میشود که به آن به لفظ محلی یاشماق میگویند.
شال قرمز: جنس آن ابریشم و رنگی همواره قرمز دارد؛ چهارگوش است که آن را سه گوش کرده و به پشت سر میبندند و دنبالهاش رها میشود، یا اینکه در جلوی سر با پنهان کردن دنبالۀ آن روی سر گره میخورد. تماماً منقوش که به «شال پیکام» مشهور است.
شال مشکی: کاملا مشکی، که تنها در چهار زاویه یک گل کوچک دارد؛ اهالی به این شال مشکی «شار مشکی»میگویند. متأهلین هنگام استعمال شار مشکی، دور دهان خود را با آن میبندند.
چادر: روی همۀ تکه ها یک شال بزرگ ابریشمی دست بافت به سر می اندازند که مثل چادر اطراف بدن را میپوشاند و قد آن تا مچ پا میرسد. بر اساس طرح بافت و رنگهای به کار رفته نامهای متفاوتی دارد مانند«باوری»، «سارله» «آزربانی»و «فوته» که برای نو عروسان بافته میشود.

در هر دو نوع پوشاک بانوان کوچنشین و یکجانشین کرمانج، رنگ ها با هم نشینی بی بدیل توانسته اند ارزشی بصری را خلق نماید که از روحیه لطیف پوشندگان مایه میگیرد. آنچنان که در شارِل کوچنشینان نقوش حیوانی و گیاهی، ریز و درشت در تمام سطح پارچه پراکنده است؛
پراکندگی که نشان از گسترش و نامحدود بودن دارد. پس زمینه ای سفید که در تقابل با سیاهی است؛ سفید حضور تمام رنگ هاست و نماینده یکی «از رنگهای عرش» و روشنیِ نور الهی است ؛ سفید نماد پاکی و سادگی، سبکبالی، روشنی و خلوص است رنگِ صلح، دوستی، پاکی و بی آلایشی؛ که دلیلی بر سرزندگی، پویایی و طراوت روحِ کوچنشینان است. جنسی از حریرِ نازک دارد و نقش طاووسهایی که نمادیست از تمامیت و تمام رنگها بر چتر گشودهاش جمع اند.
نگاره طاووس که در سرپوش کوچنشینان کرمانج دیده میشود «نماد خوش اقبالی» ابدیت، طول عمر و نامیرایی است و بانوی کُرد کرمانج کوچنشین اینگونه بر جذابیت لباسش میافزاید و یگانه میشود. و اما در شارِ یکجانشین نقوشِ گیاهیِ ریز، مانند نواری در حاشیهها قرار گرفته است. زمینه آن سیاه مطلق است.
سیاه که از رنگهای نمایشی و گرانقیمت که نماد قدرت، قدَر، مرموز با وزنی سنگین است و سکوت را تداعی میکند، همچون سیاهی شب. استفاده از سیاه بر روی سر بدین منظور است که سرآدمی، مهمترین بخش بدن و اقامتگاه تفکر است و این بینش پوشنده است که مادام در جستجوی معرفت است؛
پوشیدین شارِ سیاهِ بانوی یکجانشین کرمانج قدرت و اقتدار او را در ذهن متبادر کرده، چنین مینماید که وی در پی حقیقت و یافتن معرفت است؛ همچون رنگ تاج اهل طریق که نوشتهاند: هر که تاج سیاه پوشد «باید که در ظلمت وجود به سرچشمه معرفت رسیده باشد»
دستمالِ بانوانِ کوچنشین کرمانج ، جنسی ابریشمین دارد و دارای خطوط بسیار ریز و لطیف است؛ ساده اما کاربردی است و روی شارِل بسته میشود تا شارِل حریر را روی سر نگهدارد که اگر چنین نبود ناقص مینمود. جنس شالِ بانوانِ یکجانشین از ابریشم است که هنرمندانه، خلاقانه، بینقص و کامل بافته میشود و قانون قرینگی در آن موج میزند. الیافی که تار و پود شده و تار و پودی که به دستان هنرمندِ بافنده رنگرزی و بافته شده و از مرحله ای به مرحله بعدی تعالی و تَشبه یافته، سپس تبدیل به شالِ سرِ بانوی یکجانشین کرمانج شده است.
در آن نقوشی هندسی در هم تنیده که هر یک نشان از ذوق و سلیقه بافنده دارد؛ نقوشی که در تکاپویی نا تماماند. نقوشی متقارن، متوازن و همراه با تناسب و تعادل در پی یکدیگر رَج به رَج بافته شده و روحِ درونیِ بافنده در آن جریان دارد؛ بافنده در تمام لحظه های بافت آن در پی آفرینشگری و سازندگی است.
رنگ هایی همچون زرد که میدرخشد و «بشاش و گرمابخش» بوده در کنار سفیدِ براق، سیاهِ قدر، سبز و دیگر رنگ ها که حرکت مداوم را در خاطر هر بینندهای زنده میکند؛ بافنده با تلاشی ناتمام، نامیرایی و جاودانگی را پدید می آورد و جانی دوباره میدهد به ابریشم ها و این کیفیت دیگری از پروانگی است؛ همانطور که «وقتی پروانه از پیله خارج شود، نماد زندگی دوباره است».

پیراهن بانوان کوچنشین کرمانج طرح هایی پراکنده و رها در سطح پارچه دارد، رنگ غالب آن روشن و بیشتر سفید است. بانوی کوچنشین نمادی از صلح و دوستیست هنگامی که پیش از گَله در حرکت است و آن را هدایت میکند؛ او به دیگران اعلام دوستی کرده و با رنگ سفید جامهاش دیگران را به صلح دعوت میکند، او الهه صلح است؛ که اگر ناخواسته گَلهاش باعث ویرانی مزارع شد بر او خرده نگیرند.
فرم این پیراهن به گونه ای است که در کمرگاه پیلی های عمودی دارد که باعث راحتی در حرکت میشود و این عین عدالت و زیبایی است. در این پیراهن نوارهای متعدد چون خطی پیوسته و در پیچوتاب زیگزاگی کنار یکدیگر قرار میگیرد، که نشان از کوههای به هم پیوسته محیط زندگیش دارد، کوههایی که از میانشان آب حیات عبور میکند. استفاده از نقوش هندسی با زوایای تیز، عکسالعملی در برابر ناملایمات طبیعی پیرامون انسان است.
این زیگزاگ ها که نماد سختی زندگی اند، روی پیراهن زنان کرمانج دوخته میشود تا پوشنده اش همچون کوه استوار و مقاوم جلو کرده بر مشکلات چیره شود. همچنین «این نقش نمادی از راه و مسیر حرکت و گاهی نیز نمادی از کوهها» و گاهی «زیگزاگ نمادی از آب جاری» است که در پوشاک بانوان کرمانج به چشم میخورد. این نقش مایه ها، محصول دیدی کیهان شناسانه به پیراموناند، دیدی که هر شکلی با آن تبدیل به چیزی ریاضی و نمادین میشود.
چنانکه قبلا هم آمده پیراهنِ بانوانِ یکجانشین کرمانج ابریشم دستباف با فرمی ساده است و رنگی قرمز دارد و با تعبیه چاک کنار پیراهنش عدل را به ظهور رسانده تا در حرکت راحتر عمل کند.
در قسمت جلویی آن با قطعه ای که نقوش فراوان دارد تکمیل شده است. نقوشی مانند مثلث های پیدرپی که نمادی از زمین و از کنار یکدیگر بودنِ زنان و مردان، همچون آب و آتش کامل شده و بیشتر با رنگ سفید که نشان دهنده نور کامل است، بافته شده و لوزیهای بزرگ، کوچک و تودرتو که با چرخش و تغییر رنگ ها حاصل میشود.
نقش هندسی غالب که در پوشاک بانوان کرمانج دیده میشود لوزی و مثلث است؛ «مثلث واژگون، نماد آب؛ و اگر مثلث واژگون و بدون رأس باشد، نماد زمین است». مثلثی که رأس آن رو به بالا باشد نمادی از آتش و جنس مذکر است و همین مثلث با رأسی رو به پایین، نمادی از آب و جنس مؤنث است که در کنار یکدیگر تشکیل زیگزاگ میدهند.
میتوان گفت این نقوش گویای تکاملی از زمین به آسمان است. نقش لوزی، تغییر یافته مربع است که نمادی زمینی و مادی دارد را در قسمت پایینی پیراهن میبافند؛ این نقوش از پایین به بالا منسجم و متراکم، تودرتوی یکدیگر شروع شده و به سوی پراکندگی و تکثیر لوزهای بزرگ به لوزی های کوچک و در نهایت حرکتِ رو به بالا پیش رفته است.
این نقوش یادآور نگاه وحدت در کثرت و کثرت در وحدت و به گونهای مُعرف یگانگی خداوند است؛ بشر همچون دیگر موجودات، در جستجوی وحدت بوده و بافنده مانند پیشینیان خویش، نگاهی رو به بالا دارد و در پی یگانگی است؛ این چرخش رنگ که باعث به وجود آمدن نقوش در این دستبافته شده است، هنریست که ریشه در تجربه و معرفت بافنده دارد که از طبیعت یافته و توانسته است بافته خویش را به کمال بارور سازد و پویایی را در آن به نمایش بگذارد.
پیراهن یکجانشینان پارچه ای کاملاً دستباف دارد با رنگی سرخ که نوشته اند قرمز پرهیجان است و انرژی مضاعف دارد ، هنوز با همان کیفیت، جلال و جمال گذشته توسط هنرمند بافنده بافته میشود. نقوش در تاروپود پارچه، همچون پیله ابریشم در هم تنیده و از لبه پایین پیراهن تا قسمت شانه های پوشنده را فرا میگیرد و نقشی بر نقوش جهان هستی میافزاید. چنانکه در فرهنگ قدیم چین و ژاپن معتقد بوده اند که هنرمند، با کشیدن تصویر گل و گیاه از طبیعت تقلید نمیکند، بلکه بر گل و گیاهان واقعی طبیعت می افزاید.
رنگ سرخ شلیته نمادی از آغاز حیات و مبدأ زندگی است که رنگش را از «انوار چهارگانه عرش» وام دارد. انسان با نشاط و پر قدرت به آن علاقمند بوده و عامل فعالیت، تلاش و جنب وجوش است و بانوی کوچنده کرمانج نمونه بارز این حرکت است. جنس شیلوار مخمل است که در دوران صفویه بسیار پرطرفدار بوده است؛
از آنجا که کُردهای کرمانج شمال خراسان در آن زمان به خراسان کوچیده اند، با عبور از شهرهای بزرگ توانستهاند از این پارچه ها خریداری نموده تبدیل به لباس کنند؛ و چون مخمل پارچه ای مقاوم بوده، دوخت آن استمرار یافته است.
روح زمانه در گذار از ادوار مختلف طول قدش را کوتاهتر کرده، اما در نهایت تا زانوان میرسد تا چین و شکن هایش بانوی کوچنشین کرمانج را از تحرک مُداوم به سکون وا ندارد. نوارهایی که به شکل خطوطی ممتد، در لبه دامن با رنگ های روشنتر از زمینه به هنگام فعالیت همچون رودی سفید در جریان است و بالا و پایین میشود و مدام در چرخش بی انتها است و گردشی دَورانی دارد.
رنگ به رنگ شده و زیگزاگ هایی که همچون سختیِ کوههای پیدرپیِ کوهستان و رودِ روان میانشان همگی در حرکت بودن را به نمایش میگذارند.
ذوق و سلیقه ای که در چیدمان رنگ رنگِ نوار بکار رفته، مخملی که گلهای پراکندهاش نماینده طبیعت شادِ بانوی کوچنده کرمانج دارد؛ این خطوط به قدر اعتدال، متناسب و هماهنگ با رنگ و گلهای زمینه به لبه دامن دوخته میشود. و اما پاچه بانوان یکجانشین کرمانج، که همچون دامن شلواری است و از جنس ابریشم که کیفیتِ جنس و رنگ در آن موج میزند. انعکاس نور از سطح ابریشم ها، خبر از ظرافت و دقت در بافت آن میدهد.
پارچه اش با کیفیت تمام بافته شده، آستر و نواردوزی میشود و با ظرافت کامل میشود و برتن میرود و معنایی از زندگی، همواره زنده و پاینده می یابد. سرخی رنگش از رنگ های مطرح شده در قرآن است و «نماد قدرت و همت» باعث جذابیت و دمیدن روحی دوباره است.


چادر قطعه دیگری از پوشش کردهای کرمانج شمال خراسان است که در هر طایفه به نحوی متفاوت استفاده میشود. رنگ غالب آن قرمز است و رنگهای دیگر با آن همراه میشوند تا زیباترش کنند. این قطعه در میان کوچنشینان از نظر کاربرد اهمیت دارد و آن را به هنگام فعالیت به کمر میبندد، بنابراین رنگ هایی خاموش تر در آن بکار رفته است؛ ولی در میان یکجانشنان جذابیت و زیبایی آن وجود میابد زیرا در هنگام ازدواج بر سر عروس می اندازند ، به همین دلیل از رنگهای شادی بخش مانند زرد در آن استفاده میشود تا هرچه تمام تر بدرخشد و پرشکوه جلوه گر شود.
رنگهای زنده مانند زردهایی که انسان با دیدنش شاد میشود و سرخ هایی که نمادی از انرژیاند، کنار سیاه قدر، در حال تبدیل شدن و نو شدن در تکرار پیدرپی هستند. جنس آن از ابریشم دستبافت است و رنگها با عبور از میان یکدیگر تبدیل به مربع ها میشوند که نمادی از مادییت دارند.
با ترکیب خطوط عمودیِ (تار) مستحکم و خطوط آرامِ افقی (پود) چهارگوشهای جدید ابداع میشود؛ چهارخانه هایی که از درون یکدیگر عبور کرده اند، گویی تارو پود دست در دست یکدیگر داده اند تا سطحی از رنگ های جذاب و لذت بخش را به غایتی برازنده رسانند و حقیقتی از وجود رنگ ها به شکلی ساده و بی پیرایه اما دائم در عبور متناوب پدیدار کنند.


برگرفته از مقاله مطالعه تطبیقی پوشاک بانوان کوچنشین و یکجانشین کُرد شمال خراسان نوشته زینب گریوانی، رضا اکبری بنگر، حمیده جعفری منتشر شده در نشریه هنر و تمدن شرق وابسته به پژوهشکده نظر.