بسیاری از طراحان و اساتید معماری بر این باورند که طراحی یک بنای مذهبی از جمله دشوارترین کارها در حرفۀ معماری به شمار میرود. شاید بتوان مهمترین دلیل این اعتقاد را وجود تعداد قابلملاحظۀ نمونههای تاریخی موفق و زیبا دانست که الگوهایی پایدار در ذهن بینندگان تداعی میکنند. به نحوی که مخاطبین پیش از مواجهه با بنایی مذهبی ذهنیتی قوی از آنچه قرار است ببینند در ذهن خود به تصویر میکشند. اما آیا این امر به این معناست که معماران باید عناصر و نمادهای شکلگرفته در تاریخ معماری بناهای مذهبی را به همان شکل و یا با تغییراتی _بیشتر در جهت خلاصه و یا انتزاعیتر کردن_ بدون توجه به عوامل مهمی همچون «مقیاس کار»، «تکنولوژی ساخت»، «نیازهای روز منطبق با روشها و عادات زمان»، «زبان روز در بیان مفاهیم» و «نیاز جامعه به خلاقیتهای جدید در ارائۀ آثار نوین» در آثار خود تکرار کنند؟
تغییر در زبان مشترک در جهت ایجاد ارتباط بین معمار، اثر معماری و مخاطب
قطعاً شاهکارهای ستودنی معماری مذهبی ایران بخش بسیار مهمی از تاریخ فاخر معماری ایران را شکل دادهاند. این شاهکارها به اعتقاد برخی از محققین و طراحان باعث به وجود آمدن الگوهایی شدهاند که زبانی قابل درک میان طراحان و مخاطبین به وجود آوردهاند به نحوی که این زبان به درک بهتر اثر معماری کمک میکند و نادیدهانگاشتن آنها موجب به وجود آمدن نوعی ناخوانایی و سردرگمی میشود. این طیف از نظریهپردازان بر این باورند که کنار گذاشتن این الگوهای کهن نهایتاً به از بینرفتن زبان مشترک بین معماران و مخاطبین خواهد انجامید. شاید از نظر آنان همانگونه که اگر لغات و ترکیبهای جدید با سلایق شخصی افراد شکل بگیرند و در زبان رایج گردند، نهایتاً به از بین رفتن خوانایی در ارتباطات کلامی و ادبی منجر خواهد شد، در معماری نیز چنین اتفاقی خواهد افتاد. از همین رو این طیف از صاحبنظران به حفظ الگوها و نمادهای شناختهشده در آثار مذهبی تأکید میکنند.
شکلگیری مفاهیم و الگوها در گذشته و تبدیلشدن آنها به خطوط قرمز
به نظر میرسد خوانش نمادها و الگوهای معماری بدون در نظر گرفتن دلایل و شرایط به وجود آورندۀ آنها در بسیاری از موارد باعث به وجود آمدن خطوط قرمز محکمی شده است که دلیل قانعکنندهای برای رعایت این خطوط قرمز نمیتوان شناخت. تعدادی از الگوها و عناصر شکلگرفته و شناختهشده در معماری در بسیاری از موارد تحت تأثیر عواملی تکنیکی، سلیقهای و … به وجود آمدهاند و کمکم مفاهیمی در همراهی با این الگوها شکل گرفتهاند که امروزه بسیاری از این الگوها با عناوین و توصیفات مختلف به خطوط قرمزی از نظر برخی نظریهپردازان تبدیل شدهاند که عدول از آنها گناهی نابخشودنی مینماید. بهطور مثال اگر نظر رابرت هیلنبراند در زمینۀ نحوه و شرایط اضافهشدن مناره به مساجد را به عنوان نظری قابل استناد بدانیم[1] شاید نوع نگرش ما به تفاسیر و تشبیهات ثانوی در این موارد[2] دچار تحولی اساسی شود.
سابقه تغییر الگوها در معماری گذشتۀ ایران
«معماری» _بهویژه در بناهای مذهبی_ ضمن اینکه به دنبال انتقال مفاهیم است، در عین حال متأثر از عوامل دیگری است که در ابتدای متن به برخی از آنها اشاره شد. جهت روشنترشدن مسأله میتوان به رواج سقفهای مسطح در بنای مساجد برخی از مناطق (در مناطق سردسیر و نقاطی از آذربایجان)، رواج گنبدهایی با اشکال کاملاً خاص و متفاوت و قابل تمایز از بقیۀ نقاط (بسیاری از گنبدهای دورۀ تیموری)، ظهور الگوهایی کاملاً متفاوت از نظر ساختاری (مانند مسجد کبود تبریز) و … اشاره کرد که تحت تأثیر تکنولوژی اجرا در محدودۀ مکانی و یا زمانی خاص، محدودیت مصالح، و یا سلائق و ذائقۀ سازندگان بوده اند[3] و جالب اینکه این تفاوتهای محسوس در بسیاری از موارد نه تنها نقض زبان شناخته شده معماری بناهای مذهبی قلمداد نشده اند بلکه در موارد زیادی به دلیل هماهنگی با عوامل جغرافیایی و تکنیکی و … ستوده شده اند. از سویی دیگر باید متذکر شد که با وجود اینکه زبان و ادبیات تاثیر پذیری بسیار کمتری-نسبت به معماری- از عوامل مهمی همچون تکنولوژی دارد ولی به نظر میرسد تحول در آن نیز غیر قابل اجتناب است و ابداع ترکیبها و روشهای بیان گوناگون توسط بزرگان ادبیات، بسیار ستوده شده است[4].
بناهای آرامگاهی نمونهای مهم برای آزادی عمل در طراحی
نکتۀ قابل توجه دیگر این که در برخی از انواع ابنیۀ مذهبی همچون بناهای آرامگاهی، الگوی غالبی نمیتوان معرفی کرد. آرامگاههای صخرهای پیش از اسلام (نقش رستم) ،آرامگاههای برونگرای برجیشکل (گنبد قابوس)، آرامگاههای متمرکز و برونگرای چهارگوش (بر اساس الگوی چارتاقی مانند آرامگاه امیراسماعیل سامانی)، آرامگاههای برونگرای دارای یک جهت (آرامگاه احمد یساوی)، آرامگاههای متمرکز درونگرا (در مواردی چهار ایوانی، مانند آرامگاه امام رضا)، همگی حکایت از تنوع بسیار زیاد در الگوهای بناهای آرامگاهی دارند. از نظر نگارنده این مسأله را میتوان نقطۀ قوتی برای بناهای آرامگاهی دانست به نحوی که شاید در توصیف یکی از شناختهشدهترین آرامگاه ایرانی یعنی آرامگاه کوروش هخامنشی به «آزادی فوقالعاده در طراحی» اکتفا کرد[5]
فرآیند محوری در معماری امروز جهان
جایگاه نگرش «فرآیند محوری» در معماری امروز جهان به اندازهای شناختهشده و دارای گستردگی است که به طرزی شناختهشده نوع جدیدی از زبان مشترک بین معماران و مخاطبان را در چارچوبهای جدید به رخ میکشد. مردم در بسیاری از جوامع جهت ارتباط برقرار کردن با آثار معماری بیشتر از آنکه به دنبال نشانهها و الگوهای تاریخی باشند به دنبال زبان گویایی در پاسخگویی به تفکرات، سلایق و نیازهای هماهنگ با زمان خود هستند. با توجه به نکات فوق، از نظر نگارنده شاید بتوان در کنار ارجنهادن به الگوهای شناختهشده و نیز ذهنیات مخاطبین، با ایجاد فضایی مناسب جهت ارائۀ تجربههای جدید شاهد ساخت آثار فاخری در زمینۀ بناهای مذهبی بود تا بار دیگر شکوفایی این هنر را در سرزمینمان نظارهگر باشیم.
- [1] . بر اساس نظر این محقق برجسته معماری اسلامی نخستین مناره ها در زمان زمام داری امویه و بیشتر به دلایل سیاسی و جهت به رخ کشیدن قدرت حاکمیت خود- و شاید در رقابت با برج ناقوس کلیساها- به بنای مساجد اضافه گردید.
- [2] برخی از سنتگرایان در توصیفی شاعرانه دو مناره بر بالای پیشان مساجد را به دو دست رو به آسمان و گنبد پشت سر آنها را به سر مسلمان در حال دعا و نیایش تشبیه میکنند.
- [3] بطور مثال گنبدهای اجرا شده در دوره تیموری معمولا از نظر شکل تفاوت هایی آشکار با دوره های دیگر دارند. گریو بلند-و در مواردی بسیار بلند- و پوشش خیاره ای برای گنبدها نمونه هایی از سلایق خاص تیموریان را به نمایش میگذارند.
- [4] هر چند تشبیه زبان معماری به ادبیات خالی از اشکال نیست و میتواند به نتیجه گیری های غیر علمی منتهی شود
- [5] در طراحی و ساخت این بنا به نظر میرسد از الگوی زیگورات، معماری معابد اورارتویی(موساسیر) و آرامگاه های تپه سیلک بهره گرفته شده است. هر چند نظر دیگری مبنی بر وجود آرامگاهی به همین شکل در جنوب غربی شیراز وجود دارد.