پایگاه تحلیلی - خبری نظرآنلاین

رسانه راهبردی - انتقادی پژوهشکده نظر

سینما و شهر؛ مدیریت شهری

چکیده: منظر شهری درک ما از شهر است و به دلیل اینکه نگاه سینما و سینماگران آمیخته به روایتشان است به این دیدگاه نزدیک هستند. آن‌ها لایه‌ای نگاه می‌کنند.

در سینمای واقع‌گرایانۀ ایران رابطه و تعاملی یکپارچه میان منظر شهر به عنوان بستر با سوژه و روابط انسانی وجود دارد. این ارتباط به‌قدری پیوسته است که تمایز میان سوژه و زندگی انسان‌ها و منظر شهر به‌عنوان یک پدیدۀ عینی-ذهنی قابل تفکیک نیست. فیلمساز قادر به درک و بازنمود منظر شهر و این تأثیر و تأثر جدانشدنی میان شهر و سوژه‌اش بوده اما شهرسازان و معماران و مدیریت شهری در برنامه‌ها و طرح‌ها از آن غفلت می‌کنند.

شهر از بدو پیدایش سینما چه در عرصۀ جهانی و چه در ایران که عمر تقریباً 120 ساله دارد، در مقام لوکیشن و محل فیلم‌برداری برجسته شد. بسیاری از فیلمنامه‌نویس‌ها از ماهیت شهرها و بناها در کمک به پیش‌برد درامشان استفاده کردند و در واقع اینکه قصه درامشان در چه شهری اتفاق بیفتد برایشان حائز اهمیت بوده است. مثلا در فیلم To Rome With Love (تقدیم به رم با عشق)، وودی آلن شهر رم را انتخاب می‌کند به دلیل نزدیکی با تِم مستتری که در درامش به دنبال آن است یا در فیلم Midnight in Paris(نیمه شب در پاریس)، پاریس را برمی‌گزیند به دلیل سابقۀ فرهنگی، هنری و ادبی که در پاریس موجود و نزدیک به قصه است. بنابراین شهر، بناها و مناظر آن همواره از عناصر مورد توجه سینماگرها بوده‌ است، اما قسمت آسیب‌شناسانة بحث این است که به طور کلی در ایران علوم به‌صورت بین‌رشته‌ای ارتباطی با یکدیگر ندارند. خیلی اوقات معماران و شهرسازان خودشان را با سینما بدون ارتباط می‌بینند و همچنین برعکس. با وجود اینکه خیلی از سینماگران معروف معماری خوانده‌اند یا دانش آموختگانِ معماری در سینما مشغول به فعالیتند، این ارتباط به‌هیچ‌وجه به شکل هدفمند ایجاد نشده است.

جشنواره‌ای تحت عنوان فیلم شهر که چندین دوره است که توسط شهرداری تهران در حال برگزاری است هم نتوانسته است یک محفل مشترک بین شهرسازی و سینما بسازد که شهرسازان و معماران نگاه سینماگران به شهر را رصد کنند. به این معنی که درک کنند که سینماگران بیشتر متوجه چه مناظری از شهر هستند و منطقه‌شناسی، بومیت‌شناسی و انتخاب آن‌ها برای نوع روایتی که از قصه‌شان دارند را مورد ارزیابی برای تصمیمات و طرح‌های خود قرار دهند.

منظر شهری درک ما از شهر است و به دلیل اینکه نگاه سینماگران آمیخته به روایتشان است به این دیدگاه نزدیک هستند. آن‌ها لایه‌ای نگاه می‌کنند و نگاهشان وابسته به نوعی درام است. کنشِ دیدنِ سینماگران، نظری همراه با تأمل است و بر کنشِ تماشاکردن که نظری همراه با گذر تعریف شده، ارجح است. سینماگران در پروسه فراگیری و تجربه‌اندوزی، به دانش همه‌جانبه‌ای در حد وسع خودشان نسبت به دیگر علوم شناختی هنرها دسترسی پیدا می‌کنند. به عنوان مثال فیلم‌هایی که داریوش مهرجویی، خسرو سینایی و ناصر تقوایی می‌سازند دارای این ویژگی‌ها هستند. درکی که مهرجویی در فیلم  اجاره‌نشین‌ها از طبقات اجتماعی و زندگی شهری ارائه می‌دهد، نمونه است. در این اثر یک آپارتمان مظهر بنایی در دل شهر شده و این خیلی عمیق‌تر از نگاه‌هایی است که ساختمان‌های بی‌قصه را نشانه می‌رود. دلیل اصلی این اتفاق عدم درک و شناخت همه‌جانبه توسط مدیریت‌های شهری است که آثاری را دنبال نمی‌کنند که به آن‌ها یک درک جدید و تازه از زندگی شهری و مشتقاتش بدهد.

سینماگر دیگری که خیلی خوب فضاهای شهری را نشان می‌دهد، اصغر فرهادی است؛ از سریال تلویزیونی داستانِ یک شهر تا آثاری سینمایی مانند رقص در غبار، شهر زیبا، چهرشنبه سوری و … او در حال کار روی دغدغه‌ای است که نشان می‌دهد بنا و طبقۀ زندگی و مکان شهری که ما در آن زندگی می‌کنیم چه تأثیری در پردازش شخصیت دارد؛ یعنی شخصیتی که کاراکترهایش ارائه می‌دهند متأثر از دانش شهری وی است. او می‌داند زندگی‌کردن در پایین شهر با بناهایی رو به انحطاط و فرسوده، چطور در شخصیت تأثیر می‌گذارد. تفاوت کاراکترها که آمیخته شده با محل زندگی شهریشان و مستقیماً در شکل‌گیری و مراحل تکوین شخصیت مؤثر است در آثار این سینماگر دیده می‌شود. اما چرا معماران، شهرسازان و مدیران شهری ما نمی‌توانند به شناخت کافی برسند به نظرم باید از علوم و هنرهای دیگر کمک بگیرند که در رأس آن سینماست. در مقیاس خُرد گاهی از سینماگران کمک گرفته می‌شود. مثلاً پژوهشکده هنر و معماری و شهرسای نظر، نشست تخصصی در این زمینه برگزار می‌کند و تعداد محدودی از دانشگاه ها و پژوهشکده های دیگر که اصلاً کافی نیست.

در نمونه‌های جهانی اسم جشنواره‌ها را نگاه کنید اسم یک شهر یا جزیره یا دهکده است مثل جشنواره فیلم برلین یا کن یا جیفونی. چرا بر یک جشنواره سینمایی معروف دنیا نام یک شهر را می‌گذارند. یک دلیل آن است که شهر و شهروندان و فعالانش می‌توانند خالق فرهنگ و هنر باشند یعنی شهرها می‌توانند محفل‌ساز باشند نه محفل‌گریز.

به طور کلی شهرسازان و تصمیم‌گیرندگان در حوزۀ شهر می‌توانند مستند‌سازان شهری خوب و کسانی را که نگاه‌های آرتیستیک و تأثیرگذار دارند و کاری جز گزارش‌دادن صرف می‌کنند را به کار گیرند. مخاطب از فیلم‌های گزارشی به‌عنوان یک گزارش و خبر روزانه می‌گذرد و آن مدیرشهری هم که بخواهد آن را ببیند به عنوان یک گزارش از آن رد می‌شود. چنین فیلمی یکبار مصرف است اما اگر سینماگری به‌کار گرفته شود که نگاه آرتیستیک داشته باشد و درام را وارد کار کند فیلم او می‌تواند آن مدیر شهری را بسیار متاثر کند. مثالی می‌زنم که مثلا فیلم «دایرۀ مینا»ی آقای مهرجویی که راجع به خون‌های آلوده و مافیای انتقال خون در ایران بود باعث تغییر نگاه بسیاری از مسئولان شد و در زمانی مسأله جدی شد و همۀ اخبار به آن پرداختند. خبر این مسأله‌ قبل از این فیلم هم منتشر شده بود اما نگاه سینمایی به این خبر تأثیرگذارتر بود و باعث پیگیری مسأله شد. اینجاست که مشخص می شود شهرسازان و مدیران شهری باید بیشتر از نگاه آرتیستیک و هنری و از همه وجوه سینماگرها کمک بگیرند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *