آسفالت در ایران معاصر
نقش آسفالت در سیمای تهران معاصر چیست؟ دو روایت از اولین جایی که در ایران آسفالت شد وجود دارد. روایت اول استفاده از آن را به مناسبت ورود ملک فیصل اول پادشاه عراق در سال 1310 به تهران و در میدان توپخانه و روایت دوم نیز سابقه آن را به دستور رضاشاه برای کف سازی خیابان کاخ (فلسطین فعلی) می رساند.
در هر دو روایت معلوم است که ورود آسفالت به ایران به عنوان یک مصالح نوین را باید در هماهنگی با مدرنیزاسیون دوران پهلوی اول تحلیل کرد. به تدریج تثبیت جایگاه ایران به عنوان تولید کننده مهم نفت، ماده اصلی آسفالت یعنی قیر را به وفور در اختیار قرار داد و بدین ترتیب آن را بدل به یک مصالح مدرن سهل الوصول کرد که تا به امروز همواره نماد کارایی مدیریت شهری در ایران نزد بسیاری از مردم و مسئولان کشور بوده است (تصویر 1).
اینکه ظهور آسفالت به مثابه یک مصالح مدرن با منظر شهری ما چه کرد موضوعی است که باید از دریچه رویکرد منظر یعنی مسئله ادراک بدان پرداخت. عمومیت یافتن استفاده از آسفالت در خیابان ها و تعمیم آن حتی به پیاده روها و پارک ها را باید تلاشی برای رها کردن ساکنان شهر از حس لامسه به منظور تاکید هرچه بیشتر بر دریافت بصری از شهر دانست. یکنواختی، رنگ خنثی و گستره وسیع استفاده از آن، راه انتقال بخش مهمی از اطلاعاتی را که می توانست از طریق پا وارد دستگاه ادراکی انسان شود کور می کند.
کافی است راه رفتن در یک محیط روستایی اطراف تهران را با پیاده روی در خیابان فلسطین مقایسه کنیم. تنوع بافت های زمین، مصالح نرم گلی، سیلت و ماسه، انعطافپذیری علف ها، بی نظمی سنگ های پراکنده در راه ها که کم و بیش زیر گام ها حس می شود همه بیانگر وجود یک گسست حسی بین شهر تهران و اطراف آن است.
امروزه تامین دسترسی خودرو ما را به استفاده از مصالح جدید مثل آسفالت سوق داده است اما این نیاز غیر قابل انکار نباید باعث شود که ما با تعمیم نادرست آن به همه جا، یکی از پنج حس یا پنج راهی را که برای ادراک شهر داریم مخدوش کنیم. خاک تهران همچون شیب آن یا دید به ارتفاعات شمال آن و … یکی از عناصر منظر تهران است و پوشاندن اغراق آمیز آن در زیر آسفالت یا چمن یا هر مصالح دیگری به معنی محروم کردن مخاطب منظر از ادراک دارایی ها منظریناش است.