نشست «قدرت در معماری پس از انقلاب» از سلسله نشستهای معماری انقلاب با حضور محمدجواد مهدوینژاد عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس و سعید حقیر عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در گالری نظرگاه برگزار شد.
در ابتدای این نشست، سعید حقیر، دبیر این جلسه، با اشاره به موضوع قدرت در معماری بعد از انقلاب گفت: «ما در نشست اول موضوع پارادوکس هویت و نگرانی جامعه ایرانی از هویت را مورد بحث قرار دادیم و نظر سخنرانان جلسه بر این بود که هویت یک مسئله داینامیک است نه یک امر ایستا. در این نشست قصد داریم به چند سؤال اساسی بپردازیم از جمله رابطه بین قدرت و فرم در معماری، به ویژه در معماری بعد از انقلاب و اینکه آیا ایدئولوژیهای صاحب قدرت الزاما موفق به تولید نظریه معماری و فرم میشوند؟ و اساساً معماری امروز ایران بعد از انقلاب اسلامی جزو مصادیق این تحولات محسوب میشود یا خیر؟ و در نهایت اینکه ما میتوانیم جریانهای تأثیر گذار بر معماری امروز ایران را دستهبندی کنیم؟».
محمدجواد مهدوینژاد عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس در خصوص سؤالات مطرحشده اظهار داشت: «ابتدا ما باید بدانیم اکنون در کجا قرار داریم و این بحث از این نظر مهم است که اگر ندانیم کجا هستیم، نمیتوانیم برنامهریزی درستی انجام دهیم. جوهر معماری معاصر، نشاندهنده ویژگیهای آن است. ما وقتی میخواهیم بدانیم که یک فرهنگ کجا به فراز رفته و یا فرود آمده سراغ معماری میرویم، به همین دلیل معماری شناسنامهای است که شرایط آن روزگار را نشان میدهد. اگر معماری ما خوب باشد یعنی دوره خوبی را گذراندهایم و اگر معماری بد باشد نشاندهنده دوره بدی است، بنابراین معماری عصاره و نتایج یک فرهنگ است».
وی تصریح کرد: «انقلاب اسلامی مانند تمام انقلابهای دیگر دارای دکترین فکری بوده است و دکترین فکری خود را در تمامی عرصهها اعم از اقتصاد، سیاست، اجتماع و معماری عرضه کرده است. زمانی که ما به تعریف قدرت میپردازیم این تعریف دو مفهوم کلیدی در خود دارد یک مفهوم مزیت اجتماعی است، یعنی قدرت همیشه در رابطه یک فرد با دیگران، یک گروه با گروه دیگر، یک کشور با کشوردیگر تعریف شود، یعنی مزیتی در ارتباط با دیگران داشته باشد. مفهوم دیگر، مفهوم مرکز – پیرامون است، یعنی مادامی که از قدرت و اندیشه صحبت میکنیم، مرکز، مرجع تلقی میشود و سایرین، پیرامون میشوند».
مهدوینژاد ادامه داد: «زمانی که انقلاب اسلامی شکل گرفت گرایشهای متنوع و متعددی در آن فعالیت و دخالت داشتند، هر کدام از این گروهها مراکز فکری خود را داشتند. یک جامعه هنگامی که میخواهد باز زنده شود، در نظام فکری خود، مبانی نظری دارد و این بازاندیشی باید نمود نیز پیدا کند و ظاهر و شکل داشته باشد، اینکه مرجعیت این شکل به کجا برمی گردد، سؤال اصلی عرصه معماری است، سؤالی که از آغاز انقلاب اسلامی وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد. نقطه مرجع کجاست؟ و گروه مرکز چه کسانی هستند؟ اگر به این سؤال پاسخ دهیم بسیاری از گرایشها را میتوانیم از بقیه تشخیص دهیم».
عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس بیان کرد: «اگر ما به ابتدای انقلاب اسلامی برگردیم، متوجه میشویم مرجع طبقات، تغییرات جدی داشته است، پس در قدم اول متوجه میشویم یک نموداری وجود دارد که یک سمت آن گروههای آسیبپذیر جامعه هستند و سمت دیگر طبقه برخوردار و هر لحظه نقطه مرجع کسانی که الگو هستند، در حال جابجا شدن است. نکته دوم اینکه اگر محور دیگری به نام بومی بودن و بین المللی بودن، ایرانی بودن یا خارجی بودن ترسیم کنیم، باز هم متوجه تغییر میشویم، دورههایی به این سمت میرویم که میخواهیم متفاوت تر باشیم و دورهای میخواهیم بومی تر باشیم. اما نکتهای که در هر دوره مورد توجه قرار میگیرد، مرکز است که دارای مزیت است».
مهدی نژاد با بیان اینکه سؤال معماری چیست؟ سؤال مهمی است، گفت: «عدهای معتقدند معماری کالایی لوکس برای افراد اشرافی است و مردم عادی نیاز به معماری ندارند و فقط به یک سرپناه نیاز دارند، عدهای نیز معتقدند، معماری در بناهای خاص جلوه گر میشود و در بناهای عمومی نقشی ندارد. عدهای دیگر معتقدند معماری یک طراحی خلاقانه و یک بازی فرم است. وقتی میگوییم معماری جدید ایجاد شده یعنی یک نفر فرمهای جدیدی را طراحی کرده، گاهی ممکن است یک نفر معماری را انجام داده باشد اما آن معماری با معماریهای قبلی شباهت داشته باشد. هر چقدر در این مختصات از نقطه هم شکل بودن با دیگران، به نقطه نوآور بودن و متنوع بودن نزدیک شویم، دیسیپلین تعریف معماری هم مشخص میشود».
وی ادامه داد: «عدهای میگویند بهترین گرایش در معماری، مطالعات معماری است، چرا که در آنجا فکر و خرد ناب به دور از طراحی، خط کشیدن و مشکلات اجرا وجود دارد، در اینجا طراحی، جزئیات و فناوری معماری فرع است. عده دیگری میگویند اصل معماری آن چیزی است که در ساخت معلوم میشود، یعنی جزئیات ساختمانی و مبانی چندان اهمیتی ندارد، بنابراین ما مشاهده میکنیم که محوری داریم که مکان این محور را شکل میدهد و از آنجا قدرت معماری معنا پیدا میکند».
این استاد دانشگاه با بیان اینکه ۴ دستگاه، به عنوان دستگاههای تأثیرگذار وجود دارد، اظهار داشت: «یک سری از دستگاه ها، دستگاههای دولتی مانند وزارت راه و شهرسازی، مرکز تحقیقات راه و مسکن و … هستند که آنها ارتباط با سامانههای دولتی را مبنای اصلی میدانند و قدرت را در آنجا تعریف میکنند، جریان دیگر، نظام مهندسی است که کاملا مستقل است و ارتباطی با بقیه ندارد، دانشگاه، دستگاه دیگری است که دو دستگاه قبلی ارتباطی با آن ندارند و دانشگاهها نیز آنها را قبول ندارند، دستگاه چهارم، سازمانهای مردم نهاد هستند که به دنبال مفاهیمی میگردند که طبقه روشنفکر و متوسط جامعه آنها را ارزش میدانند، اگر این چهار نقطه را به هم وصل کنیم، متوجه میشویم که طی چهل ساله اخیر، این چهار نقطه مهم قدرت تلاشهای متفاوتی را انجام دادهاند و هر کدام سعی کردهاند از دیگری یارگیری کنند و خود را در مرکز قرار دهد».
وی ادامه داد: «در مقطعی سه گروه اول، برای تقویت خود شروع به یارگیری از دانشگاه کردند تا دانشگاه را تضعیف کنند، به عنوان مثال طرح توسعه دانشگاهها را ارائه دادند، این اقدام ظاهراً به نفع دانشگاهها بود اما در عمل فقط دستگاههای دولتی را قوی کرد. این چهار نقطه تلاش میکنند از یکدیگر یارگیری کنند اگر ما این چشمانداز را مشاهده کنیم متوجه میشویم که چرا در دورههای مختلف گرایشهای مختلف، هم زمان حضور دارند، بدون اینکه بر یکدیگر غلبه کنند».
عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس در خصوص جریانهای حاضر در انقلاب اسلامی بیان کرد: «جریانهای مختلفی در انقلاب اسلامی حضور داشتند، عدهای از افراد متمول بودند و بخش مهمی از بدنه انقلاب را حمایت میکردند، نوع معماری مد نظر آنها، معماری لاکچری و گران قیمت بود. گروه دیگر همراه انقلاب، طبقه متوسط بودند، این گروه به ارزشهای طبقه متوسط مانند فرهنگ و معماری فرهنگی توجه میکردند و معماری مد نظر آنها یک معماری الیت بود. گروه سوم طبقه فرودست و قشر آسیب پذیر جامعه بودند که بخش مهمی از انقلاب اسلامی را تشکیل میدادند و معماران آن ها، ائتلافهای متفاوتی با دو گروه دیگر داشتند».
مهدوینژاد اضافه کرد: «اگر به تحولات معماری نگاه کنیم متوجه میشویم که مهمترین چیزی که معماری امروز ما را ترسیم کرده است، همان گرایشها و اندیشههای انقلاب اسلامی است، نهادهای چهارگانه آن را شکل دادند و اتحاد این گروهها بر قرار شد. اکنون هر اندازه جامعه مجزا و موزاییکی تر شود به نفع حاشیه و قطبی تر میشود و هر اندازه جامعه متحد تر و هم فکر باشد، مرکزگراتر میشود».
سعید حقیر نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه من موضوع را در ارتباط بین ایدئولوژی و معماری و اساساً قدرت و معماری را در چارچوب یکسری تجربههای تاریخی و نگاههای اندیشهای توصیف میکنم، گفت: «تاریخ معماری به ما نشان میدهد در هر دوره تاریخی یک ایدئولوژی دارای قدرت شده است و این واقعیت تاریخی را به مدلهای مختلف میتوان توجیه کرد و برای آن مدل ترسیم کرد. اساساً تمام تفکرات نئوکلاسیکی مربوط به انقلاب فرانسه است و بعد از آن نگاه ها، به نوعی وابسته به نئوکلاسیک است».
وی ادامه داد: «سبک، قبل از آنکه روشی برای ارائه اثر باشد، روشی برای دریافت هنرمند است، هنرمند دنیا را در قالب یک سبک میبیند و میتواند جهان را آن طور که میبیند به شما معرفی کند. هر سبکی دارای پایگاه قدرت اساسی است، سبک کلاسیک اساساً یک سبک پایداراست که پایگاه قدرت آن در ایستا بودن، قدرتمند بودن و دیرپا بودن است و از نظر تاریخی نیز تنها سبکی است که کاملاً دوام آورده و همه دورههای تاریخی را طی کرده است. انقلابهایی که نوپا و دارای پایگاههای متزلزل اجتماعی هستند، تظاهر به دیرپا بودن میکنند، در واقع با روش ارائه کلاسیک در معماری نشان میدهند که ما از ازل بودیم و تا ابد هم خواهیم بود.»
وجود گرایشهای مختلف در معماری انقلاب
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران تصریح کرد: «نکتۀ اساسی در مورد انقلاب ایران این است که به طور طبیعی باید به معیارهای کلاسیک خود برگردد اما این معیارها، معیارهای ایرانی نیستند بلکه معیارهای کلاسیک است که تفکر اسلامی و دینی را ساپورت میکند. پایههای تئوری این بخش از جریان به صورت بسیار ساختارمند از اواسط دهه ۴۰ در فلسفه، جامعهشناسی و معماری گذاشته شد اما بعد از انقلاب مورد پشتیبانی قدرت هم قرار گرفت و این پشتیبان جدید باعث شد که معمارهای ما از ابتدای انقلاب تاکنون گرایشهایی را به وجود بیاورند، به این ترتیب ما دو دسته معمار داریم یک گروه کسانی که خودشان را وابسته به تفکرات کلاسیک اسلامی میدانند و وابسته فرهنگ اسلامی هستند و دسته دوم که ضرورتی برای وابستگی احساس نمیکنند. دسته اول نیز به دو گروه تقسیم میشوند، یک گروه کسانی که اساساً به دنبال کپی فرهنگی از نظر فرمها هستند و نگاه نوستالژیک به گذشته دارند و از آنها عینا و بدون تغییر استفاده میکنند، دسته دوم کسانی هستند که این فرمها را با اندیشههای مدرن تا حدی ترکیب میکنند و سمبلها را به عنوان سمبلهای اولیه خود مطرح میکنند که نوعی کپی ناقص از آن هاست. جریانی که وابسته به فرهنگ اسلامی است، در دوران بعد از انقلاب بیشتر مورد پشتیبانی قرار گرفت و دسته دوم گروهی هستند که ضرورتی برای حمایت قدرت نمیبینند و فکر میکنند که معماری نباید وابسته به پایگاه قدرت باشد».
حقیر اضافه کرد: «گروهی نیز در اوایل انقلاب حضور داشتند و بعد به تدریج رونق بازارشان از بین رفت، آنها کسانی بودند که در ابتدای انقلاب هنوز وابسته به جریان مدرنیسم بین الملل بودند و معماری را بر مبنای آنها میدانستند. گروه دوم از همین گروه کسانی هستند که خودشان را وابسته به آخرین جریانهای فکری که در معماری غرب مطرح میشود، میدانند، این دسته نیز به دو گروه تقسیم میشود، یک گروه که کپی کار هستند و مخاطبهای مخصوص خود را دارند، گروه دیگر خودشان را روشنفکر میدانند و میخواهند فلسفه خود را در جامعه ایران امروز جا بیاندازند، این گروه به تولید فرمهای جدید میپردازند و فرمهایی را به وجود میآورند که الزاماً در معماری غرب نظیر ندارد و خودشان دارای خلاقیت در تولید فرم هستند. دوم کسانی هستند که همین فرمها را ایجاد میکنند ولی برای آنکه بخواهند آنها را در جامعه امروزی جا بیندازند برای آنها یکسری استعاره میآورند. با توجه به این گروه بندیها ما میتوانیم یک ماتریس را ایجاد کنیم که این ماتریس بتواند مشخص کند حاصل ترکیب هر کدام از این گروهها کدام تفکر را ایجاد کرده است».
مهدوینژاد با اشاره به دلیل ترسیم ماتریس چهار در چهار در چهار در خصوص معماری انقلاب گفت: «من معتقدم که جریان قدرت یکدست نیست و باید آنها را دستهبندی کنیم، واقعیت این است که این لایهها کاملا رقیب یکدیگر و همه بدنبال مرکز شدن و کشیدن مرکز به سمت خود هستند اما نکاتی آنها را به هم پیوند میدهد. گاهی برخی افراد درخواستهایی دارند که مربوط به طبقه آنها نیست از طرفی هم تغییراتی اتفاق میافتد و طبقه افراد تغییر میکند لذا مرجعیت نیز مرتب در حال تغییر است و چشم اندازی که من میبینم این است که عده زیادی مخصوصاً کسانی که در حاشیه هستند، میخواهند جامعه موزاییکی تر شود تا وجهه خود را کسب کنند».
وی ادامه داد: «معماری ایران را باید به سمت مرکز و به سمت کسانی که از نظر طبقه اجتماعی، فکری و اقتصادی در آنجا قرار داردند سوق دهیم تا کارهای فاخر تر و ماندگارتری را انجام شود».
در بخش پرسش و پاسخ این نشست خرمآبادی دانشجوی معماری منظر گفت: «برای رسیدن به تمرکزگرایی و چه راهکاری را ارائه میکنید؟».
مهدوینژاد در پاسخ گفت: «منظور من از مرکزیت، طبقات اجتماعی و فکری است و کسانی که دارای مبانی فکری هستند. اگر ماتریسها به سمت گوشه حرکت کنند، قطبی سازی میشود و نگاههای قطبی، خطرناک هستند. کاری که از دست ما بر میآید این است که با ایجاد هماهنگی، توسط حاشیه ها، یارگیری نشویم و به آنها نپیوندیم. ما باید این موضوع را به قلب جامعه برگردانیم و انسجام ایجاد کنیم».
یکی دیگر از حاضرین در جلسه بیان کرد: «با عبور از دورۀ معماری انقلاب طبیعتاً سمبلهایی از معماری خواهیم داشت که در آینده آنها را سبک پس از انقلاب میدانیم، اما به نظر شما مانیفستهایی که این سبک را تشکیل میدهد چیست و ماتریسی که شما ترسیم کردید بیشتر به کدام سمت تمایل دارد؟».
مهدوینژاد در پاسخ اظهار داشت: «تمامی مراکز قدرت به دنبال این هستند که خودشان را در مرکزیت قرار دهند و به محض اینکه مرکز شوند مزیت اجتماعی ایجاد میکند، لذا هر دوره و هر تحولی در جامعه، ملاک و سمبل میشود. من قدرت را در هر دوره سیال میبینم، هرکدام در دورهای قدرت میگیرد اما قدرت نیز محدود است. اکنون همه این قدرتها فعال هستند و ما مشاهده میکنیم زمانی که اثر پست مدرن ساخته میشود، عدهای نیز آثار مدرنیسم میسازند و عدهای هم با آجر میسازند اما یکی از آنها کانون است و درستی آن فقط به کانون حمایت کننده برمیگردد، این جریانات رقیب یکدیگر هستند. جایی که لایه عوض میشود پارادوکسها شروع میشوند. ما باید دقت کنیم که یارگیری نشویم. قدرت باید تولید کننده زیباییشناسی جدیدی باشد، تولید زیباییشناسی تجربه نشده ریسک بالایی در تأثیرگذاری در میزان شعور آدمها دارد. قدرتهایی که حاصل انقلابها هستند اساساً دنبال تجمیع ریسک میروند».
یکی دیگر از حاضرین در نشست گفت: «آیا وجود یک نهاد خصوصی برای حمایت مالی معماران میتواند تأثیر مثبتی در کاهش نوسان در ماتریسی که ارائه کردید، داشته باشد؟».
مهدوینژاد در پاسخ بیان کرد: «قدرت همیشه برای اینکه پروژهای را تضعیف کند، اقدام به تعطیلی احزاب و تجمعات میکند و بین آنها اختلاف میاندازد، برعکس وقتی میخواهد قدرت بگیرد، نت ورک میشوند، شبکه سازی همیشه قدرت ایجاد میکند و کمک میکند که یارگیری کنند. واقعیت این است که قرار بود نظام مهندسی همان نهاد حمایتگر باشد اما نشد چراکه نظام مهندسی وابسته به رای است و به سراغ اکثریتها میرود، ضمن اینکه به کیفیت دانشگاهها نیز اهمیت نمیدهد و به همین دلیل من سازمان نظام مهندسیرا از سازمانهای مردمنهاد تفکیک کردم. حضور سمنها ضروری است و باید از آنها حمایت کرد».
آتشینبار، از دیگر شرکتکنندگان در این نشست با بیان اینکه قدرت میتواند دو معنی داشته باشد یکی قدرت به معنای قدرت تمرکزگرا و دیگری قدرت حاکمیت موجود، اظهار داشت: «اینکه گفته شد قدرتها سعی میکنند در انتخاب زیباییشناسی ریسک نکنند، به نظر من قدرتها سعی میکنند زیباییشناسی خود را در جهت افزایش قدرت خود تعیین کنند. به نظر من، بعد از انقلاب زیباشناسی به سمت زیباشناسی معماری و خیابانها نرفت بلکه به سمت تمرکز بر اتوبانها و دیوارنگاریها رفت. رویکردهای قدرتها در انتخاب سوژهای که میخواهند زیبا تصویر کنند متفاوت است».
وی ادامه داد: «به نظر من این نشست میخواهد بگوید که معماری قبل از انقلاب باید سبک خاص خود را داشته باشد تا آیندگان بتوانند آن را تمییز دهند. چرا باید انقلاب یک معماری برای خود داشته باشد؟ در حالی که ذات انقلابها تکثرگرایی است».
حقیر در پاسخ به مطالب مطرحشده اظهار داشت: «ما به دنبال سبک نیستیم بلکه در حال واکاوی وضعیت موجود هستیم. از نظر من انقلابها هیچ سبکی را به وجود نیاوردند بلکه سبکها را بازتولید کردند. انقلاب ما نیز از این موضوع جدا نیست فقط تفاوتی بین ما ایرانیها با مردم دنیا وجود دارد آن هم اینکه ما ایرانیها خیلی زود شروع میکنیم به دست زدن و خیلی دیر هم از آن دست میکشیم. 40 سال از انقلاب گذشته و ما فکر میکنیم باید جریان انقلاب را تا ابد ادامه دهیم. تا زمانی که ما متوجه نشویم که دیگر دوران انقلاب گذشته هیچ معماری و سبکی هم تولید نمیکنیم، چراکه هنوز نگران پایههای قدرت هستیم و این موضوع زیباییشناسی را محدود میکند به یک زیباییشناسی پایدار تجربهشده، در جامعه ما که دورۀ طولانی معماری ایرانی و اسلامی مطرح میشد اما بعد از آن آیا سبک جدیدی تولید کردیم؟».
وی ادامه داد: «پایگاه شعور انسان در زیباییشناسی آن است، کار تمام سیستم پایگاه قدرت این است که زیباییشناسی آدمها را بر مبنای ذائقۀ خود تنظیم کند و عناصر این ذائقه باید شناختهشده باشد تا بتواند پارامترها را تنظیم کند. ما جامعهشناسی مد و سلیقه را نباید تغییر دهیم».
سید امیر منصوری، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و از حاضران در جلسه، نیز با اشاره به موضوع جلسه گفت: «ما در صدد هستیم بررسی کنیم که سرنوشت و سرشت معماری بعد از انقلاب ایران به چه سمتی حرکت میکند و قدرت چه نقشی در معماری بعد از انقلاب داشته است، قدرت به منزله دستگاهی است که به موجودیت سیستم اجتماعی و حاکمیت توجه دارد و سیاست، مجموعه دستگاههایی هستند که به چگونگی حاکمیت توجه دارند، در این تقسیم، دستگاههایی مانند مجلس، وزارت خارجه و … نهاد قدرت هستند و نهادهایی مانند وزارت بهداشت و آموزش و پرورش نهادهای سیاست هستند».
وی با اشاره به سهم قدرت در معماری بعد از انقلاب بیان کرد: «اگر این سؤال را در مورد زمان رضا خان مطرح کنیم، باید بگوییم که او توانست سبکی از معماری را پدید آورد که ویژگیهای خاصی دارد. قدرت در شهرسازی دوره رضا خان در محلات تاریخی، میدان شهرداری یا استانداری را ایجاد کرد و با نماد دولت و حکومت مدرن و یک یا چند خیابانی که بصورت خطی بافت ارگانیک را میبریدند و به میدان میرسیدند،سبکی را برای خود ایجاد کرد. اگر این سؤال را در دوره انقلاب اسلامی بپرسیم، من معتقدم صفر است، تنها نمادی که ما میتوانیم به عنوان نماد قدرت و یک نماد ناتوان از آن نام ببریم، مصلی تهران است، برای اینکه رهبری در نظر داشت بنایی بسازد که مظهر انقلاب اسلامی باشد و غیر از این هیچ اثری از قدرت در معماری نمیبینیم. البته دستگاههای سیاستگذار نمادهای زیادی درست کردند اما آنها نماد قدرت نیستند».
منصوری افزود: «استاد پیرنیا میگویند هنگامی که اسلام به ایران آمد سبک معماری ما خراسانی شد، یعنی سبکی بی پیرایه، مردم وار، با تزیینات حداقلی و پرهیز از بیهودگی. نقش قدرت در زمان ورود اسلام به ایران چه بود؟ بناهای رفیع پارتی را تبدیل به بناهای بی پیرایه کرد . ظهورقدرت در معماری صدر اسلام در ایران از این طریق بود و بعد در قرنهای بعدی ادامه پیدا کرد. در ایران ما بنایی نداریم که بگوییم محصول خاص قدرت است. اصول قدرت بعد از انقلاب به معماری ورود نکرد».
وی با طرح این سؤال که معماری که اکنون وجود دارد، از کجا آمده است؟ گفت: «آنچه مسلم است این معماری محصول قدرت نیست، اما چرا قدرت به معماری بی توجهی کرد. مصلاها تنها بناهای قدرت هستند که همه از نظر معماری مبتذل و نیمه کاره هستند. ما اگر تکلیف یک به یک بازیگران را در ماتریس 4 در 4 در 4 که 64 نقطه تأثیرگذار دارد، مشخص کنیم، میتوانیم سهم هر کدام را از معماری امروز تبیین و شاید جمع بندی کنیم که در بین این 64 تا کدام دسته در اتفاقات امروز مؤثر بودهاند».
منصوری خطاب به سعید حقیر گفت: «چرا اصرار دارید بگویید انقلاب ما ایدئولوژیک بوده در حالی که اینگونه نبود. ایدئولوژی سیسمتی از بایدهای محض است، ویژگیهای اسلام را نمیتوانیم با ویژگی فرم بشناسیم بلکه ویژگی محتوایی دارد، چراکه بایدهای کافی برای حکم کردن در معماری را ندارند و اگر ایدئولوژی بودند مملو از بایدها بودند».