هنگامی که سخن از جنسیت و فضا به میان میآید سؤال این است که آیا فضا جنسیت دارد؟ جواب این سؤال دیگر مشخص شده است. تأثیر متقابل جنسیت و فضا بر یکدیگر به این معناست که همانگونه که تأثیرات جامعه و فرهنگ بر فرد میتواند هویت جنسیتی وی را شکل دهد، فرد تأثیریافته نیز میتواند بر فضای اطراف خود تأثیر گذاشته و از آن تأثیر بگیرد. رابطۀ بین جنسیت و فضا که امروز تحت نام فمنیسم و جغرافیا شناخته شده است از درون جغرافیای صنعتی و روابط بین طبقات اجتماعی سر برون آورده است. بحث جنسیت و فضا وجه تشابه بسیاری با مسألۀ نژاد (به عنوان غیر) دارد. همانگونه که یک مهاجر در برخی فضاهای شهری و خاص طرد میشود، زنان نیز در برخی از مکانها جایی نداشته و رفتار همان غریبه با آنها میشود. همانگونه که نیمی از جمعیت جامعه را زنان تشکیل میدهند، نحوۀ ارائۀ الگوهای آنها برای حضور در جامعه و فضاهای عمومی بسیار پر اهمیت است.
در آثار معماری ایرانی تأثیرات جنس و جنسیت مشاهده میشود، برای مثال در معماری نواحی مرکزی ایران و به خصوص در اقلیم گرم و خشک معماری درونگرا علاوه بر تطبیق با اقلیم، نقش دفاعی و الگوی تاریخی، به تفکیک جنسیتی بر مبنای اسلام پرداخته است. در این معماری زنان در فضای اندرونی و مردان در فضای بیرونی حضور داشتهاند و جز محارم ، مردی اجازه حضور در فضای اندرونی را نداشت. زنان در این دوران به جز فضاهای اندرونی خانهها تنها در فضاهایی چون حمام عمومی، محکمۀ طبیب، تکایا، اماکن زیارتی، سرزدن به قبور و جاهایی که جدایی فضای زنانه و مردانه در آنها وجود داشت اجازه حضور داشتند. در برابر آن معماری برونگرای نواحی شمالی ایران حکایت از ساختاری متفاوت داشته است. ساختارهای جنسیتی و عوامل محدودکنندۀ زنان در این معماری کاملاً حذف شده و معنایی ندارد. زنان این خطه با حضور پررنگ در جامعه و فعالیت در عرصههای اقتصادی معماری منطقهای را از آن خود ساخته و بر آن تأثیر مستقیم گذاشتهاند. فارغ از این که آیا هر کدام از این معماریها و تقسیمبندیها که به عنوان مؤلفههای زنانه معرفی میشوند، برای زنان بودهاند و فاکتورهای زنانگی را در خود جای دادهاند، امروز علیرغم حضور زنان در عرصههای مختلف در اجتماع و اقتصاد و سیاست، دیگر سخنی از فضای زنانه و مؤلفههای زنانگی در معماری و شهرسازی وجود ندارد و گویی تسلط مردان بر این عرصهها افزون شده است.
از مهمترین و ضروریترین ابعاد در طراحی محیط (شهرسازی یا معماری) فرایند احساس، ادراک، شناخت و تجربۀ مکان است. فضاهای معماری باید تسهیلات مورد نیاز تمامی افراد را به گونهای برآورده سازد که هر فرد تجربهای مطلوب در آن فضا را به دست آورد. زنان به عنوان نیمی از استفادهکنندگان از فضا لازم است که بتوانند ضمن تجربۀ فضایی مناسب، با رضایت در فضاهای ساختهشده حضور یابند. به عبارت دیگر، رویکرد جنسیتی در معماری به این معناست که با توجه به تفاوتهایی که در جنسیت زن و مرد وجود دارد، فضا باید برای هر دوی آنها آسایش و رضایت را فراهم آورد. شناخت مؤلفههای زنانه و مردانه در فضا، میتواند برای ارتقای کیفیت فضا مانند مسکن و تبدیل آن از یک سرپناه به مفهوم عالی آن بسیار راهگشا باشد. به این معنا که معمار و طراح یک فضای مسکونی برای افزایش کیفیت فضایی که خالق آن است اگر اندکی به ابعاد روانی، جامعهشناختی و کیفی فضا توجه کند باعث ایجاد تغییر شگرفی در آن خواهد شد. خروج از فضاهای مردانهساخت و اجازه به حضور بیشتر زنان، چه به عنوان کاربران فضا و چه به عنوان خالقان آن، میتواند در بهبود کیفیت مسکن بسیار مؤثر باشد. زنان به عنوان خالقین فضای معماری علاوه بر مباحث مهندسی، قادر به انتقال مفاهیمی هستند که ممکن است در معماری مردانه (مردانهساخت) دیده نشود.
منصور فلامکی در همین راستا میگوید: «معماری با ظرافت و لطافت همراه است و زنان از لطافت بیشتری برخوردارند، پس به طور حتم با حضور برجستهتر زنان شاهد تحول عظیمی در عرصۀ معماری و شهرسازی خواهیم بود» و همچنین معتقد است حضور زنان در فضای همگانی شهری حرمت میآفریند و ما باید به دنبال شناخت ابزارهای حرمتگزاری باشیم، وقتی بخشی از شهر از دید یک معمار زن طراحی شود، به طور حتم از ظرافت، نظم و دقت بیشتری برخوردار است و البته نیازهای زنان نیز در آن مکان به خوبی دیده میشود، در حال حاضر بیشتر فضاهای مسکونی و شهری از دید مهندسان معمار مرد طراحی میشود و طبیعی است در این نگاه برخی از نیازهای زنان هم نادیده گرفته شود. در حالی که اگر زنان معمار در فضاهای شهری مشارکت داشته باشند با روحیۀ لطیف زنانۀ خود بسیاری از زیباییها را در فضای همگانی خلق میکنند و آن مکان از کارایی بالاتری برخوردار میشود.
چالشی که در اینجا مطرح است تأثیر مفهوم مؤلفههای زنانه بر زنان معمار و شهرساز است. در مطالعاتی که دربارۀ مؤلفههای زنانه و در مصاحبه با زنان معمار ایرانی و کشف مؤلفههای موجود در طراحیهایشان به عنوان یک زن صورت گرفت، میزان همکاری آنها بسیار پایین بوده، به این مفهوم که از میان ۳۰ نفر از زنان معمار که دعوت به مصاحبه شدند، تنها ۱۰ نفر پاسخ مثبت به این مشارکت دادند. دلیل این امر در اکثر آنها این بود که مفهومی را به عنوان زنانگی در طرحهایشان قبول نداشتند و یا با تأثیر زنانگی در اثر در تقابل بودند. این بازخورد دو مسأله را یادآوری میکند: «تأثیر قرنها سرکوب زنان توسط مردان و نفی مفهوم زنانگی. تفکراتی که فلاسفه دربارۀ زنان مطرح میکردهاند غالباً مردان را در پيوند با ذهن ميداند (ذهني) و زنان را در پيوند با بدن (عيني) ميداند (کرس مير، ۱۹۵۰). ارسطو معتقد است«مرد ذاتاً برتر است و زن حقیر و ناچیز. یکی دستور میدهد و دیگری از آن پیروی میکند. این اصل ضروری برای نوع بشر است. […] مرد است که ذاتاً برای دستوردادن ساختهشده نه زن؛ درست همچون کهنسالان که از نوجوانان کمتجربه برترند». سقراط میگوید: «شجاعت و عدالت مرد و زن با هم برابر نیست؛ شجاعت مرد در فرماندادن است و شجاعت زن در اطاعتکردن». شوپنهاور معتقد است «نخبهترينِ زنها هرگز به استعدادي واقعي و عميق در هنرهاي زيبا دست نيافته است و اصولاً هيچ اثري را که ارزش ماندگاري داشته باشد نتوانسته به جهان عرضه کند. در نقاشي اين امر بيش از همه چشمگير است […] زيرا که زن فاقد هر نوع عينيت روحي است، درست چيزي که در نقاشي موردنياز است. آنان در تمام موارد ذهنياند. سرشت مردان عقلي و سرشت زنان عاطفي و شهودي است و چون عاطفه و هيجان حسهايي اعتمادناپذير و نابههنجارند، دستاوردهاي آنها نيز با همين اصول ارزشيابي ميشده است».
با چنین تفکراتی که قرنها با زندگانی بشریت عجین شده است، زنان برای ابراز خود و تلاش برای دیدهشدن، لباس مردانه به تن کرده و مردانه فکر و عمل کردهاند تا نتیجۀ کارهایشان مقبول بیفتد. آیا میتوان تلاش زنان برای نادیده انگاشتن زنانگی وجودشان، دیدهشدن در دنیای مردانه دانست؟ آیا برای بهرهگیری از تفاوتهای روانشناسانه، جامعهشناسانه و یا زبانشناسانۀ زنان و مردان، نباید رنگ و بوی مردانۀ جهان را تغییر داد؟ بیشک برای دریافت چنین تفاوتهایی فرهنگسازی و تلاش بسیاری لازم است تا هم زنان ارزش وجودی و تفاوتهای خود را بشناسند و هم بتوان با تقسیم عادلانۀ قدرت میان زنان و مردان، مفهوم زنانگی را به نحو دیگری معرفی کرد. تنها در این صورت است که زنان در معماری، هنر، ادبیات، نقاشی و دیگر آثار خود با بهرهگیری از ریشههای واقعی و درونی خود دست به خلق خواهند زد و پس از آن میتوان برای ایجاد فضاهایی با عدالت جنسیتی و رویکردی فراجنسیتی به مسائل پرداخت.