معضلات توسعه بزرگراه های شهری
پروژه های توسعه شریان های اصلی شهر تا چه اندازه می توانند نسبت به بافت شهری که از آن می گذرند بی اعتنا باشند؟ تا چه اندازه مجازند این تراکم حاصل از هم نشینی تدریجی دانه های مسکونی و یا تجاری را نادیده گرفته و با شکافتن این توده های فضایی تنها راهی برای عبور خودروهای شهر فراهم آورند؟
شهر تهران در سال های اخیر شاهد توسعه شبکه بزرگراهی در جهت سامان دهی به معضل ترافیک بوده است. آنچنان که از بزرگترین دستاوردهای هر شهردار و مسئولی در حوزه شهری تهران، پل ها و تونل هایی است که احداث گردیده است. تونل توحید، تونل نیایش، پل صدر و اتوبان امام علی نمونه هایی از این پروژه های بزرگ مقیاس شهری است. فارغ از این که چه میزان ساخت این طرح ها در ترافیک شهر تأثیر مثبتی داشته است، به نظر می رسد در تعدادی از این طرح ها سهولت در تردد خودرویی را ببیشترین و یا شاید تنها اولویت برنامه ریزی فضایی و شکل گیری کالبدی آنها است.
این در حالی است که موضوع بافت محلات مسکونی شکافته شده، می تواند از پیامدهای نامطلوب مهم اینگونه پروژه ها باشد. این از هم گسیختگی چه از نظر اجتماعی و چه از نظر شکلی دارای مضرات فراوان است. ناهنجاری هایی که به دلیل تخریب قطعات و عدم برنامه ریزی برای قطعات باقیمانده مشهود است.
به طور مثال در طرح تعریض بزرگراه صدر به خصوص در محور غرب به شرق قطعات بی شکل فراوانی در مجاورت بزرگراه وجود دارد که بی برنامه رها شده اند. مجموعه های ساختمانی را می توان دید که به دلیل همین نزدیکی با بزرگراه مطرود و متروک مانده اند. در نتیجه توالی از فضاهای باز یا ساخته شده که نه مرغوبیت و مطلوبیتی برای سکونت دارند و نه متولی برای ساماندهی به وجود آمده است.
این رها شدگی هم از حیث اجتماعی و هم از حیث منظر شهری مشکلات فراوانی را در پی خواهد داشت. این مکان فرصتی برای تجمع افراد هنجارشکن و معتادان به وجود آورده است و زمینه بروز و تکثیر ناهنجاری هایی از این دست را در بافت محلات مجاور بزرگراه ها افزایش می دهد. همچنین با توجه به مدت زمان طولانی که این روزها شهروندان تهرانی به صورت معمول در ترافیک سپری می کنند؛ این منظر شهری آشفته حاصل تجمیع فضاهای ناامن و آلوده و یا جداره های سیمانی دود گرفته ساختمان های رها شده، قابی است که شهروندان زیادی روزانه ناگزیر به تماشای آن هستند.
اگرچه در شهر تهران بزرگراه های را می توان یافت که جداره های برنامه ریزی شده و به نسبت مطلوبتری دارند. این بزرگراه ها به صورت اصولی و در زمان مناسب در طرح های بالادستی دیده شده اند. در این حالت کمتر توده ساختمانی همجوار بزرگراه ساخته شده و در غالب اوقات مفصلی چون لاین کندرو و یا فضای سبز حاشیه راه، این اتصال را برقرار کرده است.
در مواردی نیز اختلاف سطح بزرگراه نسبت به محلات اطراف از ادغام برنامه ریزی آن با بافت مجاور کاسته است… در اینجا به نظر می رسد با در نظر گرفتن راهکارهایی از این دست می توان در طرح های توسعه ترافیک شهری همزمان با پیگیری احداث مسیرهای شهری کوتاه تر، کنترل بیشتری بر معایب همنشینی محلات با بزرگره ها داشت و منظر شهری مطلوب تری را برای شهروندان خسته از ترافیک طولانی تهران پدید آورد.