توسعۀ بافتهای شهری فرسوده یا به تعبیر جدید بافتهای ناکارآمد شهری، بر مبنای معیارهایی انجام میشود که همگی آنها بر مبنای تعریفی علمی تبیین میشوند. بدیهی است که تعریف نادرست از این معیارها، نتیجه را به بیراهه کشانده و ارزیابی نهایی را نیز دچار مشکل خواهند کرد. مفاهیمی مانند محله، نفوذپذیری، ناکارآمدی، خوانایی و … را میتوان از جمله این معیارها دانست. سپیده شفایی در نشست «معیارهایی برای دانستن یا اقدام» گفت «در بسیاری از این موارد در تعاریف اولیه دچار مشکل هستیم. به طوری که برای مثال نفوذپذیری به غلط مساوی عرض معبر انگاشته شده است».
آن چه در این بخش واضح است، چندگانگی در تعاریف قانونی و آکادمیک بسیاری از مفاهیم و معیارهاست. حتی در دیدگاههای آکادمیک نیز میان رشتههای «طراحی شهری»، «برنامهریزی شهری»، «مرمت شهری» و «معماری منظر» چندگانگی در این تعاریف مشهود است. تحلیل و مداخلات احتمالی بر اساس شرح خدمات مشخص انجام میشود و اگر اطلاعات ورودی به فرآیندهای مطالعه، شناخت و مداخله درست و جامع نباشد، نتیجۀ نامناسب و گاه عکس خواهد داشت. در این صورت خروجی حاصلشده جهت بهبود شرایط بافتهای ناکارآمد به خوبی قابل ارزیابی نخواهد بود، چرا که ماهیت رویکردی منتقدین و صاحبنظران از پایه با یکدیگر متفاوت خواهد بود. از سوی دیگر، چنان که سید امیر منصوری در همین نشست بیان میدارد، مسئلۀ بافتهای ناکارآمد که متکی بر دو عامل پایداری در برابر خطرات احتمالی و کیفیت زندگی است، زمانی قابل ارزیابی خواهد بود که هر بخش از مدیریت شهری (شهرداری و سازمان نوسازی و بهسازی) شرح وظایف خود را بر اساس تعاریفی درست و جامع بنا نهاده و از هم تفکیک نماید.
به نظر میرسد متولی امر، میبایست به دیدگاهی جامع و کامل در ارتباط با این مفاهیم دست یابد و آن را در اختیار سازمانها و شرکتهای مشاور طرف قرارداد خود قرار دهد. تعاریف مورد نظر میبایست با دیدگاهی کلنگر ویژگیهای کارکردی و کالبدی، زیباییشناسانه و هویتی را مورد ملاحظه قرار دهند و پس از آن، رفع مسائل مربوط به این ابعاد سهگانه با توجه به وظایف هر ارگان به آن ارجاع گردد.