اين يك زبان است كه بايد فهم و رمزگشايي شود. پيام دارد و انسان را وادار به انديشه و پيشفرص سازي ميكند، با الگوهاي ذهني مردم كار ميكند و آنها را مورد خطاب قرار ميدهد. به این ترتیب گفتمان شكل ميگيرد و بخشي از زندگي مدني چارچوببندي و پيكربندي ميشود.
اينكه مجري چه ذهنيتي داشته و نيز انتظار چه برداشتي از طرف ناظر را دارد بسيار جالب است. كوركردن ديد مخاطب از كليت فضا و ديگر مردمان تصادفي نيست و بخش مهمي از پيام است. شكل ساده و خشن گلدانها و رنگ آنها و گياه يكنواختي كه مدام تكرار شده و زاويه چيدمان و ارتفاع گلدانها زبان فضايي است كه همپيوند ميشود با فضاي زبان و ظرفيت آن. مجري به فضاي زبان آشناست و ميداند كه پيام تحديد و تهديدكننده طرح از طرف ناظر فهمیده میشود: «ردشدن از نردهها و رسیدن را فراموش كن!». اين پيام براي كودكان، سالمندان و معلولين بسيار بلندتر و قاطعانهتر ارسال شده است؛ نوعي علامت دست تكاندادن اما به نشانۀ خداحافظي!
اين همان زباني است كه بايد تغيير كند. مگر نه اينكه شهر فضاي تغيير است؟