حقیقتاً در تجربه زیباییشناسانه چه روی میدهد؟ آیا بیطرفی و بیغرضی مخاطب شرط ضروری است، آنچنان که کانت میگوید؟ یا مشارکت همدلانه به زعم گادامر؟ اثر هنری چگونه این کار را انجام میدهد؟ با ایجاد فاصله و آشناییزدایی چنانکه برشت و شکلوفسکی باور دارند؟ یا با تأثیر نیروی حقیقت چنان که هایدگر و گادامر معتقدند؟ پالایش و تزکیة عواطف از طریق تخلیة آنها صورت میگیرد به زعم ارسطو؟ یا از طریق گسترش فهم و افق دید به زعم گادامر؟
با توجه به نظر مولانا درباره قوه ذوق و تصفیه و تزکیة درون که مولانا آن را مهمترین شرط شناخت حقیقت میداند و این نکته که خودشناسی مقدمه ضروری حقیقت عالم و خداوند است، میتوان گفت ماهیت دوگانه انسان که شامل حیوانیّت و نطق است، سبب میشود همواره میان نیازهای جسمانی و نفسانی آدمی با نیازهای معنوی و روحانی او کشمکش و مبارزه برقرار باشد. از آنجا که در نشئه دنیا، نفس از قدرت بیشتری نسبت به عقل برخوردار است، ذوق و طبع آدمی گِلخوار شده و به دنبال لذتهای حسی است. این ذوق باید تصفیه شده و به تدریج با چشیدن آب گوارا به سوی عالم معنی تمایل پیدا کند و به ذات اصلی خود بازگردد. تأثیر تزکیهکنندگی هنر، درمان انحرافات و بیماری قوة ذوق و بازگرداندن آن به طبیعت اصلی آن است. اما هنر چگونه این کار را انجام میدهد؟
برای انسان تا وابسته به جسم و علایق مادی و دنیوی است، شنیدن سخن حق تلخ است و رویآوردن به معانی ناب شیرین نیست و توان دیدن و درک نور و حقیقت بیحجاب را ندارد، زیرا در جهان سایهها و صورتها به سر میبرد و به آنها دلبسته است و بدانها ذوق دارد و لذت مییابد. هنر، داروی تلخ شفابخش را با شیرینی و زیبایی صورتهای محسوس میآمیزد و به مخاطب میدهد تا پس از مداوا و تغییر مزاج، او خود به عالم معانی و حقیقت بیحجاب میل پیدا کند و طالب آن گردد.
مولانا معتقد است دو چیز مانع از دیدن حقیقت میشود: یکی دوری زیاد و روآوردن به عالم سایهها، دیگری نزدیکی زیاد و ضعف چشم و شدت نور. بنابراین، یک فاصله مناسب لازم است تا بتوان حقیقت معنی را دریافت. این فاصلة مناسب را هنر و اثر هنری ایجاد میکند. هر چند اثر هنری از طریق حواس و صورتها بر انسان تأثیر میگذارد، اما آنچه چشم میبیند و گوش میشنود تصویر و صدایی از عالم واقعی نیست بلکه عالمی است که از عالمی غیبی و تخیلی خبر میآورد که مستقیماً حواس درونی و ذوق را تحریک میکند و آنها را به عالم معنی میکشاند. احساسات و عواطفی هم که بر میانگیزند از نوع پاک و بیشائبه آن است نه آنچنان که در مقابل امور واقعی و تجربه شخصی فرد برانگیخته میشوند.
بنابراین حدیث تلخ گفتن با خود تلخی تفاوت دارد. لذتی هم که از درون میجوشد با لذتهای اکتسابی و گذرا متفاوت است. مهمترین فایده و کارکرد هنر، تصفیه ،تزکیه و درمان بیماریها و انحرافات ذوق و عقل و برانگیختن عواطف و احساسات متعالی است. به همین دلیل هنر باعث تحقق حقیقت انسانی در افراد و همدلی و وحدت نظر میان آنها میگردد.