در زمینۀ زیبایی شناسی همواره با نوعی ابهام سروکار داشتهایم. دلیل این امر شاید نسبی بودن امر زیباشناختی باشد. چراکه همواره سؤالاتی از این دست مطرح بوده که آیا زیبایی کیفیتی است در چشم بیننده یا امری است وابسته به تشخیص کارشناس و متخصص؟ (به عبارتی زیبایی شناسی کارشناس محور در مقابل زیبایی شناسی مردم محور).
در این زمینه تاریخ بررسی ادبیات زیبایی شناسی، نشان از جدالی دائمی میان شیوه های مبتنی بر کارشناس و شیوه های مبتنی بر مردم دارد. یا در ادبیات مربوط به معماری و شهر همواره میان عملکرد و زیبایی بحث است. زیرا بسیاری از فضاها به دلیل اینکه نیاز و آسایش ما را فراهم می کنند به نظر زیبا نیز میرسند. بنابراین مشاهده می شود که زیبایی و زیبایی شناسی ظاهراً موضوعی بحث برانگیز علی الخصوص در حیطه های مربوط به معماری و شهر است. «زیبایی شناسی» شناخت «امر زیبا» و موضوعی فلسفی است و تفاوت آن با «زیباشناسی» در خود امر یا شی زیباست. به این معنا که در «زیباشناسی» خود شی مورد بحث است و نه چراییِ زیبایی آن. بنابراین در گام نخست شناخت «امر زیبا» ضروری می نماید و سپس باید در پیِ آن به دنبال شناخت ماهیت و چراییِ زیباییِ آن برآمد. فضاهای شهری به مثابۀ فضاهایی با ذی نفعان متعدد، شناخت «امر زیبا» را کمی مشکل خواهند کرد. این امر نیازمند نوعی نگاه «کلنگر» است.
اینجاست که تخصصی بودن واجد اهمیت خواهد بود. زیرا از طرفی حس زیباشناختی راهی است به ذهنیت سوژه از طریق نظام های حافظه و بازنمایی، ذهنیت پیشینی که خود برساخته ای اجتماعی-فرهنگی در یک زمان-مکان خاص است؛ بنابراین درک و شناخت زیبایی ارتباط مستقیمی با بازنمایی فضاها و عناصر سازندۀ آنها در ذهن مخاطب دارد. شناخت ذهن سوژه امری است تخصصی و باید توسط افرادی صورت گیرد که بتوانند آن را شناخته و بازنمایی ها را تفسیر کنند. از طرف دیگر این بازنمایی ذهنی از طریق وجهی عینی و کالبدی رخ می دهد که بسیاری نیز بر آن تأکید دارند. در نتیجه می توان اینگونه برداشت کرد که نگاهی کل نگر که توأمان توجه به عوامل ذهنی سوژه و ویژگی های عینی محیط را مدنظر قرار می دهد و تفکیکی میان آن دو قائل نیست، برای خلق زیبایی ضروری است. این البته به شرطی است که هدف «زیبایی سازی» باشد و نه «زیباسازی».
اگر بخواهیم از این دید به فضای شهری «گذر شهریار» که اخیراً با همکاری سازمان زیباسازی و شهرداری تهران افتتاح شده نگاهی بیندازیم، به نظر می رسد که مسئلۀ زیبایی در این گذر دچار معضل «در حاشیه بودگی» شده است. زیرا اولویت آن صرفاً تبدیل این خیابان به یک پیاده راه و گذر فرهنگی بوده (که موفقیت یا عدم موفقیت آن را نیز مرور زمان مشخص خواهد کرد) و اقدامات صورتگرفته به کفسازی و بهسازی معابر، قطع دسترسی سواره، فضای سبز، مبلمان و نصب برخی ادوات موسیقی محدود شده است.
این در حالی است که این فضا پتانسیل هایی دارد که سال هاست با همانها در ذهنیت مخاطب جای گرفته است (تالار فرهنگی هنری رودکی، بنیاد رودکی و….). هنگام ورود مخاطب به این فضا، گویی از یک وضعیت آستانه عبور می کند و وجه نمادین فضا و عناصر موجود در آن باید برای او هویت ساز بوده و فضایی برای او ایجاد کند که شاید تنها در ذهن او وجود داشته و تنها برای او لذت بخش باشد.
از خلال همین امر منجر به ایجاد حس رضایتی از آن فضا شود، که به نظر می رسد به آن توجهی نشده است و خطر آن وجود دارد که ذهنیت مخاطب از همان عناصر پیشین نیز دچار خلل و عدم تطابق کند. همان طور که در ابتدای نوشتار نیز به آن اشاره شد، این امر در سایۀ نگاه کارشناسی و شناخت درست ذهنیت سوژه میسر خواهد شد. بنابراین به نظر می رسد گزارۀ تخصصی بودن زیبایی شناسی یا وابسته به مخاطب بودن آن، به عنوان گزاره ای صحیح تلقی نخواهد شد، در نتیجه پاسخ قطعی نیز برای آن وجود ندارد؛ این دو قابل تفکیک از هم نبوده و تنها در صورتی که بر یکدیگر منطبق شوند (یا به حداکثر انطباق برسند) نتیجۀ مناسب تری حاصل خواهد شد. شاید زمان آن رسیده که سازمان زیباسازی و شهرداری به دنبال گردش نگاه از «زیباسازی» به «زیباییسازی» باشد.