رلف در کتاب مکان و بی مکانی، با نگاهی پدیدارشناسانه در پی چگونگی و چرایی معنی دار شدن مکانها برای مردم است. وی مکان را در سه وجه کالبد، فعالیت و معنا تعریف می کند و معتقد است که از میان این سه وجه، معنا نسبت به دو وجه دیگر از اهمیتی بیشتر برخوردار است و دشوارتر از بقیه به دست می آید. مدیران و متخصصین شهری همواره به دنبال ایجاد حس مکان و هویت به شهر هستند و در این راستا اقدامات متعددی را انجام می دهند تا شهری خاص و هویتمند را داشته باشند. یکی از عناصری که نقش مهمی در هویت ومعنا بخشی شهری ایجاد می کند، نماد های شهری است. نماد ها دارای مفهومی عینی هستند و می توانند تعاملات مردم با شهر را تسهیل نموده و بر افزایش خوانایی شهر نقشی به سزا بگذارند. برخی از نماد های شهری طبیعی بود و برخی انسان ساخت هستند. نماد های انسان ساخت از جنبه های مختلف قابل بررسی هستند.
اول اینکه فرم فیزیکی و کالبدی آن است دومی ارتباط با طبیعت و سومی ارتباط نماد با شهر هستند. اصولاْ در کشور ما به جنبه اول یعنی فرم تاکید می شود و ارتباط با طبیعت و شهر یا در حقیقت زمینه نماد توجه کافی انجام مبذول نمی شود به عبارت ساده تر نماد های شهری گاها در جای درست خود ساخته نشده است و این باعث شده است که اصولا این نماد ها با شهر نتوانند ارتباطی معنا دار و منسجم پیدا کنند.
به عنوان نمونه برج میلاد با توجه به اینکه با شهر به خوبی در ارتباط نبوده است و جانمایی درستی برای آن انجام نشده با طبیعت شهر در ارتباط نبوده است و علی رغم تاکیدات شهرداری تهران به عنوان نماد شهر تهران نتوانسته است که به عنوان نماد شهر تهران شناخته شود. حس مکانی پیرامون این برج کاملا جزیره وار بوده و ارتباط منسجمی با فضاهای شهری ندارد و صرفا افراد برای بازدید اختصاصی خود برج و یا سالن همایش ها و رستوران ها و… به این نماد مراجعه دارند. در مقابل پل طبیعت با توجه اینکه در ارتباط منطقی با طبیعت وشهر قرار گرفته است .توانسته خود را به نمادی ویژه برای شهر تهران تبدیل کند.
پس معنا بخشی به نماد ها تنها از طریق ارتباط با شهر وطبیعت امکان پذیر است که بایستی در طراحی نماد های شهری مد نظر قرار گیرد لذا نیاز به تغییر نگرش و تمرکز بر معنا می تواند نماد هایی برای شهر ایجاد کنند و نه صرفا نماد هایی که در شهر قرار گرفته اند.