طرح تفصیلی با سیمای شهری هسته های روستایی تهران چه می کند؟
روستاهای شهر تهران، از نقاط عطف منظر شهر و قطب های مهم آن هستند. این نقاط هویتمند از سازنده گان هويت شهر تهران به مثابه یک کل هم به شمار می روند و راوی نسبت شهر با پیرامون خود در گذر زمان هستند. اگر حفظ هویت این بافت ها و حس مخصوصی که دارند ارزش شمرده شود، به رسمیت شناختن موقعیت ممتاز آنها در قواعد سیمای شهری به معنی تجدید نظر در رویکرد کنونی تدبیر سیمای شهر تهران خواهد بود چرا که این رویکرد موقعیتی، مشروط و غیر قطعی بودن را بر نمی تابد و تفاوتی بین سیمای هسته روستایی و غیر آن قائل نیست.
اگر از مقایسه نظم ارگانیک روستایی و نظم قطعی طرح تفصیلی و اثرات آن در حوزه سازمان فضایی، ساختار، توزیع کاربری و فعالیت بگذریم و تنها به خروجی کالبدی آنها در سطح تکنیک بپردازیم شاهد تعارض بزرگی خواهیم بود که به طریق اولی قابل تعمیم به سطوح بالاتر نیز هست. ارگانیک بودن روستاهای شهر تهران که یکی از مولفه های منظرین این بافت ها است، نشان می دهد این روستاهای پیشین و محلات امروز، در سازواری با طبیعت و اقتضائات محیطی، واجد نوع خاصی از نظم هستند. امروزه رویارویی دو نظام سکونت گاهی شهری و روستایی با ساختار و کارکردهای گوناگون به نفع نوعی از برنامه ریزی شهری حرکت می کند که در حوزه کالبد به دنبال اعمال نظم طرح تفصیلی بر این قبیل بافت ها است.
طرح تفصیلی به نظام تفکیک قطعاتی که بر پایه ویژگی های طبیعی به خصوص شیب زمین و نظام آبیاری شکل گرفته و هنوز میراث بر این ویژگی منظرین است عنایتی ندارد و می خواهد در قالب فرمول کاربری- سطح اشغال-تراکم که مشخصه های رویکرد کمیت گرا است با این هسته ها مواجه شود. اگر بتوان گفت که ضابطه طول پیشروی مثلا 50% در چند قطعه مستطیلی هماندازه در یک معبر مستقیم میتواند یک بدنه پیوسته بسازد، در بافت ارگانیک به ندرت چنین نتیجه ای حاصل می شود. در یک معبر ارگانیک، نتیجه اصرار بر سطح اشغال 50% در قطعات غیر هم اندازه که لزوما مستطیل شکل هم نیستند یک بدنه دندانه دندانه، گسسته و فاقد نظم است. پس نشستگی ها و پیش روی های هر قطعه نسبت به پلاک های مجاور، علاوه بر اینکه مانعاز ادراک یک بدنه پیوسته در سیمای معبر می شود، معمولا غیر از نمای اصلی وجه جانبی ساختمان را نیز در معرض دید ناظر قرار می دهد که چون به عنوان نما شناخته نمی شود رها شده باقی می ماند و در ذهن مخاطب گسستگی سیما را القا می کند.
به نظر می رسد در صورت ادامه سیاست یکسان گرای طرح تفصیلی، بافت های روستایی در حوزه نما و سیما دیگر نه شباهتی به گذشته خواهند داشت و نه منظم به نظم طرح تفصیلی خواهند شد. طرح تفصیلی بر جزیره بودن این هسته های روستایی تاکید بیشتر خواهد کرد و گسستگی در سیمای شهری را به یکی از مشخصه های هویتی آنها بدل خواهد شد. مشخصه ای که با هویت تاریخی آنها مغایر است و به نظر می رسد مطلوبیت فضایی این بافت ها را کاهش می دهد و قاعدتا نباید مورد نظر مدیریت شهری تهران باشد.