معماری جایزه ای
این نگاشته با عبور از قضاوت های موجود پیرامون عملکرد اهدا کنندگان جوایز معماری، و «جماعت باورانی» که با خط کشی های خیالی، تنها تزریق نمادها و نشانه های خود را دنبال می کنند؛ مساله خود را چرایی سست بودن «معماری جایزهای» قرار داده است.
در این راستا به رسمیت شناختن ماهیت پویا و سرکش «فرهنگ» ایجاب می کند تا به جای هراس از تهاجم ایده ها و تدبیر برای مقابله با آنها؛ «نیاز به درک خصیصه ناهمگن هر فرهنگ محلی» و «درک نیاز به ارتباط صادقانه» برجسته شود.
با این حال امروزه حتی در جوامع صنفی – در اینجا معماران – نیز، مباحثات فرهنگی با دشواری همراه است؛ و پیوسته سو ظن «درک نکردن دیگران از سر مخالفت عمدی یا لجاجت»، شنیده می شود. به هر روی این کنایه ها، دلیلی برای مستور ماندن نگرانی ها از آن چیزهای مهمی که در روند جهانی شدن و آمیختگی فرهنگی از دست می رود، نیست.
یکی از این عملکردها «معماری» است؛ که بواسطه گره خوردن با فناوری، اقتصاد-سیاسی و تاریخ بروزیافتگی، به شدت متاثر از روندهای جهانی سازی است. با این همه معماری «برساخته ای اجتماعی» است که مفاهیم (منشا) و شیوه های (جریان) رسمی و غیررسمی در سازمان دهی انسان-محیط را در بر می گیرد. از این رو به عنوان یک متغیر ارتباطی که هم نقش عاملی و هم نقش معلولی دارد؛ پرداختن به آن موضعی معرفت شناسانه را طلب می کند.
در این راستا با فرض اصالت «فردیت فرهنگی»، دو دسته رفتارهای مشابه جهانی (آسایش، ایستایی و غیره)، و متغیر بومی (معنا، حق و غیره) در معماری از هم قابل تمایز است؛ که حداقل در باب قضاوت برای «متغیرهای بومی» آن، نیازمند شناخت الگوهای تجربه روزمره از کنش و ناواکنش هایی هستیم، که اساسا برای تماشاگر خارجی، گنگ است.
از این رو چنانچه استمرار حضور مردم در یک فضا را، تصمیم آگاهانه ایشان برای پرداختن به فعالیتی «پذیرفته» در نظر بگیریم؛ چگونه ساختمان هایی که هنوز به بهره برداری نرسیده اند، می توانند برطرف کننده «خصیصه های ناهمگن فرهنگ محلی» ارزیابی شده، و به عنوان تجربه ای «پذیرفته»، جایزه معماری بگیرند؟!
از سوی دیگر، در معماری جایزه ای، پشتیبانی از ارزش های فرهنگی بیشتر از سوی مسببان بی فرهنگی غالب مورد تاکید است، تا مردمان آسیب دیده از وضع نابسامان فضای معماری کشور. به این معنا که معماران معماری جایزه ای، به جای فائق آمدن بر مشکلات محیط طرح، آن را به مثابه مرزی می بینند که باید بر آن تاکید کنند.
از اینرو در مخالفت با اغتشاشات فضایی موجود، و در راستای اهداف سانتیمانتالیستی (احساساتگرایی) خود، به ترجمه کلیشه های معماری بومی، در قالب صُوَری ظاهری روی می آورند، و آنچه در پیرامون است را، حتی در تصایر سه بعدی بلور می کنند. از این رو بی راه نیست که در«صداقت» آنها نیز برای برقراری ارتباط میان فرهنگی، تشکیک کرد؛ و این گمان را مطرح ساخت که ستیز معماری جایزه ای با پیرامون خود، نه برای عرضه رسمی مترقی تر، که از سر حفظ استبداد معماران اسمی است.
در چنین وضعیتی که «معماری جایزه ای» نه «نیاز به درک خصیصه ناهمگن هر فرهنگ محلی» را تامین می کند؛ و نه در «درک نیاز به ارتباط صادقانه» موجه است؛ با معماری ای رو به رو می شویم که وجوه دردساز واقعیات محیط را نادیده گرفته؛ و برساخته ای ناموجود و جعلی را به نمایش می گذارد که صحبت از مقبولیت آن، تنها در قالب هنجارهای ساختگی دبیرخانه اهدا جوایز ممکن است. از این رو با اغماض می توان بیان داشت که «معماری جایزه ای»، شفا که نمی دهد؛ شاید کور هم نکند.