تخریب بافت تاریخی شیراز
بین الحرمین دو (انقلاب اسلامی) – قسمت چهارم: طرح تخریب 57 هکتاری بافت تاریخی شیراز یا لباس جدید پادشاه
طرح بولدوزری تخریب 57 هکتار از بافت تاریخی شیراز در ادامه تخریب های پیشین به بهانه اتصال دو حرم چه توجیهی دارد؟
لباس جدید پادشاه داستانی کوتاه از نویسنده مشهور دانمارکی، هانس کریستین اندرسن، داستان دو شیّاد است که نزد پادشاهی رفته و ادعا کردند لباسی در شان پادشاه خواهند دوخت که تنها نیک اندیشان و دانایان، قادر به دیدن لباس هستند. پادشاه نیز زر و گوهر در اختیارشان قرار داد تا لباس هر چه سریع تر آماده شود.
دو جامه دوز شیّاد هر روز پشت درهای بسته مشغول تولید پارچه برای دوخت لباس بودند و وزرا به نمایندگی از پادشاه برای بازدید روند بافت پارچه به دوزندگان سر زده و آن ها را در حال بافت می دیدند و پارچه ای نمی دیدند.
اما از ترس محکوم شدن به حماقت لب فروبسته و می گفتند به به عجب پارچه برازنده ای. روز موعود فرا رسید، پادشاه ساده دل، برای اینکه متهم به حماقت نشود دستمزد کلاهبرداران را پرداخت کرد، لباسِ نداشته را بر تن نمود و شهر به شهر میان مردم به راه افتاد، دریغ که مردم دانا زیر لب می گفتند پادشاه لخت است… (تصویر 1)
طرح معروف به بین الحرمین شیراز بدون برنامه قبلی با تخریب بخش اعظمی از بافت تاریخی شیراز در سال 1375 پارچه ای بود که برای لباس جدید بافت کلید خورد و اگر در جست و جوی نام و نشان بافندگان پارچه باشید، چیزی عایدتان نمی شود، چون کسی نیست که گردن بگیرد… پس از تخریب بافت مذکور، طرح های متعددی به عنوان لباس برای بافت دوخته شد، که اخیرا تصمیم بر تخریب 57 هکتار دیگر از بافت و عریان نمودنِ گام دوم توسعه!! شده است.
بر کسی پوشیده نیست که در حال حاضر بافت تاریخی شیراز، خالی از زندگی اصیل شیرازی است. در واقع از لحاظ کالبدی بخش هایی از بافت تاریخی است، اما زندگی اجتماعی در جریان بافت، زندگی سنتی شیرازی نیست.
بخش اعظم ساکنین بافت را جمعیت مهاجر با فرهنگی متفاوت از جامعه سنتی شیراز تشکیل می دهند و متاسفانه زندگی و فرهنگ سنتی و گذشته شیراز بدون مردمش در این بافت جریان نداشته و اجتماع شکل گرفته فعلی شرایط مناسبی را ندارند، در نتیجه بستر موجود گویای شیراز سنتی با زوایای فرهنگی و اجتماعیش در یک کالبد مشخص نیست.
به عنوان مثال اگر ریسک کنید و در برخی از کوچه پس کوچه های بافت قدم بزنید، معتادینی حضور دارند که در گوشه ای لمیده و خمارند. بافتی که زمانی محل تربیت پهلوانان داستان شیراز بود. دو سوال اساسی با وضع موجود در قیاس با وضع 100 سال گذشته پیش می آید:
1. آیا حفظ کالبد، راه حفاظت از بافت تاریخی شیراز است؟ 2. آیا تخریب بافت کالبدی- تاریخی راه حل نجات وضعیت اجتماعی بافت است؟
روی صحبت سوال اول با متخصصین و مردمِ شیراز دوستی است که فعلا تمرکز را بر جلوگیری از تخریب بافت گذاشته اند و چاره ای جز مقاومت در برابر دیکتاتوریِ بولدوزر ندارند.
سوال دوم خطاب به مدیرانی است که وضعیت اسفناک اجتماعی بخش هایی از بافت تاریخی شیراز، بهانه ایست برای روشن کردن بولدوزرهایشان. استیصال گروه اول آن ها را از ارائه راه حل دور کرده و قدرت و منفعت طلبی گروه دوم راه را بر تفکر.
پروژه موسوم به تخریب 57 هکتار از بافت تاریخی شیراز، در واقع کپی برداری مدیریتی از سیستمی است که حدود سال 1375 تن بافت تاریخی شیراز را عریان نمود. سوال تکراری ای که جامعه متخصص به دنبال پاسخ آن است: آیا اقدامات قبلی پاسخگو بوده است؟
ارزیابی پس از بهره برداری از بهترین راهکارهاییست که در سعی و خطای اقدامات بدون برنامه پیشین، جلوی خطاهای تکراری را می گیرد. آیا مجتمع های تجاری ساخته شده در قلب بافت تاریخی شیراز به بهانه اتصال بیهوده دو حرم مطهر شاهچراغ و سیدعلاءالدین حسین راه حل مناسب در احیاء بافت تاریخی شیراز و تسهیل زیارت مریدان بود؟ چنانچه قصد دارید دو حرم را با صحن گشاده ای به یکدیگر اتصال دهید، رای گیری مردمی کنید، به نظر تخریب ساخته های چند سال اخیر از لحاظ موقعیت مکانی و عملکردی مناسب تر باشد.
جامعه کلنگی، جامعه ایست که به جای انباشت سرمایه و تمرکز بر داشته ها، با تصمیمات کوتاه مدتِ عجولانه، منفعت طلبانه و بدون برنامه و بی توجه به ارزیابی تصمیمات پیشین، تیشه به ریشه خود می زند.