سفر در ارتباط با خیال منظر می سازد
سفر می تواند در سطوح مختلف به دانش ضمنی و مستقیم ما بیفزاید و البته می تواند ما را درگیر تقلید نیز گرداند. آنچه حداقل از زمان قاجار تاکنون در سفرهای ما رایج بوده، بروز واردات و تقلید از تجربه سفرها با مداخله و تعمق کم بوده است. این سفرها چه شهری، روستایی یا در طبیعت بکر بوده باشد امر فوق رخ داده است. مثلا طبیعت سوئیس به عنوان امر زیبا به یک زیبایی شناسی عینی که وارداتی نیز است تبدیل شده که نمونه مشهود آن در منظر تهران چمن سبز می باشد.
این تاثیر فارغ از کاری، تفریحی یا تحقیقاتی بودن سفر رخ میدهد اگرچه به تبع میزان و سرعت بروز اثرات مخرب یا سازنده آنها تفاوت دارد. در این بین در یک نگاه عام، سفرهایی که به مقاصد ناشناخته تر یا با دفعات کمتر باشد یا دارای نامداری و سختی شرایط سفر بیشتر باشد می توانند شدت اثر مثبت یا منفی سفر را افزایش دهد چرا که رخداد خارق عادت پیش می آورد.
سفر چه نزدیک (محیط ظاهرا آشنا) و چه دور (محیط ناآشنا) نباید تنها در سطح حافظه یا عینیات یا محصول یا حتی روش اثر کند بلکه در سطح فهم «شدن ها» باید موثر شود. «شدن» نه به معنی تکامل که شخصی گام یک است و شخصی گام سه. «شدن» یعنی توانایی تکرار جا به جایی در گام و در این نوع شدن گام 1 و 3 باهم تفاوت ندارند. همانطور که انسان های مدرن (نوشونده) در هر جا و زمانی باشند در یک ترازند و این متفاوت از نظریه گذار است. اما ورود به سطح «شدن» نیازمند چیست؟
سفر همواره یک محیط یا واسطۀ رخ دادن مادی (مدیوم) دارد. برای مثال جاده و موادش (آسفالت و نیوجرسی)، سر و صداهایش (فریاد کسبه)، حیوانات (شتری در کویر)، درام هایش (تصادفی رخ میدهد). این محیط یا سفر واقعی به تنهایی نیروی لازم برای فراهم کردن امکان «شدن» را ندارد. چرا که به خودی خود در تخیل انعکاس نمی یابد. لازم است
امر خیالی و امر واقعی شبیه دو بخش مجاورت پذیر از یک خط سیر واحد عمل کنند مانند دو چهره ای که بی وقفه باهم جا عوض می کنند. یعنی کافی نیست که صرفا با کثرت سفر، عینیات یا مناظر واقعی بیشتری را دید بلکه باید تصویر توامان خیالی-واقعی خاص خویش را ساخت. این تفاوتی است که بین بین حافظه و خاطره و بین زیست فیزیولوژیک و زیست تجربه شده نیز میتوان دید.
در سفر علاوه بر یادگرفتن باید پرورش یافت. که اولی بدون دومی عاریه ای و وبال خواهد بود نه از آن خود شده و درون ماندگار. چنین است که یک فضای توپولوژیک به یک فضای هودولوژیک تبدیل شود. فضای هدولوژیک نوعی خاص از فضای توپولوژیک است که فواصل و روابط نه عینی بلکه معنایی و گزینش شده است.
توپولوژی یعنی به جای انتقال دادن عین ها که مقید به زمان و مکان خاصی هستند، زمان و مکانشان را از آن ها گرفته تا توپو یا هندسه فضایی شان به دست آید و سپس با بررسی شرایط و رژیمی از قدرت که «چنین شدنی» را ممکن ساخته بتواند فضای هودولوژیکش را فهمید. فضای هودولوژیک امکان خلق صورت های نو از صورت های قبلی را فراهم می کند و دیگر تقلیدی نیست هرچند از آن سفر استخراج شده.
بنابراین نباید مثل یک دوربین عکاسی عین به عین آنچه دیده شده را در حافظه سپرد (چه محصول چه روش) و در جای دیگر پیاده کرد بلکه باید مثل نقاش حذف/ حفظ کرد و نقش های دارای شدت ساخت. نقشه شدت همیشه منظومه ای عاطفی است.
نقشه شدت، عواطف را توزیع می کند عواطفی که روابط و ظرفیتشان تصویری بدن مند از امر خیالی را در هر مورد می سازد. تهیه نقشه اشتدادی برای فرد نوعی «شدن» است. «شدن» خیالی نیست. همانطور که سفر واقعی نیست. «شدن» کوچکترین عبور یا حتی بی تحرکی درجا را به سفر تبدیل می کند، و این جا به جاییِ شدن (من اول به من دوم شدن برای اِن بار) از امر خیالی، یک «شدن» می سازد.
سفر باید بتواند نقشه ای بسازد که نه فرایندِ شخصی حافظه باشد و نه ایدئال جمعی. یعنی نه منفرد باشد (بی توجه به جمع و زمینه) نه تعمیمی (تابع جمع و مغلوب زمینه) بلکه تکین باشد (درون ماندگار یا متکی به خود در جهت دیگران).
هنر همین یکی را در دیگری حاضر کردن است: امر واقعی و امر خیالی. این کار نه با سوژه یا من ثابت و بسته، یا برعکس کاملا باز و مطیع و مرعوب ممکن نیست. بلکه باید به مثابه یک شدن، با اراده، خیال و عین را درهم تنید. اگر نه یک حرف بکر نیز تبدیل به یک تقلید پست خواهد بود و این مهم از طریق تاویل خویش ممکن است.
کردهای تاویل حرف بکر را خویش را تاویل کن نه ذکر را
هر سفر به جایی ناآشنا، مثل یک کودک ما را با عین های نویی مواجه می کند و برای یکبار ما را وارد «شدن» می کند. ولی پس از آن به کمک خیال باید در سطح «شدن» باقی ماند. خیال است که می تواند هر صورتی را دروازه «شدن» گرداند و صورت بعدی را بیافریند نه پیدا کند. از این روست که اگر خیال باشد تردد در یک معبر روزانه شهر برای فرد دارای منظومه عاطفی نیز سفر است همان طور که سهراب با برگ درختی یا مولانا با داستان و منظره ساده ای وارد سطح «شدن» می شود.
سفر جرقه زن خوبی است ولی اگر همراه خیال نباشد به سبب قدرتش می تواند فرد را به واردکننده منظر تبدیل کند که عین به عین محصولات یا روش ها را بدون لحاظ «شدن ها» منتقل می کند و از ریخت می اندازد.