چه راهبردی مناسب شناخت یک منظر است؟
در یک دسته بندی کلی دو راهبرد اصلی انتصابی و انتخابی را می توان برای شناخت یک منظر تصور کرد. راهبرد انتصابی به این معنا که محقق/برنامه ری ز/طراح بر اساس نیازها، اهداف و اولویت های خود، یک یا چند ویژگی را در یک سایت به مثابه امری منظرین تعیین کند؛ مثل کاری که امروز شهرداری برای ایجاد یک منظر عید از قبیل یلدا، نیمه شعبان؛ نوروز و غیره در یک معاونت خاصی از سازمان شهرداری، مکان هایی در شهر را برای برگزاری مراسم و طراحی منظر به صورت انتصابی مشخص می کند.
راهبرد انتخابی به این معنا که محقق/برنامه ریز/ طراح با تدوین مجموعه ای از گزینه ها -خواه به صورت باز یا بسته- یک یا چند ویژگی را در یک سایت به مثابه منظر به انتخاب دیگران می گذارد؛ باز مثل کاری که شهرداری های پیشروی جهان امروز برای ایجاد یک منظر در محله یا منطقه، از طریق راه اندازی سامانه ها زمینه رای دادن شهروندان را فراهم می کنند و با مشارکت آن ها، یک یا چند مکان یا ویژگی را برای برگزاری مراسم یا طراحی منظر به انتخاب می گذارند.
بر اساس تعاریف بالا به نظر می رسد ضعف منظر های انتصابی که به صورت یک طرفه از بالا به پایین و به نوعی تحمیلی و بدون حق انتخاب است به نسبت مشخص است؛ ولی ضعف منظرهای انتخابی تا حدودی پوشیده است و در نگاه اول شاید بهترین حالت ممکن به نظر برسد چراکه مبتنی بر مشارکت شهروندی و از طریق انتخاب شهروندان است.
برای نمایش ضعف منظرهای انتخابی باید راهبرد سومی به نام تشخیصی را تشریح کرد. برای تشریح منظرهای تشخیصی باید در یک مصداق، تفاوت های هر سه راهبرد را بیان کرد. برای این منظور، دماوند به عنوان بلندترین قله ایران گزینه مناسبی است. بلندترین کوه ایران یعنی دماوند یک منظر انتصابی نیست. یعنی کسی تعیین نکرده که فلان مکان بلندترین باشد.
همچنین انتخابی نیست که مثلا به انتخاب و مشارکت گذاشته شود که کدام کوه را بگوییم بلندترین است. دماوند بلندترین است چون به صورت تشخیصی خودش بلندترین است. نشانه تشخیصی بودن آن حضور پررنگ دماوند در اذهان، اسطوره ها، تصاویر و جوانب مختلف زندگی مردمان ایرانی در طی تعامل با طبیعت و تاریخشان است و نه تنها متر کردن ابتدا و انتهای آن (در دوران پیشامدرن که مترسنجی نبوده).
حال اگر دماوند یک منظر تشخیصی بارز است، در تهران چه میزان شهرداری به آن به مثابه یک منظر توجه دارد؟
بنابراین راهبرد لازم برای شناخت منظر نه انتصابی و نه حتی انتخابی بلکه تشخیصی است. شهرداری می تواند مثلا برای طراحی منظر عید، با راهبرد تشخیصی رخدادهای عید در شهر را برجسته کند. مثلا ویژگی ها و مکان های چراغانی های بین الاذهانی باهم بودگی های تهرانی ها را بشناسد. یا به غیر از برگزاری جشن انار در اراضی عباس آباد تهران (پارک آب و آتش) به وقوع تاریخی باغ های اناری در تهران توجه و از آن غفلت زدایی کند.
یعنی پوشش های تحمیل شده بر باغ اناری به مثابه منظری از تهران را واتاباند (unfolding) و امکان نو به نو شدن آن و خود (شهر تهران) را به واسطه هم افزایی که از شناخت صحیح منظر حاصل خواهد شد را فراهم کند. بدین ترتیب امکان پذیری بروز شکل های جدیدی از زندگی و منظر نو در شهرها دور از انتظار نیست و می توان به واسطه شناخت تشخیصی منظر، از طراحی تقلیدی/مصرفی/اتمی به سوی یک طراحی مانشسته /زایا/ اندام وار دگرگون شد.