اسناد مصور تاریخی (نقاشی و مینیاتور) که از معماری و وضعیت کالبد و ساختار شهرهای قرن های گذشته در اختیار داریم تا چه حد در پیشبرد مطالعات تاریخی معماری ایران مؤثرند؟
نقاشی ها یا مینیاتورها یکی از چالشهایی است که در مطالعات تاریخی معماری، شهرسازی یا منظر ایرانی پژوهشگران با آن مواجه می شود. می دانیم که مینیاتور ایرانی مهمترین و فراوان ترین نوع سند تصویری می باشد که برای مطالعه تاریخی و درک شرایط دوره های گذشته در دسترس پژوهشگران است. اما مساله آنجا چالشی می شود که در چارچوبی پژوهشی بخواهیم این اسناد را در مقیاس خرد (معماری) و یا کلان (شهر) بررسی کنیم.
در اینجا است که سبک و محتوای مینیاتورهای ایرانی برای ما روشنتر می شود و می فهمیم که اساسا نمی توان تصویری «واقع گرا» از کالبد بناها یا ساختار و منظر شهرها را در آنها جست و جو کرد. هر چند به طور قطع این مینیاتورها وجوه بسیار ارزشمندی از فرهنگ و خصوصیات سبکی و هنری زمان و مکان خود ارائه می دهند اما به هیچ وجه به دنبال ارائه تصویری واقعی از مکان و زمان خود نبوده اند.
با این وضع و پیشینه از این موضوع است که مواجه شدن با مینیاتورهای مطراقچی بسیار جالب می شود و شکافی میان نگاه ایرانی و غربی در تصویرسازی را آشکار می کند. مطراقچی نویسنده، ریاضی دان و مورخی است که در اوایل قرن ۱۶ میلادی عضوی از دربار عثمانی بوده. کتاب بیان منازل که حاوی نقاشی های متعدد است را در خلال لشکرکشی سلطان سلیمان به عراق و غرب ایران بوده که در آن تصاویر شهرها و روستاهایی که از آن گذر کرده اند را با سبکی خاص و «واقع گرا» به تصویر کشیده است.
بخشی از این تصاویر متعلق به شهرها و قریه هایی از ایران است. مثلا شهر تبریز یا سلطانیه در این مجموعه از جهت سیمای کلی شهر و ساختار آن و همچنین تنوع بناها و حتی کالبد و جزییات معماری بسیار با ارزش و به خصوص منحصر به فرد است. در مقابل آن نگاه و سبک ایرانی در مینیاتور است. در آن ساختمان ها و اساسا معماری بیشتر در حکم «پس زمینه» برای روایت صحنه مورد نظر و شخصیت های تصویر هستند. تقریبا هیچ گاه خود موضوعیت ندارند و مساله بازنمایی واقعیت فیزیکی در اولویت نقاش نبوده است.
تفاوت نگاه به واقعیت در مینیاتور ایرانی و غربی
این مساله که مطراقچی اهل بوسنی بوده و بعدها به درگاه عثمانی راه پیدا کرده را شاید بتوان در تحلیل نگاه متفاوت او به شهرها و ارایه تصویری واقع گرا از آنها در مینیاتورهایش را مورد نظر قرار داد. از این جهت شاید شکاف میان زاویه نگاه ایرانی و نگاه غربی در تصویرسازی بتواند دست کم بخشی از سوال اولیه ما در مورد فقدان واقع گرایی در تصاویر تاریخی ایرانی را توضیح دهد.
در این یادداشت طبیعتا نمی توان به چرایی ریشه این تفاوت نگاه در نقاشی و مینیاتور پرداخت، اما دست کم فقدان اسناد واقگرا در میان میراث تصویری ما آشکار می شود. این فقر در اسناد تصویری طبیعتا در مطالعات تاریخی و بررسی سیر تحول معماری ایرانی تاثیر گذار است. به خصوص که با توجه به تخریب بسیاری از آثار معماری یا بافت تاریخی شهرها در طول قرون گذشته، ابهامات زیادی هنوز در بازسازی سیر تحول عناصر معماری ایرانی وجود دارد.
در این وضعیت است که ارزش مینیاتورهای مطراقچی که جلوه ای واقعی از بناها و سیمای شهرهای ایران پیش از چهار قرن گذشته میباشند کاملاً آشکار می شود. به طور مثال در برخی از مینیاتورهای این مجموعه گونه ها و بناها و ساختارهایی را می بینیم که با وضعیت امروز متفاوت بوده یا اساساً وجود ندارند و از این جهت سؤال در مورد چگونگی تحول تاریخی این بناها و سبک آنها در تحقیق دوباره توجیه پذیر و حداقل قابل تامل می شود.