امروزه توسعۀ شهر تهران با سیاست مرکززدایی، بر مبنای شهری نیمهپیرامونی است، شهری که نه مرکز دارد و نه پیرامون. در کلانشهر دیگری چون مشهد نیز مرکز به مکان سلطهگری عملکرد خاصی جهت تملک شهر تبدیل و اجتماع در فرایندی حذفی به پیرامون رانده شده است. به فرایند هویتبخشی و تقویت روحیۀ شهروندی نمیتوان در ساختاری نیمهپیرامونی و چندتکه معنا داد. شهروند در فرایندی ملالتآمیز در مجموعهای از مناطق مستقل به نام شهر به تجارب محدود و کوچکمقیاس میپردازد و وابستگی معنایی و هویتی او با سایر مناطق شهر قطع میشود. در این شرایط سایر رویدادهای شهری برای شهروندان اثری رسانهای و خبری خواهد یافت و نسبت به فعالیتهای مناطق مختلف، تعلق خاطری صورت نخواهد گرفت. این تفکیک اجتماعی، زمینۀ «تملک مرکز» به عنوان مکان معنایی شهر را فراهم کرده است. توسعۀ کلانشهرهایی چون تهران و مشهد، بر مبنای ساختاری صوری، رقابتی و سرمایهمآب صورت میگیرد. امروز با انتخاب پروژههای کارکردمحور، پدیدۀ اجتماعی شهر، دچار انحطاط و دگرگونی معنایی شده است. سیاستهای مدیریت شهری تهران و مشهد، بیش از اینکه ریشۀ گفتاری و اجتماعی داشته باشند، ریشۀ موضوعی و دستوری یافته و در موجهکردن اقدامات، دفاعیه اجتماعی و مذهبی دارند.
چندسالی است که در این دو کلانشهر، با نامهای پایتخت سیاسی و مذهبی، اخبار توسعۀ حریم «دانشگاه تهران» و حریم «حرم امام رضا»، در مرکز شهر و در قلب بافت منسجم اجتماعی، رسانهای شده و چالشی میان شهروندان در مقام مالکین شهر و مدیریت شهری به وجود آورده است. توسعهای که با تخطیگری در امور شهری و با توجیه ارتقاء کیفیت اجتماعی در استراتژیکترین نقطۀ شهر یعنی مرکز، صورت میگیرد و با تخریب بافت مسکونی اطراف و جایگزینی فضای سبز و با تعیین گروه خاص کاربران، اجرایی میشود.
آنچه حائز اهمیت است، امروزه فرایند توسعه با حمایت ذینفعان و حکمرانی مدیریت شهری، تغییر ماهیت داده و به امری تقلیدی و مالکانه مبدل شده که در سایر شهرها نیز مورد الگوبرداری قرار گرفته است. توسعۀ شهرها بر پایۀ نظام تفکیک فعالیت و جایگزینی اندام مهمی از شهر با عملکردی منفعتطلبانه، عوارضی در پی دارد که در جامعۀ روشنفکر، از دیدگاههای مختلف مورد تحلیل قرار گرفته اما کمتر به سوداگری مدیریت شهری پرداخته شده است.
در نگاه اول، توسعۀ شهرهای امروز، در راستای نظمبخشی، ارتقای کیفیت محیط زیست، بهبود حملونقل، تمرکززدایی اجتماعی و … است. اما در واقعیت، این طرحها، زمینه را برای تخطی و مداخلات مخرب نهادهای دولتی و متصدیان شهری، در زونهای فعالیتی و هویتی، فراهم ساخته و فرصت تملک شهر و حق بر اجتماع را پیدا کردهاند. نظام توسعهای که نتیجۀ اقدامات آن، قانونیکردن غلبۀ عملکردی خاص بر شهر و عامل نابودی حیات مدنی آن بوده و در مدیریت شهر، از بندهای قانونی و لازمالاجرا است.
هر دو طرح دانشگاه به نام شهر «دانش بنیان» و حرم با نام «توسعۀ حرم»، در مرکز شهر و با وجود بافت منسجم مسکونی و هویت اجتماعی آن، با توجیه کمبود فضای آموزشی و معنوی تأییدیۀ دولتی گرفتهاند. نتایج حاصل از تملکگرایی بافت محله اطراف در هر دو طرح، تخریب بافت مسکونی، ایجاد فضاهای ناکارآمد و تبدیلشدن به پارکینگ بود. در توجیه اقدامات صورت گرفته، نیاز به توسعۀ فضا ذکر میشود اما در عمل با ارائۀ طرح «پارک دانشبنیان» در دانشگاه و «رهباغ طوبی» در اطراف حرم، اهداف مطروحه، ملغی میگردد.
با نهادینهشدن توسعه بر مبنای زونهای فعالیتی خاص و مدیریت شهری مبتنی بر نظام دادوستد، اقدامات تخریبی در شهر، موجه و شهروندان به سیاهلشکرهای این سوداگری تبدیل خواهند شد. نتیجۀ آن، شهرهایی خالی از شهروند و مملو از مالکین شهری است و در این بحبوحۀ تملکگرایی، مدیران به دنبال پاسخی برای چرایی بیهویتی شهر هستند. با تملک مرکز شهر و اختصاصیکردن آن، سایر شهروندان در کدام شهر و در کدام مرکز باید به دنبال هویت خود باشند؟ از نگاه مدیریت شهری با شعار انسانمداری، اجتماع شهر چه کسانی هستند؟ زائرین و دانشجویان؟ مدیران شهری با در نظر گرفتن مصلحت حکمرانی شهری و ذینفعان، سیاستهای کلان و استراتژیک را به نوعی تدوین یا اصلاح میکنند که ضمن انطباق با دیدگاهها، گرایشها، تمایلات و خواستهای اجزای تشکیلدهندهشان، منافع این اجزاء را حداکثری کنند و با تواناکردن مدیریت در ارائۀ برنامههای بدون راهبرد، میکوشند تا تجربههای سلطهگرایانه در شهر را معنیدار کنند.