اوائل دهۀ ۷۰ بود که باتوجه به جهات توسعه کشور و توجه به نقش مؤثر گردشگری در نیل به اهداف توسعهای، و همچنین با توجه به نیاز شدید جامعه به تخصص گردشگری، رشتۀ «مدیریت جهانگردی» برای اولین بار در مقطع کارشناسی در دانشکدۀ حسابداری و مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی تهران آغاز بهکار کرد.
این رشته باتوجه به نوپابودن و آن که اختلاطی از رشته مدیریت و جهانگردی بود، با مشکلاتی از جمله فقدان یا کمبود منابع درسی معتبر و مرتبط و همچنین اساتید متخصص در این حوزه مبتلا بود که البته این خود فرصتی بود برای اساتید و دانشجویان این رشته که با کنکاش در منابعِ نه چندان در دسترسِ خارجی و ترجمه آنها، تحقیقات دانشگاهی را به انجام رسانند و همین تحقیقات گسترده، کمکم به منابع و تالیفات دانشگاهی تبدیل شد.
آن روزها اکثر ساعات کلاس بهویژه کلاسهای تخصصی، به گفت و شنود اساتید با دانشجویان و ارائۀ تحقیقات میدانی دانشجویان و استفاده از تجربیات اساتیدی که اکثرا به تازگی از فرنگ برگشته بودند، میگذشت. از همان آغاز، یکی از مهمترین مسائلی که مورد بحث کلاسها و البته مسوولان مطرح بود؛ موضوع گردشگری داخلی و خارجی (گردشگران ورودی)، اولویتبندی و مسائل مترتب بر آنها بود.
اینکه پیش نیازهای توسعۀ گردشگری در کشور چیست و از کدام راه باید رفت؟ تجربیات کشورهای موفق و مشابه با ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور ما چگونه است؟ و مواردی از این دست که ما دانشجویان علاقمند را بیش از پیش مشتاق و امیدوار به آینده این صنعت باارزش مینمود.
وقتی گزارش نشست «ضد راهبرد در برنامۀ گردشگری ایران» را در کانال نظرآنلاین شنیدم، واقعا متعجب و البته متاسف شدم که چطور بعد از گذشت بیش از بیست سال از تجربۀ آکادمیک رشته گردشگری و البته تجربیات قبلتر ما در حوزۀ اجرایی گردشگری که در گذر تمدن چندین هزارسالهمان داشتهایم و با مرور چندین باره تجربیات کشورهای موفق در حوزه گردشگری، همچنان اندر خم یک کوچهایم؟
چگونه است که سیستم کلان برنامهریزی کشور فاقد رویکرد مناسب نسبت به توسعه گردشگری بوده و تاکنون به اهمیت توسعه گردشگری داخلی بعنوان زیربنای توسعه این حوزه تا دستیابی به ارکان توسعه گردشگری بین الملل پی نبرده است؟
چگونه با دارابودن رتبههای برتر منابع گردشگری جهان (منابع بالفعل و بالقوه)، همچنان تأمین و تجهیز زیرساختهای( نرم و سخت) گردشگری جزو نیازهای این کشور است؟ نیازهایی که همچنان مغفول ماندهاند و مورد بیمهری قرار گرفتهاند.
ریشۀ تمام این ماجراها همچنان در «عدم شفافیت و موضع ما در بهرهگیری از منابع گردشگری بعنوان یک اهرم اصلی در توسعه کشور» است. بطوریکه نه طرح ملی گردشگری سال ۱۳۸۰ کشور و نه طرحهای موضوعی و موضعی پس از آن، هیچکدام مورد توجه جدّی قرار نگرفته و هزینهکرد جهت توسعۀ زیرساختهای گردشگری بعنوان یک سرمایهگذاری سودآور و از گزینههای اصلی کشور در جایگزینی نفت، مورد وفاق در سطح کلان نبوده است.
در سالهای اخیر که ما شاهد گسترش قارچگونۀ دانشگاهها بودهایم، تدریس گرایشهای مختلف گردشگری نیز رواج زیادی داشته است، اما باتوجه به عدم موفقیتِ ما در توسعۀ ارکان اصلی گردشگری، آموزشِ ما نیز راه به جایی نبرده و نتوانسته بهعنوان زیرساخت اصلی توسعۀ گردشگری کشور ایفای نقش کند، چرا که مقصد همچنان نامشخص است.