در پی انقلاب صنعتی اروپا دگرگونی های بزرگی در بسیاری از نظام شهرهای سنتی صورت گرفت که همراه با تحولات کالبدی و معنایی وسیعی همراه بود که اغلب در امتداد تاریخی گذشته شهر قرار نمیگرفت. در ایران نیز در طی صد سال گذشته، بسیاری از شهرها دستخوش تغییرات بنیادی در ساختار محله ای شان شدند. چنانکه محله ها، به عنوان سیستم شکل دهنده به سکونتگاه های شهری ایران با پیدایش ساخت های جدید شهری دچار زوال شدند. اکنون با فاصله گرفتن از ساختار محله ای و شکل گرفتن شیوه نوین شهرسازی در ایران می توان به مقایسه و ارزیابی ابعاد متفاوت این دو ساختار پرداخت. یکی از مهم ترین شاخصه های ساختار محله ای خدمات محلی است که غالباً در «مرکز محله» تمرکز مییابد که در مقابل خدمات محلی «حوزههای مسکونی جدید» که در تقاطعها و راستههای پراهمیت شکل می گیرد، قرار می گیرد. قیاس خدمات محلی به عنوان یکی از اثرگذارترین ابعاد کیفیت زیست ساکنین می تواند در ارزیابی دقیق تر این دو مفهوم اثرگذار باشد.
یکی از نقاط تمایز خدمات محلی در ساختار محلهای و حوزههای مسکونی جدید در مکان توزیع خدمات است. در ساختار محلهای غالب خدمات در مرکز محله ارائه می گردد که نقطة ثقلی محله است که مکان آن مبتنی بر برایندی از اقتضائات طبیعی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، خدماتی و… محله صورت گرفته است. در مقابل در حوزه های مسکونی جدید، مکان توزیع خدمات بر اساس نظام هندسی مترتب بر کالبد طرح، عموما در تقاطع راه های اصلی شکل می گیرد. راه هایی که نه بر اساس مفاهیم و ویژگی های بستر بلکه بر اساس نظامی شکلی و کالبدی نظم یافته اند. علاوه بر آن ساختار محله ای، مبتنی بر یک هسته است – که با عنوان مرکز محله شناخته می شود – و تمامی خدمات در هسته بروز می یابند در حالیکه در نظام حوزه های مسکونی جدید، خدمات بر اساس راه های اصلی و تقاطع های موجود به صورت پراکنده توزیع می گردد.
علاوه بر آن یکی از ویژگی های بارز محلات سنتی استقلال فضایی آن است که در شهر به عنوان یک سیستم و یک کل واحد و قابل تشخص نمود می یابد. این کلیت هویت مند که در مرکز محلات بیش از نقاط دیگر بروز می یابد، به لحاظ عملکردی از طریق خدمات محلی مقتضی – همچنین به لحاظ کالبدی از طریق محصوریت فضایی و به لحاظ معنایی از طریق پیوند خوردن با مفاهیم بستر- ایجاد شده است. به عبارتی مرکز محله در ارائه بخش قابل توجهی از نیازهای اجتماعی، مذهبی، اقتصادی و… خودکفا است و نیازهای اصلی ساکنین را در بستری مرکزگرا تامین می نماید. در مقابل خدمات محلی در حوزه های مسکونی جدید نه تنها در نیازهای محلی مستقل نیستند بلکه خدمات را به صورت پراکنده ارائه می نمایند و به لحاظ فضایی نیز کالبدی دارای محصوریت و هویت مستقل ارائه نمی نمایند.
از دیگر تمایز خدمات محلی در ساختار محله ای، هویت چندعملکردی کاربری های عمومی است که علاوه بر آنکه احتمال موفقیت کاربری را افزایش می دهد، قادر است با هم افزایی میان عملکرد های متعدد در شرایط متفاوت پاسخ مقتضی را ارائه نماید. این ویژگی علاوه بر آنکه امکان های عملکردی فضا را افزایش می دهد، به ارتقاء تعاملات اجتماعی –به بهانه موضوعی خدماتی- منجر می گردد. چنانکه کاربری هایی چون بازار، حمام، مسجد و… همراه با ارائة خدمات محلی به ارتقاء تعاملات اجتماعی –که خود در بازگشت موجب تقویت خدمات محلی میگردد- می پردازند. در مقابل در حوزه های مسکونی جدید، بخش های تجاری، تفرجی، آموزشی و مذهبی با عملکردهایی اختصاصی طرح شده اند که نه تنها به ارتقاء تعاملات اجتماعی و هویت جمعی به صورت آشکار نمی پردازند بلکه با تمرکز بر کاربریهای تک عملکردی از تضمین موفقیت فضایی نیز می کاهند.
یکی از آشکارترین تمایزات ساختار محله ای با حوزه های مسکونی جدید در مبحث خدمات رسانی، تفسیر مفهوم فضای باز است. از آنجا که در ساختار محله ای مخاطب خدمات پیاده تصور می شود، پهنة خدماتی وسیعی به فضای بازِ میدانگاهی بدل می گردد که علاوه بر ارتباط میان دانه های خدماتی خود به فضایی منعطف در جریان خدمات رسانی بدل می گردد. به طور مثال فضای باز مرکز محله در شرایطی به فضای تجاری موجود متصل می گردد و یا در مراسم مذهبی، با گسترش فضای خدماتی مسجد، تکیه یا حسنیه به صحن انجام امور آئینی بدل می شود. در مقابل در حوزه های مسکونی جدید فضای باز با اختصاص بخش قابل توجهی به حرکت سواره، نه تنها قابلیت بدل شدن به میدانگاه را بروز نمی دهد بلکه با افزایش حضور مخاطب در فضای اختصاصی پیاده –پیادهرو- انعطاف لازم برای بسط حضور مخاطبان را به دست نمی دهد و دچار اخلال و تزاحم عملکردی می گردد.
از قیاس دو ساختار محله ای و حوزه های مسکونی جدید به نظر می رسد خدمات رسانی در ساختار محله ای به شکل کارآمدتری صورت می پذیرد. در ساختار محله ای قرارگیری مکان توزیع خدمات بر اساس ابعاد متفاوت بستر، استقلال فضایی و عملکردی مراکز محله در آنها، هویت چندعملکردی کاربری های درون محله ها و تمرکز بر فضای پیاده و تعاملات اجتماعی مخاطبان در استفاده از فضای باز موجب شده است که خدمات رسانی در ساختار محله ای نسبت به حوزه های مسکونی جدید موفق تر عمل نماید. در مقابل در حوزه های مسکونی جدید قرارگیری توزیع خدمات بر اساس معیارهای کالبدی، عدم استقلال عملکردی در خدمات رسانی، هویت تک عملکردی و تاکید بر حرکت سواره که موجب محدود شدن عملکرد فضای باز در خدمات رسانی می گردد، موجب تضعیف عملکرد خدماتی در این ساختار است. به نظر می رسد تامل و بهره گیری از معیارهای آورده شده در ساختار محله ای بتوان به افزایش کیفیت زندگی ساکنین در حوزه های مسکونی جدید نیز دست یافت.