این یادداشت بخش اول یک نوشته دو قسمتی است که با موضوع بررسی واژه شناسی منظر نوشته شده است.
«منظر شهری عینیتی است که مستقل از انسان وجود دارد و توسط او ادراک می شود»، تعریفی است که در نخستین همایشی که وزارت مسکن و شهرسازی تحت عنوان «همایش سیما و منظر شهری، تجارب جهانی و چشم انداز آینده» در سال 1382ه.ش برگزار کرد، در بخش تعاریف سیما و منظر، مصوب و منتشر شد و اگرچه انتظار می رفت که از سوی همگان پذیرفته شود اما به نظر می رسد پس از گذشت 17 سال همچنان پذیرفته نشده است. واقعیت این است که دلیل جا نیفتادن آن، نه تفسیر به رأی دیگران، بلکه تقلیل مفاهیم مندرج در واژه منظر به یک اسم مکان عربی و برداشت عینی از آن و بی توجهی به معانی آن است.
در همین راستا، آقای دکتر جهانشاه پاکزاد ضمن گلایه از عدم پذیرش قطعنامه همایش در جامعه حرفه ای در نوشتاری با عنوان «سیمای شهر و آنچه کوین لینچ از آن می فهمید» منتشر گردید تلاش کرد که با اصلاح آنچه وی منظور لینچ از «تصویر ذهنی» می نامد، منظر را به آنچه که به «چشم سر» می آید معنا کند و «تصویر ذهنی» لینچ را عینیتی معرفی کند که به «چشم دل» آمده است. از نظر او منظر واژه ای عربی است بر وزن مفعل که اسم مکان است و بنابراین چیزی است عینی اما «سیما» یا «تصویر ذهنی» حاصل تعامل میان ناظر و محیط او است. از این رو مترادف قرار دادن دو مفهوم سیما و منظر پیامدی جز توجه به مسائل کالبدی شهر و آرایش فضا نخواهد داشت.
اما آیا واقعا مفهوم «منظر» محصور در اسم مکان عربی است و «تصویر ذهنی» و «سیما» واژه گانی فارسی هستند که می توانند بیانگر مفهوم Landscape به مثابه مفهوم تکامل یافته مورد نظر لینچ باشند؟
چنانچه آقای دکتر پاکزاد به درستی بیان کرده، مراجعه به معانی مستند Landscaspe و تعاریف آن نشان دهنده وجود دو جزء اصلی در آن است؛ اول انسان و سپس محیط. Landscaspe پدیده ای است که بهواسطه ادراک ما از محیط و تفسیر ذهن، توأمان حاصل می شود؛ در واقع پدیده ای است که عین و ذهن در آن نقش دارند.
خوب است برای سنجش میزان قرابت واژه منظر با Landscape به معانی انباشته شده در این واژه رجوع کنیم و به تقریر دو نفر از فلاسفه و ادبای ایرانی بنگریم. خواجه نصیرالدین توسی در قرن هفتم هجری قمری در «تلخیص المحصل» درباره نظر معتقد است که نظر، نوعی سیر و حرکت ذهنی است از یک اصل حاصل و حادث به سوی فرعی که به مرحله دریافت ذهنی نرسیده است؛ بدین معنی که لازمه دست یابی به معرفت درباره پدیده ای، نظر بررسی و شناخت آن است تا بدین وسیله انسان بتواند بر مبنای آنچه که برای او حاصل شده است به آنچه هنوز نسبت به آن معرفتی نیافته، دست یابد. به عبارت دیگر به بهره گرفتن از محسوسات می توان دریافت های ذهنی ناشناخته را درک کرد. بر اساس تبیین خواجه نصیر، نظر ابزاری است در خدمت ایجاد آگاهی جدید. این امر در پدیده های تجربی هم صادق است؛ چنانکه مثلاً عقل بدون دیدن، بررسی و تمیز پدیده ای نمی تواند درک درستی از آن به دست بیاورد. بدیهی است هر کس به تناسب توان اندیشیدن قادر است از محسوسات به نتایجی دست یابد. بر اساس این نگرش، «فرد قادر است زیبایی هایی را که در عالم محسوسات «می بیند» و بدان «نظر می افکند»، با معقولات در هم آمیزد و از این همبستگی معقول و محسوس، به غایت نگری حکیمانه دست یابد».
از نظر خواجه نصیرالدین توسی مفهوم «نظر کردن» این است که اینکه انسان قادر است محسوسات را «دیده» و بدان «نظر افکند» و آنها را با معقولات درآمیزد. ابوهلال عسکری ادیب و لغت شناس قرن چهارم هجری در تعریف نظر می نویسد: « نظر عبارت است از طلب ادراک چیزی از طریق بینایی یا فکر و در ادراک معنی به هردو (هم بینایی و هم فکر) نیازمند است.
روشن است که در این فعل، مکان یا جایگاهی برای نظر کردن لازم است و بردن آن بر وزن اسم مکان چیزی از معنای مندرج در آن نمی کاهد و فعل را به مکانش تقلیل نمی دهد بلکه برعکس اشاره ظریف آن به مکان مند بودن و وابستگی منظر به محیط در آن دیده می شود. در فحوای منظر، سخن از طلب ادراک از طریق بینایی یا فکر می رود به نحوی که هردو شرط لازم دریافت معنا هستند. ملاحظه می شود که واژه منظر از پسوندهایی همچون «ذهنی»، در شکل «منظر ذهنی» برای روشن تر کردن منظور بی نیاز است.
در جمع بندی مطلب مختصری که ارائه شد باید گفت که عدم پذیرش قطعنامه همایش 1382 و جا نیفتادن واژه سیما به عنوان ترجمه Landscape نه به دلیل نه تفسیر به رأی دیگران، بلکه به علت تقلیل واژه منظر به یک عینیت و بی توجهی به معانی انباشته شده در این واژه است. در واقع می توان چنین گفت که فهم نادرست از منظر در ایران، از نادیده گرفتن پشتوانه تاریخی آن آغاز می شود. این واژه، انتخاب تاریخی ایرانیان برای بیان یک مفهوم نو بازیافته در غرب است.
در یادداشت بعد به کاستی واژه سیما برای رساندن مفهوم Landscape اشاره خواهد شد.