دوستی برایتان لینک پروژه اش را فرستاده تا به آن رای بدهید، وارد سایت می شوید و دکمه آبی رنگ وسط صفحه آماده کلیک شدن است. اگر کمی کنجکاوی تان بر وفاداری تان غلبه کند روی بخشی که نامزد شده کلیک می کنید تا بقیه منتخبین را هم نگاه کنید. بعد چند اثر مشاهده می کنید که از پروژه دوستتان برازنده تر است. چه کار باید کرد؟
سوالی که در صفحه سایت هاست تقریبا مشخص است. اینکه شما کدام پروژه را ارزشمندتر می دانید؟ شما ولی برای رای دادن به دوستتان نباید در تله اخلاقی سوال گرفتار شوید و شاید به نحوی باید روی صداقت پای بگذارید. شما یک شخصیت بین المللی فرض شده اید. یک وبسایت جهانی از شما سوالی پرسیده و این حق نظر دادن را برای شما به رسمیت شناخته. حقی یگانه و متعالی که شما را با یک نیویورکی، لندنی و پاریسی برابر می کند.
چرا باید این تراز از تجربه زیسته تان را به وضعیت خاورمیانه ای رفیق بازی و یا نهایتا ملی گرایی تقلیل دهید؟ اگر این نگاه مجزا از جغرافیا که شما به آن فراخوانده شده اید در تمام عالم گسترش یابد آیا دنیا جای بهتری برای زندگی نیست؟ و آیا هرکسی نباید تغییر را از خودش شروع کند و مگر هر اتاقی مرکز جهان نیست؟
پروژه های دیگر را مرور می کنید، دخترکی ژاپنی، یک گروه دانشجویی هندی و یک جوان سبزه مکزیکی با چشم هایی مغرور، آثاری بهتر از رفیق شما که حالا یادتان آمده خیلی هم با مرام نیست، خلق کرده اند. می شود روی زحمت آنها پا گذاشت و زل زد به سطح نقره ای نمایشگر و راست راست دروغ گفت که نه! کار رفیق ما از همه شما بهتر است! طوری که یاد اخلاق خانواده های عروس و داماد در مراسم پاتختی بیافتی! روی پروژه محبوبت که کلیک می کنی، سایت بعد از تایید قطعی رای ات از شما تشکر می کند و لینک پروژه محبوبت را برای تبلیغ به رای در اختیارت قرار می دهد و امکان اشتراک گذاری می دهد.
به عدد رای ها نگاه می کنی و می بینی دخترک ژاپنی 15 برابر رفیق تو رای دارد و این احتمال در ذهن تو بیدار می شود که کمپین طرفداری موفق تری داشته. تو پروژه اش را بهتر می دانسته ای ولی این همه تمرکز سلیقه روی یک پروژه آن هم در معماری برایت قابل باور نیست. نگاهی که به عدد رای چینی ها و هندی ها که می کنی حیرت می کنی و متوجه می شوی بسیج عمومی برای رای دادن سرنوشت مسابقه را رقم می زند نه بزنگاه اخلاقی مد نظر تو!
اصولا وبسایت مسابقه با ایجاد این ترجیح که برای پروژه مورد علاقه ات تبلیغ کنی و با عدم جلوگیری از رای دادن قبل از دیدن همه آثار، به این وضعیت رسمیت بخشیده است. در حقیقت تو گمان می کنی که در برابر یک صندوق رای ایستاده ای. تو وسط یک مسابقه طناب کشی هستی و معیارهای تو هیچ خریداری ندارد!
تو عضو جامعه ای هستی که در عرصه بین المللی بایکوت شده است. در جانب عموم دولت ها و بالتبع رسانه های جریان اصلی کشور تو را طوری نمایش می دهند که این بایکوت در میان ملت ها نیز نهادینه شده است. نظر سنجی ها حتی در همین دوران ابتدایی جو بایدن نشان می دهد که در امریکا مردم ایران را خطری جدی تر از کره شمالی می دانند!
قبل از تحریم های اخیر نیز پاسپورت ایرانی از پاسپورت افغانستانی، پاکستانی، عراقی و سعودی بسیار ضعیف تر بود. گویی مردم دنیا از یاد برده اند که انفجارهای بزرگ را چه کسانی رقم زده اند. به خاطر می آوری که مدت هاست رفقایت نمی توانند در مسابقات معماری خارج از کشور ثبت نام کنند و برخی از جوایز مهم سالانه نیز تنها با تغییر نام کشور پروژه اجازه ثبت پروژه را می دهند.
به احتمال قوی حتی در صورت پیروزی نیز جایزه نقدی نمی تواند به طور قانونی برایت واریز شود و صرفا عنوانی به شما تعلق خواهد گرفت. یادت می آید که بدون اینکه واقعاً تهدید حقوقی وجود داشته باشد و این رابطه حرفه ای مورد تحریم وزارت خزانه داری امریکا قرار گرفته باشد، این دانشگاه ها، مدارس، بنیادها و رسانه های برگزار کننده کاسه داغ تر از آش شده اند و تو را تحریم کرده اند.
کسانی که دانشگاهی اند، هنرمندند، آزاد اندیش به شمار می روند و برای برابری جنسیتی با همه زوایای اش تلاش می کنند. اما می توانند تو را با همه تاریخ و جغرافیایت از ماجرا حذف کنند بی آنکه اعتراضی و تاسفی بازتاب یابد. در چنین شرایطی رای دادن به پروژه رفیقت برای باز نگه داشتن دریچه ای که جهان رسانه ای شده و باز امروز بر روی تو بسته است، چقدر غیر اخلاقی به نظر می رسد؟
برنده شدن یک پروژه ایرانی در چنین شرایطی چقدر ضروری است؟ بقاء فرهنگی و رسانه ای یک مردم چقدر با اهمیت تر از گرایشات زیبایی شناسانه فرمالیستی زودگذر توست؟ چقدر مساله را آنطور که هست و نه آنطور که به تو می گویند تحلیل کرده ای؟ و اینکه آیا می شود وسط طناب کشی استخاره گرفت؟