متخصص منظر در رابطه با نسبی بودن منظر، باید چه موضعی اتخاذ کند؟
در جستار پیشین گفته شد که به منظور بررسی و پرداختن به دشواره های نسبی بودن منظر، ابتدا باید این نکته را در نظر گرفت که این دشواره ها در جهت رد و اثبات نسبی بودن «ادراک» (غالباً حسی) منظر نیست؛ بلکه به «قضاوت» منظر باز می گردد. به این معنا که در مقام مداخله در منظر و یا تحلیل آن، آیا قضاوتی صادق و حقیقتی واحد وجود دارد یا خیر. زمانی که یک معمار و یا متخصص منظر، در بزنگاه هایی چون ارزیابی های دوگانه مخاطبان منظر (هویتمند-بی هویت، زیبا-نازیبا، مطلوب-نامطلوب و …) تا قضاوت های چندگانه گرفتار می شود، بر چه اساسی باید تصمیم بگیرد؟
به عنوان مثال، اگر دو متخصص منظر میان هویتمندبودن و یا نبودن منظر یک محلۀ شهری اختلاف نظر دارند آیا سنجه ای برای قضاوت وجود دارد و یا با پذیرفتن نسبی بودن هر چیز، در جستجوی پاسخی واحد بودن خطاست؟ اگر پاسخ هایی بهتر از پاسخ های دیگرند، در نتیجه باید سنجه هایی وجود داشته باشند که بر وجود حقیقتی صحه می گذارد؛ و یا آنکه همه چیز نسبی است؛ حتی حقیقت.
در صورتی که پاسخ و موضعی برتر وجود داشته باشد؛ پیش از جستجوی معیارهای داوری، نخست باید گام سلبی را برداشت؛ نسبیت افراطی به معنای نسبی بودن «همه چیز» را رد کرد و پس از آن باید در جستجوی سنجه هایی برای پاسخ بهتر بود. هرچند احتمال دارد که مقولاتی چون «زیبایی»، تماماً در عالم حسّانی قرار داشته باشند؛ و آن را چون نسبیت ادراکی بپذیریم؛ ولی ابتدا باید اثبات کرد که سنجه هایی دست کم حداقلی، وجود دارند که موضعی را نسبت به دیگری برتر می داند.
در جستار پیشین گفته شد که نسبی گرایی افراطی، یعنی نسبی گرایی پروتاگوراسی که فرد معتقد است صادق آن چیزی است که هر فردی مستقلاً به صدق آن باور دارد. تشخیص صدق، نسبی است و هیچ سنجۀ بی طرف و غیر وابسته به تمایلات و تجربۀ زیستۀ افراد وجود ندارد تا صدق گزاره ها را داوری کند. همچنین، اولین دلیل رد نسبی گرایی افراطی از منظر معرفت شناسانه، موسوم به «خودشکنی» ارائه گردید.
بر این اساس، اگر فردی در مباحثهای مدعی شد که قضاوت نسبی است و نظر هر کس محترم است در همان ابتدا به دام خودشکنی نسبی گرایی می افتد. چرا که او این نکته را بیان می کند که هر فرد بنا به نظرگاهی که در آن ایستاده و به موضوعی واحد نظر می کند، قضاوتش با دیگری متفاوت خواهد بود و هیچ حقیقت واحدی وجود ندارد. اگر نسبی گرا معتقد باشد که همه چیز نسبی است؛ بر اساس قانون خود باید مجاز باشد که افراد دیگری به مطلق بودن حقیقت باور داشته باشند و همزمان مطلق بودن حقیقت تنها ادعایی است که او تاب پذیرش آن را ندارد.
خودتنهاانگاری در منظر
در این جستار، یکی دیگر از ادلۀ رد نسبی گرایی از منظر معرفت شناسانه به نام «خودتنهاانگاری» مطرح خواهد شد. خودتنها انگاری، دیدگاهی فلسفی است که بر اساس آن تنها چیزی که وجود دارد خود فرد و اندیشه های فرد است. خودتنهاانگاری به معنای تحت الفظیِ «تنها خود» به این معناست که «فقط من وجود دارم» و یا «فقط من آگاهی دارم». در معنای نخست، وجود جهانی مادی نقض می شود و در معنای ثانی، وجود ممکن جهان مادی مجاز است، ولی وجود اذهان یا کانون های آگاهی دیگر نقض می شود.
هیلاری پاتنم نسبی گرایی افراطی را بسیار مشابه خودتنهاانگاری می بیند. چرا که در خودتنها انگاری، فرد معتقد است چیزهایی که متمایز از وی به نظر می رسند چیزی بیش از افکار او نیستند و نسبی گرایی افراطی نیز، مشابهاً حقیقت را تابعی از تمایلات هر فرد برای باور داشتن می داند.
نسبی گرا ممکن است بگوید که درست است که حقایق معادل تجربه و تمایلات اوست؛ ولی مثل خودتنهاانگار، منکر وجود اذهان دیگر نیست. به زعم او، هر فردی به نوبۀ خود حقایق را بنا به تمایلاتش تعریف می کند. به عقیدۀ پاتنم این دفاع آن جایی شکست می خورد که این ادعا طبق قانون نسبی گراها، خود وابسته به تمایلات ایشان است. این باعث می شود که نسبی گرا خود را به طور کامل از دیگر اذهان جدا کند.
این نوع جداافتادگی نهایت به انزوایی ختم می شود که ماحصل خودتنهاانگاری است. در اینجا نسبی گرا حتی اگر بپذیرد که جهان صرفاً برای یک نسبی گرا این چنین است؛ در حقیقت این قضیه را تأیید می کند که چیزهایی وجود دارند که برای هر کسی به یک شکل جلوه می کنند. بنابراین تلویحاً به چیزی ورای وضعیت ذهنی و نحوی که اشیا واقعا هستند اشاره می کند.
با این تعریف، قضاوت منظر نیز از این قاعده مستثنی نیست. به طور خلاصه خودتنهاانگاری نشان می دهد که نسبی گرایی افراطی نهایت به انزوایی ختم خواهد شد که قضاوت واحد در کیفیات منظر را ممکن نمی کند. به این گونه افراد در عوالم خود به سر می برند و در نتیجه مباحثه پیرامون کیفیات منظر امری است ابتر. نسبی گرایان ناچاراً باید بپذیرند که همه چیز نسبی نیست و اگر سنجه ای «واحد» برای داوری نیست، دست کم سنجه هایی وجود دارند.