غرفه ایران در اکسپو
اینکه بعد از سال ها فرآیندهای غیرشفاف، این بار با برگزاری یک مسابقه شفاف، اثری در میان برگزیدگان آن مسابقه برای غرفه ایران در اکسپو انتخاب شده و با دقتی نسبتاً قابل قبول اجرا شده است، یک گام به پیش است و یا در مقایسه با رویکرد دیگر کشورها کاستی های فراوانی که به چشم می آید باید محل قضاوت باشد؟ به عبارت دیگر، غرفه ایران را باید با دیروز خودمان مقایسه کنیم یا امروز دیگران؟ معیار صحیح قیاس در مقابل با چنین پدیده ای کدام است؟
غرفه بسیاری از کشورها بدون فرآیند مسابقه به معماری نامی سفارش شده است و حتی گاه بدون توجه به ساختار ملی گرای اکسپو، به معمارانی غیر بومی سپرده شده و این مسأله به خودی خود فضیلتی محسوب نمی شود. اما در گفتمان غالب جامعه معماری ایران، متعهد ماندن به یک مسابقه سالم و شفاف، عین ثواب تلقی می گردد. از این منظر، فرآیند بر محصول رجحان دارد و محکم ترین سنگر موافقان غرفه امسال نیز بر همین اساس بنا شده است.
اینکه در برابر رویکرد غالب نشانگانی غرفه های پیشین، یک درون مایه ایرانی (؟!) مانند شهرزاد از پس پرده برای زنده ماندن برای شاه قصه گویی کند را به عنوان جانمایه اثری نوگرا معرفی کرده اند. حتی اگر در هیچ جای محصول نهایی نشانی از آن مضمون وجود نداشته باشد و جز در کلیپ طرح مسابقه گروه برگزیده، نمی توان نشان دیگری از این اشاره دریافت، اهمیت چندانی ندارد. طرفداران این نگرش فرآیندگرا اما در برابر منتقدینی نتیجه گرا قرار می گیرند.
پرسش هایی از این دست که چرا مهره های گلین طرح اولیه به مهره های چوبی تبدیل شده و شخصیت اثر نسبتی با انگاره های ذهنی جهانی با هویت ایرانی برقرار نمی کند و یا دیگر آنکه کیفیت فضای بیرونی و محوطه که بخش مؤثری از پروژه بوده است بسیار نازل تر از حد انتظار است که به کشمکش هایی منتهی می شود که درباره بسیاری از پروژه های عمومی تجربه شده است.
اما آنچه غرفه ایران را از غرفه های معاصرین اش مجزا می کند بر خلاف انتظار هزینه و تکنولوژی و زرق و برق هایی که همیشه کم داشته ایم نیست. بلکه آن است که در میان انبوهی از بناهای یکپارچه با فضاهای پیوسته، سیاست فضایی غرفه ایران، مجموعه ای گسسته از چند مکعب کم مساحت است. مکعب هایی با تناسبات فضای درونی نسبتا نامألوف. عرصه های تنگ میانی گاه 30 یا 40 متری که ارتفاعی از 7 تا 11 متر دارند و چندان جعبه های رعنایی برای رویدادهای مورد ادعای خود نیستند.
اینکه مسیر غرفه ایران به تجربه رایج جهانی در این دوره و همه ادوار پشت کرده است شاید محل جدی تری برای بحث باشد که از زمان انتخاب این طرح تا زمان بهره برداری، کم تر مورد توجه قرار گرفته است.
اینکه پروژه ای در این مقیاس و اهمیت فاقد مشاوری توانمند در حوزه نمایشگردانی است و بر خلاف تجربه بقیه کشورها که یک داستان و کاراکتر متمرکز از کشور خود را روایت می کنند و از مسیر این روایت است که انتخاب می کنند چه حجم و اجزایی را به گذشته اختصاص دهند و چه را به آینده، غرفه ایران گویا اما با واسپردن فضا به نمایشگرهای دیجیتال، زحمت کارگردانی محتوا را به عهده کارمندان میراث فرهنگی و گردشگری گذاشته تا هرچه صلاح می دانند خودشان پخش کنند!
شاید معماران هوشمند پروژه پذیرفته اند در نسبت با کارفرمای دولتی که همواره در حوزه محتوی فاجعه خلق کرده است و توان راهبری فضاهای یکپارچه وسیع را ندارد، بهتر است این چاقوی تیز را از دست نابلدش بگیرند، و فضاهای کاتوره ای و کم ریسک را به او بدهند تا به تشریفات کارمندی مرسوم اش بپردازد. این جا، جایی است که نقد نمی تواند بدون اطلاع از پشت پرده های یک پدیده گمانه زنی را بیشتر به پیش ببرد.
آنچه درباره غرفه ایران نقطه قوت دانسته می شود، برای بسیاری کشورها موضوعیت جدی ندارد. در عوض آنچه برای عمده کشورهای تأثیرگذار، در اولویت نخست قرار گرفته، برای غرفه ایران جدی نیست. این جدابافتگی، از تافته ایرانی شخصیتی را نمایش می دهد که بر خلاف شعار اکسپو امسال که اتصال اذهان است، منزوی، تأثیرناپذیر و بی تمایل به گفتگوست.
چه اینکه نه معماران پروژه تمایلی به گفتگو نشان داده اند و نه بهره برداران غرفه که مستقل از معماران شان، آنچه خود صلاح می دانند را بر سفره جهان می نشانند. از این نظر این مساله که غرفه امسال چقدر نماینده واقعی ماست در این دوگانه گرفتار است که با ما گفتگو نمی کند اما در عین حال وضعیتی را که ما در آن قرار داریم، به طریقی صادقانه نمایش می دهد که راضی بودن با راضی نبودن از چنین پدیده ای قطعاً تفاوت چندانی نمی تواند داشته باشد.