مدیریت شهری و حذف مفاهیم شهری
چرا مدیریت شهری امروز به سادگی و با بی توجهی هرچه تمامتر از کنار نقش معنایی عناصر ارتباط شهری گذشته است؟ آیا این مدل تصمیم گیری و در رویه معمول و البته پذیرفته شده برخورد با بافت های هویتی شهرهای امروز، تنها راه حل برای تأمین امنیت و ایمنی گشایش دسترسی ها و به اصطلاح نفوذپذیر کردن آنهاست؟
در تئوری های رایج شهرسازی، بافت های نفوذ ناپذیر را فرسوده می دانند. فرسوده تلقی شدن نیز جوازی برای تخریب بافت پیرامون و تعریض مسیر است. فارغ از این که تعریض مسیر به معنای قتل عام یاد و خاطره مردمی که زندگی ایشان به واسطه همین محدودیت مسیر و فشردگی بافت ها شکل گرفته و معنی شده است. کارزارهای زیادی هر روزه به حمایت از بافت های تاریخی با ادای روشن فکری شکل گرفته و به پا خواسته اند.
اما به نظر می رسد گوشه چشم این مدعیان با فرهنگ تنها یا بیشتر به تک بناها معطوف مانده است. اما سوال اصلی این است که به واقع تا چه اندازه شریان های ارتباطی شکل گرفته میان همین تک بناها مورد توجه ایشان قرار گرفته است؟ و یا اینکه عدم امکان حرکت راحت و ایمن خودروهای همین خیل کثیر روشنفکران چاره ای اندیشیده تا راه بگشایند و بتوانند هرچه بهتر خود را به بناها رسانده و بر سردر آنها داد و فریاد کنند!
آیا تنها راه تأمین امنیت و ایمنی این نوع از بافتها و ارائه خدمات امدادی به آنها، به بهانه استقرار فعالیت و جریان دوباره زندگی، سهولت تردد سواره امدادی ست؟ یعنی نمی توان چاره دیگری اندیشید که به قیمت نابودی معابر تمام نشود؟
نمود فیزیکی معابر نشان از معنای آنها دارد. چرا که این معناها نیز به واسطه همین شخصیت کالبدی آنها شکل گرفته است. نابودی نشان این معابر یعنی حذف نام و معنای آنها. قطعا تعریض مسیری قدیمی در دل بافت فرهنگی شهر دیگر نمی تواند به هیچ وجه تداعی کننده خاطره قهر و آشتی ها شود! اصلا در چنین معبری مراوده ای وجود نخواهد داشت که قهر و آشتی در پی آن وجود داشته باشد.
پیاده ای عبور نخواهد کرد تا دوره گردی به امید او دستفروشی کند! رابطه ای وجود ندارد که به پاس آن همسایه ای در پشت در قاشق زنی کند! پیاده ای تردد نمی کند تا خسته شود و به ساباط نیازی پیدا کند! پیرمرد و پیرزن مجالی برای پیاده روی نمی یابند که نیازی به پیرنشینی باشد! هیچ مراوده ای وجود نخواهد داشت. طبیعتا تجمعی هم نیست. اتفاق جمعی که نباشد هم جلوخان در تنها بهانه دعوا بر سر پارک خودرو خواهد شد. همین بهانه دعوا نیز شاید خود فرصتی برای شناسایی همسایه ها شود.
اگرچه نداشتن فرصت جولان خودروها خود بزرگترین بهانه رها شدن بافتهای قدیمی شهر شده است. از سوی دیگر نیز شاهد تحمیل خط کش شهرسازان بر بافتهای جدیدتر هستیم. امان از روزی که دو سوی معبری موازی نباشد! یا عرض مسیری به جای هشت، هفت شود! واقعا تا چه اندازه این مدل بازی با اعداد ضروری ست؟ اصلا مدیریت شهری از شبکه های شطرنجی شهرهای امروز که خود مسبب آنهاست چه خیری دیده که به دنبال بسط آن به گذشته، حال و آینده است؟
گذرهای هم شکل و البته بی شکلِ امروز، تداعی کننده کدام معنا و خاطره خواهند شد؟ جز اینکه همه روزه شاهد تنها برخورد فیزیکی خودروهایی هستیم که حتی مجال تردد منطقی نیز نیافته اند. پس چه انتظار نا به جایی که به دنبال توجه شهروندان به محیط پیرامون و ثبت خاطره هستیم.
به نظر می رسد فارغ از بخش های جدیدتر شهر که مدیریت شهری بایستی نسخه جدیدتری برای شهر و به ویژه معابر، که موضوع این دست نوشته است، داشته باشد؛ در برخورد با بافت های قدیم تر نیز باید تعریف خود از فرسودگی یا نفوذپذیری و یا هرچیز دیگری تغییر دهد. بی شک باید به دنبال چاره متفاوتی برای تأمین ایمنی و امنیت این گونه بافتها بود.
بی شک کالبد قدمت زده این بافت ها که به روز نبوده و معادلاتی متفاوت از معادلات امروزه دارند، نباید خود را روزآمد کنند. بلکه بایستی هرچه بیشتر اصالت خود را حفظ کرده و به حال و آینده نشان دهند. باید از گذشتگان آموخت تا معنای زندگی را از یاد نبریم. پس هرگونه نظام مدیریتی خلاف جریان منطقی و اولیه آنها غلطی ست که نباید رواج یابد و تبدیل به منطق شود.