مدیریت شهری
چرا رویکرد مدیریت واحد شهری در برنامه های توسعه مطلوب نیست؟
هر چند کمتر شهروندی را می توان یافت که به ناکارآمدی نظام مدیریت شهری در ایران اشاره نکرده باشد؛ و اتفاقا در همین زمینه به تفرق دستگاه های متولی، نپرداخته باشد. با اینحال روند برنامه های توسعه در کشور نشان می دهد که همچنان تصویر روشنی از آنچه مطلوب است در دست نیست. در این میان آنچه قابل توجه است، جلوگیری از خطاهای شناختی است که با مشغول کردن مدیران به سراب هایی سرمایه سوز، بیش از پیش شهرها را در بحران بدهی و مشکلات خود غرق می کند.
عنوان «مدیریت واحد شهری» که اخیرا از جانب متولیان جدید مدیریت شهرها مکررا به گوش می رسد را می توان در زمره این دست خطاها به حساب آورد. موضوعی که ریشه در برنامه های سوم (ماده136) و چهارم (ماده 137) توسعه داشته؛ و واگذاری مسئولیت های دولت به شهرداری ها را با قید «پیش بینی منابع تامین مالی» ممکن می کرد. تجویزی که در برنامه ششم (ماده 28) بدون ذکر همین قید، و کاملا به هزینه شهروندان فاکتور شده است؛ تا جورکش فرآیندها و زیرساخت های ناکارآمد و فرسوده دولتی باشند.
از آخرین مصادیق عملی این برنامه ریزی [با افق 1400]، پیام غرورآمیز دستیار رسانه ای یکی از شهرهای بزرگ کشور، در اعلام سپرده شدن ماموریت های مرتبط با سه حوزه آسیب های اجتماعی، آلودگی هوا و مدیریت بحران، به شهرداری متبوع ایشان؛ و حرکت در مسیر «مدیریت واحد شهری» بود. پیامی که با توجه به خواستگاه این مجموعه مدیریتی – که همانا مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی است – می تواند نشانگر رویکرد احتمالی حاکم بر برنامه در دست تهیه هفتم توسعه، در زمینه مدیریت شهرهای کشور باشد.
در این راستا لازم به ذکر است که تفاوت مدیریت یکپارچه شهری (Integrated) با مدیریت واحد شهری (Unitary) در تفاوت نگاه به ترکیب مدیریت-شهر است. در واقع چنانچه شهر را سیستمی یکپارچه از عملکردهای مختلف (اجتماعی، اقتصادی و غیره) که مقیاس های مختلف (پلاک، بلوک و قطعه، تا کل شهر و حریم آن) نیازمند اعمال مدیریتی (برنامه ریزی، هدایت ، کنترل و غیره) است، بدانیم؛ نگهداری شهر به شکل واحد نه خواستنی است، و نه البته شدنی.
در سمت مقابل اگر شهر را، دارایی مدیریت شهری تلقی کنیم؛ و «شهرداری» را در راس همه امور مرتبط با شهر بنشانیم؛ هرچند فرصت امضا صورت جلسات حوزه های متعدد موضوعی شهر (نظیر ترافیک، آلودگیهوا و غیره) را برای این نهاد اجتماعی فراهم می کنیم؛ اما این افزایش حضور، لزوما به معنای افزایش قدرت و اثرگذاری نبوده؛ و حتی با تحت الشعاع قرار دادن ماموریت های موضعی مدیریت شهری؛ ایشان را ناتوان و شریک خاطیان معرفی می کند.
از اینرو می توان از محولکننده مدیریت آلودگی هوا [در مثال فوق] به مدیریت شهری پرسید؛ که مدیریت شهری چه نقشی در پلاک کردن خودروهای آلاینده، مازوت سوزی نیروگاه ها، کیفیت و بهای سوخت توزیعی، و غیره دارد، که چنین مسئولیتی به آن محول شده؟ و از تحویل گیرنده مسرور مسئولیت نیز، از محل تامین مالی برای پیشبرد این دست ماموریت ها، در شرایطی که توان پرداخت هزینه های پرسنلی خود را ندارد سوال کرد.
در این راستا از قانون گذاران نیز انتظار میرود تا همچنانکه در برنامه پنجم توسعه (ماده 173) – به جای عبارت «مدیریت واحد شهری» – از عبارت «مدیریت یکپارچه شهری»، با قید «برنامه ریزی جامع برای آن» استفاده کرده بودند؛ در برنامه هفتم نیز با فراهم کردن ظرفیت مصالحه موثر ساختارهای سازمانی مستقل و خودمختار، که توان مذاکره بر سر منافع خود، و انطباق متقابل در مقیاس شهر را دارند؛ شهرداریها را در جایگاه سرمایه ای نهادی برای دست یابی به توسعه همه جانبه و پایدار در نظر گیرند؛ تا پادشاهی که لباس تنش نیست.