ایجاد یک شهر جدید برای سکونت، ایده ای است که تاکنون در کشور با موفقیت های اندکی همراه بوده است. به عبارت دیگر بسیاری از شهرهای جدید اجرا شده تا به امروز به گواه اسناد منتشر شده، در جذب جمعیت و فراهم آوردن یک محیط زیست پویا و کارآمد برای ساکنان با چالش هایی بسیاری دست و پنجه نرم می کنند. در ارتباط با چرایی و عدم موفقیت شهرهای جدید بسیار نوشته و صحبت شده است و دلایل گوناگونی برای چرایی این ناکارآمدی به بحث گذاشته شده اند.
عدم مکان یابی مناسب، سیاست گذاری و راهکارهای اشتباه همگی نمونه هایی از انتقاداتی هستند که به شهرهای جدید وارد می شوند. در کنار تمام این انتقادات که معمولا با نگاهی جزئی به شهر جدید می نگرند، شاید مهم ترین عامل در ناکارآمدی شهرهای جدید را بتوان در نگاهی گسترده تر در طرز تفکر و دیدگاه موجود در فرایند برنامه ریزی و ساخت شهرهای جدید جست و جو نمود. اساسا تفکر ساخت شهرهای جدید در ایران متکی بر الگوی منسوخی است که در آن شهرسازی تنها در بلوک های معماری و ساختمان هایش خلاصه می شود (تصویر1)؛ از همین رو تنها مباحث کمی و فیزیکی نظیر سرانه های ساخت و تعداد واحدهای مسکونی موضوعاتی اند که مورد توجه قرار می گیرند. این الگو در بسیاری از کشورهای جهان به عنوان الگویی معیوب، به حاشیه رانده شده اما در ایران همچنان به عنوان تنها الگوی شهرسازی کارآمد به آن نگریسته می شود.
برای درک چرایی مورد توجه بودن این الگوی شهرسازی در کشور علی رغم اثبات شدن ناکارآمدی آن، بایستی به طرز تفکر و نگاه غالب در بین مدیران و دست اندرکاران مرتبط با حوزه شهرهای جدید توجه نمود. حبیب الله طاهرخانی معاون وزیر راه و شهرسازی و مدیر عامل شرکت عمران شهرهای جدید در سال 1397 در نشستی، از هدف گذاری دستگاه و زیر مجموعه خویش برای تولید200 هزار واحد مسکونی تا پایان برنامه ششم توسعه کشور در سطح شهرهای جدید کشور سخن گفت. او در این نشست و در صحبت هایش که بخشی از آن در پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی نیز در تاریخ 30 آذر 1397 انتشار یافت، بیان کرد تا سال 1400 و طبق برنامه ای، 31 هزار واحد مسکونی، در سطح شهرهای جدید ساخته شود.
نکته بسیار جالب در سخنان طاهرخانی، استفاده از لفظ تولید است. این لفظ به روشنی بیانگر جایگاه و نوع نگاه موجود در سطح مدیریتی به مفهوم شهر جدید است. در واقع بایستی این گونه بیان نمود که در نگاه مسئولان، شهرهای جدید و به طور کلی شهرسازی امری معادل با خانه سازی و تولید خانه در نظر گرفته می شود.
به عبارت دیگر شهر جدید به مثابه یک کارخانه تولیدی تعریف می شود که خروجی خط تولیدی آن واحدهای مسکونی است. این نگاه تولید- محوری به شهر جدید در حالی در بین مدیران کشوری رایج است که امروزه این واقعیت در جوامع علمی و آکادمیک پذیرفته شده که شهرسازی تنها خانه سازی نیست، خانه شرطی لازم است برای زیست شهری اما مسلما کافی نیست؛ به همین دلیل شهرسازی را نباید تنها در تولید خانه جست و جو نمود. زیرا آنچه شهر را پدید می آورد، فضاهایی شهری آن است که شهروندان را قادر می سازد که در آن زندگی شهری و اجتماعی خویش را فعلیت بخشند. فضای شهری امری است که تنها با اعداد و سرانه تعریف نمی شود و مولفه های بسیاری در آن اثرگذارند که با توجه ماهیتشان، قابل تبدیل شدن به رقم و اندازه گیری نیستند.
به همین دلیل در سخنان متصدیان امر شهرهای جدید کمتر به آن اشاره می شود زیرا قادر نیستند که آمار و ارقامی برای چگونگی آن ارائه دهند. از همین رو تنها از تعداد خانه ها در شهرهای جدید سخن گفته می شود، زیرا در نظام مدیریت کشوری تنها اعداد و ارقام اند که ملاک ارزیابی واقع می شوند، بنابراین الگوی شهرسازی سرانه محور (تولید محور) که تنها بر پایه ارقام شکل گرفته است از سوی مدیران کمیت محور با اقبال رو به رو می شود، زیرا آن ها را قادر می سازد که با تمسک به آن از نحوه و دوران مدیریتی خود دفاع کنند.