پرداختن به ماهیت و کارکرد اجتماعی فضاهای شهری و تاثیرات متقابل فضا و تعاملات اجتماعی، با ادبیات گوناگونی چون تاثیرات عوامل کالبدی بر شکل گیری روابط اجتماعی، افزایش اجتماع پذیری فضاهای شهری، تجربه معنای مکان فضای شهری، بررسی معیارهای سرزندگی فضای عمومی و … در پژوهش ها و رسالات دانشگاهی مقاطع ارشد و دکتری داخلی مورد توجه قرار گرفته است.
عدم توافق درباره ماهیت، مولفه ها و معیارهای ارزیابی و کارکردهای فضاهای شهر، به مثابه صحنه رخداد زندگی اجتماعی و نتایج گاها متضاد پژوهش ها، محل پرسش بوده و این مساله را مطرح می سازد که این تفاوت در نحوه بررسی و نتایج بر آمده از چه دیدگاه و تعریف متفاوتی از فضا، شهر و چگونگی رابطه انسان با این دو است؟
بررسی پیشینه تعدادی از رساله های نگاشته شده در زمینه فضاهای اجتماعی شهر نشانگر آن است که اگر چه همه پژوهش های مذکور به نقش معیارهای کالبدی و ذهنی در شکل گیری فضای جمعی توجه دارند اما ماهیت فضای جمعی را به عنوان یک «کلیت» هم زمان شکل یافته از «فضا» (کالبد) و «اجتماع» (معنا) به رسمیت نمی شناسند و در بهترین حالت، تاثیر هر یک از مولفه های کالبدی و معنایی کاربران بر شکل گیری تعاملات اجتماعی را در چارچوب روابط علی مورد بحث قرار می دهند.
چنانچه در گروهی از پژوهش ها – اغلب با گرایش شهرسازی و مدیریت شهری- تاثیر ویژگی های کالبدی، نظیر دسترسی، نفوذپذیری، جذابیت فضایی، امنیت، خوانایی، محرمیت، غنای بصری و… عوامل اصلی اثرگذار در استفاده اجتماعی از فضا معرفی شده و در نقطه مقابل در برخی پژوهش هایی با پایگاه فلسفی جامعه شناسی و علوم اجتماعی، مولفه های معنایی نظیر ویژگی های روانشناختی و ادراکی کاربران فضا، تاریخ مندی، تعریف هویت فردی و اجتماعی و …، عامل اصلی شکل گیری تعاملات اجتماعی به شمار آورده شده است.
مولفه های بررسی شده در پژوهش های فضای عمومی
نقش مولفه های کالبدی که پیش از این در پژوهش های متعدد مورد بررسی قرار گرفته اگر چه عاملی اصلی در افزایش کیفیت و میزان استفاده «عموم» از فضا است اما الزاما مؤثر بر شکل گیری تعاملات اجتماعی و مفهوم یافتن «اجتماع» و فضای جمعی نیست. همچنین در پژوهش هایی که نقش عوامل اقتصادی، زیست محیطی، فرهنگی و سیاسی به عنوان صفات یک جامعه و نقش حالات روانی، علایق و روحیه فردی در قالب صفات فردی مورد توجه قرار گرفته است به دلیل عدم توجه به نحوه ادراک و تجربه فرد و اجتماع از فضای کالبدی، تصویری روشن از فضای جمعی حاصل نمی شود.
در چنین دیدگاهی اثرگذاری این دو مولفه به شکل ارتباطی علی و تاثیر یک طرفه بر محصول نهایی «فضای اجتماعی» مورد بررسی واقع شده و فضای مذکور به عنوان نتیجه تعامل دو سویه انسان و فضا با همه ویژگی های هم زمان کالبدی و معنایی، کمی و کیفی و ادراکی مورد بررسی قرار نگرفته است.
نقطه مبهمی که در پژوهش های پیشین به طور کامل مورد بررسی قرار نگرفته، دیالکتیک و ارتباط همزمان فضا و انسان در قالب فرآیندی رفت و برگشتی تجربه و ادراک – از مباحث مورد بحث در پدیدارشناسی و منظر شهری – است که توجه به آن منجر به شناخت فضای جمعی بهعنوان پدیده ای عینی – ذهنی و حاصل به کارگیری، مالکیت و تعهد یک فضای کالبدی توسط گروه های اجتماعی خاص و تبدیل شدن عموم به اجتماع می شود و ضروری است معیارهای آن در پژوهش های آینده، پیرامون ابعاد اجتماعی فضاهای شهری مورد بررسی قرار گیرد.