منظر و دیدگاه کل نگر نحو فضا
دیدگاه کل نگر منظر در تفسیر پدیده ها، چه تاثیر و تغییراتی را می تواند در نظریه نحو فضا ایجاد کند؟
اگر نحو فضا را به عنوان مجموعه ای از نظریه ها و تکنیک ها بدانیم که راهگشا و کمک کننده برنامه ریزان و معماران در شناخت محیط مصنوع و شکل گیری فرآیندهای اجتماعی در ساختار فضایی باشد، فضا را دارای بار و ماهیتی توپولوژیک قلمداد کرده ایم.
چنان چه بار توپولوژیک فضا، صرفاً عامل بررسی ساختار فضایی قرار گیرد، به بخش مهمی از فرآیند تحلیل و تفسیر یعنی انسان، بی توجهی کرده ایم. در نظر گرفتن رویکرد منظر در این نوع از تحلیل می تواند محققین را در نگاهی کل نگر به تحلیل های نحو فضا یاری کند.
منظر به عنوان پدیده ای عینی – ذهنی که نسبی و پویا بودن از ویژگی های مهم آن است، در تفسیر فضا عینیت و ذهنیت را توأمان و غیر قابل انفکاک می داند.
زمانی که بر اساس تحلیل کلاسیک نحو فضا، روابط میان اجزای فضا مورد واکاوی قرار می گیرد، تفکیک میان بخش ویژه ای از نمودهای عینی فضا و مؤلفه های ذهنی موجود در آن رخ می دهد. این تفکیک شدن نقطه ای است که ارزش های فضایی را محدود به رابطه فضایی می کند. در حالی که ارزش فضا و پتانسیل های بالقوه موجود در آن، غیر قابل تفکیک به ارزش های عینی یا ذهنی نیستند.
«هیلیر» فضا را ماشین می داند، فضایی که در آن الگوهای پیکره بندی به الگوهای اجتماعی تبدیل می شوند و رابطه میان پیکره بندی فضا و پیکره بندی افراد دائما در حال تولید و شکل گیری است. از این رو فرض گرفتن فضا به مثابه یک ماشین درست به نظر می رسد و تأکیدی بر تعریف معماری به عنوان یک فرآیند دارد.
اما در نظر گرفتن معماری به مثابه فرآیند – آن چنان که خود هیلیر بیان می دارد- نیاز به ملزوماتی دارد. فرآیندی که محصولش الگوهای اجتماعی، رفتاری و حرکت هستند، نمی توانند بدون در نظر گرفتن عامل اصلی یعنی انسان شکل بگیرند.
پر واضح است که تمام نتایجی که ماحصل معادلات نحو فضاست در راستای شناخت امکاناتی است که فضا به انسان می دهد تا زندگی جمعی و فردی خویش را در آن تعریف و ساماندهی کند. پس این ماشین نیاز به اطلاعات ورودی از جنسی دارد که در آن، عامل انسانی وارد شود.
عامل انسانی مورد نظر ذهن انسان است. چرا که تمامی رفتارها و کنش های انسان با محیط نشأت گرفته از ذهن او هستند. ذهن عوامل محیط را ادراک و احساس می کند و تمامی آن چه در محیط وجود دارد، اعم از پیکره بندی و مؤلفه های ذهنی و محیطی را در دوگانه انسان- فضا دخیل می کند.
اگر بنا بر تعریف منظر از فضا بپذیریم که عینییت و ذهنیت فضا، جدا از انسان نیست و انسان جزیی از فضا و نه عنصری مجزاست، آنگاه باید بیان کنیم که برخورد، تعامل، حرکت و پیکره بندی نیز پایه و اساسی انسانی، مبتنی بر ادراک دارد.
پس انسان با تمامی جوانب وجودی خود اعم از حسی و ذهنی، پیکره بندی را ادراک کرده، محرک و مولفه های ذهنی را تحلیل و بر اساس آن ها به حرکت در فضا دست می زند. پیکره بندی هم بر رفتار انسان اثر می گذارد و هم از ادراک ذهنی اثر می پذیرد، این اثر خود را در قالب نحوه حرکت نمود می دهد.
تعریف منظر از فضا مبتنی بر پدیدارشناسی، ذهن انسان را از حاشیه تحلیل خارج کرده و در بطن همه امور وارد می کند. بر این اساس تمامی تجربات انسانی در شناخت پدیده ها، اعم از فضا در شناخت جهان دخیل اند. اگر انسان در رابطه با تحلیل توپولوژیک فضا، خارج از آن قرار می گیرد و حضورش به مراحل بعد به تاخیر می افتد، نیاز به مسیری موازی است تا از دیدگاه روانشناسی محیط نیز به ابعاد تاثیرات محیطی بر شکل گیری الگوهای اجتماعی بپردازد.