سال ۱۳۸۰ به همراه چندین نفر از دوستان تازه وارد به شهرداری بوشهر تصمیم به برپایی نمایشگاه عکسی از ناهنجاری های منظر کالبدی و اجتماعی شهر گرفتیم که به صورت یک مسابقه عکاسی از محیط برگزار می شد. حضور تیم جوان ما در شهرداری به اصرار اولین شورای شهری بود که اعضای آن سال ۱۳۷۸ انتخاب شده بودند و هنوز نگاه تا اندازه ای مردمی و یا شاید آرمانی در آن یافت می شد. در کنار نمایشگاه عکس تصمیم به برپایی سمیناری گرفتیم که رویکردی متفاوت به شهر داشته باشد برای مخاطبینی گزینش شده، از مسئولین شهری و استانی، تجار، سازندگان، ژورنالیست های محلی، معتمدین شهری و محلی و …و سه سخنران متفاوت هم کنار یکدیگر گذاشتیم: دکتر حمیدی، تاریخدان و ادیب، مهندس مشهودی، شهرساز و استاد نجف دریابندری.
چرا دریابندری؟ چون از مقدمه های خاص کتاب های اش می دانستم که درک عمیقی از معماری شهری دارد و بوشهر را هم به علت پیوندهای خانوادگی اش و رفت و آمد های بسیار، خوب می شناسد. ذهن دریابندری مفهوم “فضا” را درک می کرد و با رویکرد معمارانه منعطف اما ساختارمند و درون سازگار، گفتار و نوشتارش را پیش می برد؛ به همین علت فضاهای درک و آگاهی متقابل در پیچیده ترین موضوعات و مفاهیم ادبی، فلسفی و دیگر مناسبات انسانیِ فرهنگی را می توانست در قالب و سبکی ساده و اصیل بازنمایی کند.
انتخاب درستی بود؛ دریابندری استادانه ساختار فضایی و منظری بوشهر قدیم را به عنوان مهم تربن شهر- بندر دوره قاجاریه و اوایل پهلوی که دروازه ورود و خروج کالاهای فیزیکی، فرهنگی و تکنولوژیکی جهان استعماری قرن نوزدهم میلادی بود، توصیف کرد که ریشه در معماری شهرهای دوره صفوی ایران و استراتژی ژئواکونومیکی شاه عباس کبیر در تغییر مسیرهای تجاری داشت.
بوشهر شهری از همه ایران بود، شه بندرها و دریابیگی های ترک، معماران یزدی و کرمانی، تجار شیرازی و کازرونی و بهبهانی و ارمنی، صراف های یهودی، دریانوردان و ناخدایان تنگسیر و خنسیر و دشتستانی مثل ناخدا خلف دریابندری، ناخدا ابراهیم دریایی (ناخدای پرسپولیس، اولین ناو جنگی ایران؛ پدر دکتر تورج دریایی تاریخدان) و ناخدا عباس دریانورد (مبدع نوحه خوانی های معروف بوشهری که از سبک راگ هندی الهام گرفته بود و ریتم هایش حاصل پیانونوازی هایش در سفرهای دریای اش بود)؛ در کنار صد ها کمپانی بین المللی و ده ها کنسول گری خارجی که با هم اولین شهر – بندرِ جهانیِ خلیج فارس را بالاتر از بصره و مسقط، در دوران مدرن می ساختند.
استاد دریابندری بر اساس تجربه زیست شده خود دست بر نکته ای ساختاری در روند شکل گیری ساختار فضایی و منظری بوشهر در دوران اوج اش گذاشت. بندر بوشهری که او می شناخت تنها بافت مرکزی قدیمی که امروز ما می شناسیم و معروف بوده و هست به “شهر”، نبوده بلکه منظر تاریخی شهر ترکیبی بود از بافتی با معماری فشرده ای از ساختمان های مسکونی، حفیظ ها (تجارتخانهها، offices)، بازار، اسکله ها و باراندازها و کاروانسراها و بعداً گاراژهای حد جنوبی این بافت مرکزی و مابقی فضای شبه جزیره که در آن ده ها و چه بسا صدها عمارت های بزرگ با سبک ویلایی شان در میان مزارع و باغات تجار ایرانی و خارجی قرار داشت(شاید هم سبکی متفاوت از باغ ایرانی با کوشک هایی بسیار بزرگ تر و مجلل تر از معمول و ترکیبی از معماری بندریِ ایرانی، هندی و مدیترانهای که ویژگی مهم اش سازگاری با اقلیم گرم و مرطوب شبه جزیره بوشهر در کناره خلیج فارس بود). زیربنا و سطح اشغال بعضی از این عمارت ها با اصطبل ها و انبارها به یک تا دو هکتار می رسید. کلبه ها و کپرهای کارگران و خدمه های این مجموعه های بزرگِ انباشت ثروت در اطراف عمارت ها پراکنده بودند و هرکدام خود یک روستا-محله شهری را می ساختند. دریابندری از زیباهایی غریب تزئیناتی بعضی از این عمارت های شهری در میان باغات مرکبات، نخلستان های محدودتر و مزارعی مثل عمارت ژرمنی، عمارت دریابیگی، عمارت فروزانی، عمارت کازرونی و ملک التجار و … گفت که در افق دریایی خلیج فارس، منظر شهر ایرانیِ متفاوتی برمی ساختند.
بر روی این زمینه توصیفی از بندر بوشهر، از فاجعه ای گفت که در دوره پهلوی دوم و دهه های سی و چهل شمسی به وقوع پیوست. بعد از دوره پهلوی اول، با دولتی شدن تمام عیار اقتصاد و بازرگانی خارجی، راه افتادن صنعت نفت در خوزستان و رفتن راه آهن به سوی آبادان و خرمشهر و بندر شاهپور، تجارت بوشهر از رونق افتاد و بسیاری از بوشهریان از این شهر-بندر مهاجرت کردند. فضای متروک شهر آماده بود برای ارضای نگاه میلیتاریستی پهلوی دوم خصوصاً بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دوران رونق دهه ۴۰ با مدرنیسم بی رحم مدیریت شده از بالا. بیش از هفتاد درصد از سطح شبه جزیره برای ساخت بزرگترین پادگان های نظامیِ هوایی و دریایی در خلیج فارس تصرف شد. ده ها عمارت زیبایِ متروک تخریب شد. روستاهای اطراف این عمارت ها تخریب گردید و مردم اش کوچانده یا مجبو ر به کارگری برای پیمانکاران آمریکایی و ایرانی شدند. خور(کانال طبیعی) شرقی که محل رفت و آمد دریاییِ تجاری بود به نوعی اشغال نظامی شد و محدوده های بندری که ده ها سال در دل شهر بود با دیوار جدا و تجارتخانههای بسیاری تخریب گردید و منظر اصلی شهر-بندر بوشهر که توصیف نوشتاری و تصویری اش در سفرنامه های سیاستمداران، شرق شناسان و تجار خارجی آمده بود و به بوشهر معروفیتی به عنوان “شهر دریاها” داده بود، شهری که از دریا برآمده است، برای همیشه از دست رفت(بخشی از این منظر را در مستند “اربعین” ناصر تقوایی در سال ۱۳۴۹ می توان دید). بوشهر دیگر نه “شهر دریاها” که “شهر دیوارها” بود. جنوب شبه جزیره هم برای ساخت نیروگاه اتمی در نظر گرفته شد با همه محدودیت های حفاظتی سنگین اش که منجر به کوچ عده ای دیگر شد و بخش های مهمی از شبه جزیره باستانی بوشهر که مربوط به بندر ریشهر(از مهم ترین بنادر تجاری و نظامی دوران ساسانی) و سایت های باستان شناختی بندر لیان( از بنادر مهم دوره عیلامی و مهم ترین شهر مذهبی امپراطوری عیلامی که جایگاه الهه کیریریشا بود) را تحت تاثیر قرار داد و امکان کاووش های باستان شناختی و توسعه شهری از دیگر نقاط اش گرفته شد.
بوشهر نه تنها گذشته پنج هزار ساله اش که آینده اش را هم بواسطه جهل و سوء تفاهم های توسعه گرایانه در هم آمیخته با هوس های امپراطوری منطقه ایِ پادشاهیِ گرفتار در نیهیلیسم مدرن از دست داد. رویکردی که شاید به توصیف دریابندری از معماری پست مدرن در مقدمه رمان بیلی باتگیت بتوان نوعی “کیچ” سیاسی نامید اش.
استاد دریابندری به دنبال ساخت این پرسش در ذهن مخاطب اش بود که حالا با این بوشهر از دست رفته چه باید کرد؟ او ما را فراتر از ناهنجاری های منظری شهر برد. او فضاها و منظری را توصیف می کرد و می دید که ما بوشهری ها هم در ناخودآگاه و حافظه منظری مان در حسرت اش بودیم. استاد نجف دریابندری به ریشه افسردگی شهری ما پرداخته بود. او خیال شهری ما را تصویر می کرد که روزی شاید “ایده شهر-بندر” بوشهر جدید باید بر پایه آن شکل و ساختار بگیرد. بوشهری که وحدت متکثرش را باید از کنار هم نشینی قدیم و جدید، همچون سنت “نظم پریشان” شهرنشینی و معماری شهری اش بازآفرینیِ عقلانیِ مدرن کند. راهی که استاد نجف دریابندری با عقل سلیم اش به آن اشاره کرد. روح اش شاد.