پس از پیروزی انقلاب 1357 در ایران دو جنبه متناقض در ارتباط با شهر یعنی شهر به عنوان محل اصلی و عنصر مسلط در تصمیم گیری در سرنوشت کشور در مقابل دو قطب سنتی – روستاها و ایلات – و از سوی دیگر از دست رفتن اهمیت شهر در مقابل روستا به دلیل باورهایی که بر مردم شرکت کننده در انقلاب – در پی کودتای 1332 و به ویژه پس از اصلاحات ارضی – حاکم است، حاصل آمد به طوری که تقریباً تمامی برنامه های سازندگی متوجه روستا گردید. اما سوال اینجاست که این تناقض ها و گرایش چگونه در سال های آتی تحول پیدا کرد؟
با انجام اصلاحات ارضی امکانات روستاییان از دست می رود و سیل کثیری از آنها به سمت شهرها مهاجرت می کنند؛ همچنین با تضعیف اقتدار مالکین در روستاها و توجهات اداری به شهر- مثلا اولین طرح های جامع پس از سال های 1345 – شهر به مهم ترین نقطه تصمیم گیری تبدیل می شود. این روند تا انقلاب تداوم می یابد. علاوه بر این با برقراری روابط جدید با دنیای خارج به خصوص با افزایش قیمت نفت، حضور عوامل خارجی و گسترش ارتباطات از طریق شهرهای بزرگ موجب گردید شهر در اذهان مردم، بیانگر روابط خودی و بومی نباشد بلکه توجه به بیرون دارد و بر خلاف آن، روستا نمایانگر روابط خودی، سنتی و توجه به درون تعریف گردد. از سوی دیگر رو دررویی های بین مردم و حکومت در 1356 به دلیل مطرح شدن مفهومی به نام خارج از محدوده (پیش از آنکه انقلاب به چهره کاملاً سیاسی تبدیل شود)، که طبق آن، مردم در داخل محدوده مرزی تهران و شهرهای بزرگ می توانستند از همه تاسیسات شهری استفاده کنند و خارج از این محدوده از این تاسیسات محروم بودند، موجب شد این تعریف از شهر در اذهان تقویت گردد و شهر مورد بی مهری بیشتری قرار گیرد.
اما چه عواملی موجب تغییر در ذهنیت مردم درباره شهر شد؟
به عقیده زیمل (1903)، «شهر واقعيتي فضايی با پيامدهای جامعه شناختی نيست بلكه واقعيتی جامعه شناختي است كه حدود فضايي به خود مي گيرد».
اولین دلیل آن را می توان به دلیل نیازهای مردم ناشی از گسترش شهرهای بزرگ دانست. در سال 1358 و 1359 برنامه های متعددی مطرح شد که بیشتر در جستجوی پاسخ به نیاز اساسی مسکن است. به عنوان مثال می توان از جابجایی بنیاد مسکن در محله ونک، جابجایی هایی بنیاد شهید در تهران پارس و اسکان گودنشینان نام برد. در واقع این موارد موجب می شود که در سال های مذکور به طور گسترده به ساخت مسکن در شهرها پرداخته شود، به طوری که تعداد مسکن در این دوره قابل مقایسه با سال های قبل و بعد نیست. با این حال مسئله شهر تنها در حد ساخت مسکن باقی ماند.
شهر در انقلاب 1357 به عنوان عامل تغییر ذهنیت مردم نشان داد که نه تنها عامل بیگانه نیست بلکه ابزار خودی است. اما مهم تر از مشارکت شهرها در انقلاب، مسئله شرکت آنها در جنگ است. شهرهای بسیاری در جنگ از بین رفتند یا آسیب دیدند؛ مقاومت های که در شهرها صورت گرفت و پشتیبانی شهرها از جنگ فراموش نشدنی است. از سال 1360 به بعد، بسیاری از شهر به عنوان پشتیبان شهرهای جنگ زده عمل کردند، شهری برای ساختن شهر دیگر بسیج شدند؛ که این موارد نشان داد شهر نماد ارتباط با خارج و یا محلی برای بروز اختلافات و رودررویی های طبقاتی نیست و نباید آن را به عنوان عنصری جدا از پیکر کشور تلقی کرد.