سیمای مورد نظر مدیریت شهری تهران کدام است؟ به نظر می رسد اگر انبوهی از طرح هایی را که در دهه های اخیر برای تبیین سیمای مطلوب شهری تهران از تصویب گذشته و بعضا به مرحله اجرا رسیده اند، مبنای واکاوی نظر مدیریت شهری تهران قرار دهیم با یک تناقض در لایه زیربنای رویکرد به امر سیما و نما روبرو خواهیم شد.
امروزه اندیشمندان، جامعه را به سه عرصه خصوصی، عمومی و دولتی تقسیم می کنند و امکان مشارکت و حضور در تصمیم گیری های جامعه را بهشرط وجود مرزهای منطقی میان آنها میسر می دانند. اما جایگاه فعالیت، ظرف زندگی و عمل جمعی، تعامل و گفتگوی آنها، کالبد شهر و فضای عمومی است؛ از همین رو فضای عمومی تحقق کالبدی عرصه عمومی است و جامعه مدنی مفهومی است که اصولاً در شهر مصداق می یابد و از آنجا که یکی از تبلورهای پیشرفت های سیاسی و فلسفی در هر عصر و جامعه ای کالبد شهرها است، طبیعتاً انتظار نابجایی نیست اگر رشد یا زوال اندیشه سیاسی و فلسفی را بتوان در سیمای شهر قرائت کرد. تفکیک عرصه های عمومی، خصوصی و دولتی در فضای ذهنی جامعه مدنی در اندیشه متفکران، در عینیت شهر هم قابل پیگیری است. یعنی می توان عرصه های شهری را به همین ترتیب به صورت خصوصی، عمومی و دولتی بازشناسی کرد.
ارتباط متقابلی بین ظرفِ فضاهای عمومی شهری و مظروفِ کنش های عرصه عمومی وجود دارد. کنش های متقابل انسانی که در میان عناصر شهری تبلور پیدا می کنند، کالبد شهر را به مثابه تسهیل گر یا مانع ساز تعاملات اجتماعی پیش چشم قرار می دهند. اما قدرت گرفتن هرکدام از عرصه های دولتی، عمومی و خصوصی در شهر، آنها را به مرکز ثقل برنامه ریزی شهری از جمله در حوزه سیمای شهر تبدیل می کند. تسلط فرهنگ های سیاسی مختلف در شهر، نظام های برنامه ریزی مختلفی را به وجود می آورد. بهعنوان مثال؛ در جای که حوزه برنامه ریزی به دولت اختصاص دارد، شرایط به گونه ای رقم می خورد که اهداف مورد نظر دولت پیگیری شود.
به طور کلی در برخی موارد در شهر مدرن، بخش دولتی (حاکمیتی یا ایدئولوژیک) و یا بخش خصوصی با گرایش به سمت حداکثری شدن، عرصه عمومی را تهدید می کنند و در مقابل «حاکمیت شهری» که اصالت عرصه عمومی را پشتیبانی می کند، به دنبال «حکومت شهری» است. شهرسازی قرن بیستم در سایه حمایت و اقتدار دولت ها (که عمدتاً مبنایی ایدئولوژیک داشتند) با هدف ساماندهی توسعه کالبدی شهرها تأثیر زیادی را از علوم فنی و مهندسی پذیرا شد. اساساً برنامه ریزی برای شهر از ابتدا بهصورت «برنامه ریزی دولتی» شکل گرفت و بر اعتقاد به «حق حاکمیت انحصاری دولت» و «مشروعیت دولت» استوار بود. در اینجا به جای شهروند با توده مردم مواجه هستيم. فرد ذره گونه است و هويتي مستقل از توده ای که حاکمان آن را به قالب در می آورند و شكل می دهند، ندارند.
از آنجا که در ایران که درِ طرح های شهری همچنان بر پاشنه مدرنیسم وارداتی از نوع جامع و تفصیلی آن می گردد، بسط ید مدیریت شهر بر فضای عمومی، سیمای شهری خاصی را دستکم در برخی نقاط کلیدی شهر تهران رقم زده است. پروژه نواب (تصویر 1) و طرح ساماندهی سیمای میدان انقلاب از جمله نشانه های تفوق عرصه دولتی بر عرصه عمومی در حوزه سیمای شهری هستند. تفوقی که به دنبال یکسان سازی و نفی هر گونه تفاوت در نما است. تا جایی که در میدان انقلاب، یکسان سازی نماها به گونه ای است که تشخیص تفاوت کاربری دو تجاری همجوار بدون نزدیک شدن به آنها و قرائت نوشته روی تابلو دشوار است (تصویر 2 و 3).
به عنوان یک نتیجه مختصر می توان به یک تناقض در مدیریت سیمای شهری تهران اشاره کرد و آن اینکه، مدیریت شهری تهران علیرغم تکیه بر ساز و کارهای جامعه مدنی همچون انتخابات، در حوزه مدیریت سیما، التفاتی به الزامات جامعه مدنی همچون تکثر ندارد و در پی نوعی از یکسان سازی و شکل گرایی، رفتاری اقدارگرایانه از خود نشان می دهد.