اینکه چرا در سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های گردشگری، رقص به عنوان نماد سنت، هویت و فرهنگ قومیت های ایرانی مورد بی مهری است، جای ابهام فراوان دارد. بی دلیل نیست که برخی اندیشمندان بر این باورند که در ایران تخریب سرمایه های نمادین به طور تاریخی وجود داشته است. این در حالی است که امروزه بسیاری از کشورهای دنیا پتانسیل نهفته در این هنر انسانی بی بدیل و سرمایه نمادین را برای ارتقای صنعت توریسم، دریافته اند و برای آن برنامه ریزی کرده اند.
برگزاری جشنواره ها و مراسم هایی چون جشنواره رقص کابل، با هدف احیای مجدد رقص های سنتی افغانستان؛ جشنواره رقص سنتى ارامنه به نام «يار خوشتا»؛ که تم مذهبی و سنتی دارد و قدمت آن به چند قرن می رسد؛ جشنواره سماع که در طی سال در قونیه برگزار می شود و در مراسم یادواره مولانا در آذر ماه موج مسافران را راهی جنوب کشور ترکیه می کند تا به دیدن معروف ترین جشنواره عرفانی و رقص سماع بروند و …
چرا چنین رویدادی در قونیه و رویدادهای مشابهی در سراسر جهان تا این اندازه در جذب گردشگر موفق بوده، اما ایران با وجود داشتن ده ها مناسبت جذاب تاریخی و اسطوره ای و با سابقه باستانی در رقص های آیینی و قومی نتوانسته در صنعت گردشگری از آن ها بهره گیرد؟
رقص های آیینی بیانگر ارتباط انسان با ماورای هستی است. رقص در ایران از نظر تاریخی، بازتاب ویژگی های اقوام ایرانی است و نشانگر درک و دریافت آن ها از جهان هستی است. ریشه در تاریخ طبیعی و اجتماعی آنان دارد و برآمده از مفاهیم اصلی زندگی و نتیجه سازگاری با ساختارهای معیشتی اخلاقی و فکری اقوام بوده است. همچنان هم اصالت خود را حفظ کرده و تا چهار دهه گذشته در میان ایلات و عشایر و روستاییان بصورتی فعال نمود داشته است.
رقص هایی از جمله پر خوانی، مولودی خوانی، سماع صوفیان و… در مناطقی چون گیلان، مازندران، کردستان، کرمانشاه، لرستان، بلوچستان، آذربایجان، خراسان، کرانههای خلیج فارس و … . انسان ها از دیر باز رقصیده اند و همچنان برای جشن ها، تداوم زندگی، ارتباط معنوی و اظهار وجود و بروز هویت اجتماعی شان می رقصند. رقص های گوناگون ایرانی دارای مضامینی چون آیینی و دینی، شادی و تغزل، حماسه و رزم، کار، سوگ و درمان است.
یافته های باستان شناسی نشان از آن دارد که رقص، دستکم از هزاره ششم پ.م در ایران رواج داشته است. به جرات می توان گفت قبل از پیدایش «زبان» و «خط»، «رقص» یکی از روش های اصلی انتقال مفاهیم از نسلی به نسل دیگر بوده است. رقص، وحدت، زيبايي و معنا خلق می کند، زبان پنهان روح است و رقصنده قبل از آن و بیش از آن که این موارد را به تماشاگر منتقل کند خود به تمامی واجد آن است. بقول حضرت مولانا «رقص است زبان ذره زیرا؛ جز رقص دگر بیان ندارد»
رقص، روایتگر جهان بینی، اساطیر و باورها و هویت یک قوم و دارای نظام معنایی است. بازنمود فرهنگ، اندیشه و ارزش های فرهنگی از طریق بدن انسان است. بازتاب جغرافیا، آب و هوا، موسیقی، نحوه زندگی، باورها و تاریخ مردم است. هویت یک ملت به داشته هایی است که در پهنه تاریخ توانسته آن ها را تبلور و تجسم عینی و بیرونی بدهد. ملتی که عناصر تمدنی و فرهنگی خود را از دست بدهد بی هویت شده و به راحتی مغلوب می شود: مغلوب دشمن خارجی در جنگ، مغلوب فرهنگ خارجی در مصرف، مغلوب ارزش های خارجی در زندگی، مغلوب فناوری خارجی در تولید.
در کتاب ثروت انقلابی می خوانیم که در طول تاریخ فعالیت های موزون گروهی برای تقویت هماهنگی بوده اند که به نوبه خود بهره وری اقتصادی را بهبود بخشیده اند. همچنانکه هزاران سال است که ماهیگیران هنگام کشیدن تورها یکصدا آواز می خوانند و ضرب آهنگین به آنان نشان می دهد چه وقت تور را بکشند و چه وقت نفس تازه کنند.
این هنر دیرپای انسانی که اغلب خود را در آیین های گذار به نمایش می گذارد، تجربه حس رهایی و وارستگی را زنده کرده نشاط، عقلانیت و تاب آوری اجتماعی و بهره وری اقتصادی را افزون میکند. اجرای چنین رقص هایی نه فقط سبب تحکیم پیوندهای جمعی و تقویت ناخودآگاه قومی و تعمیق باورهای فرهنگی است که با توسعه ظرفیت های گردشگری اقوام ایرانی در قالب جشنواره های محلی، می تواند اقتصاد جوامع محلی را نیز متأثر سازد.
با نگاهی دیگر سروتونین که به آن هورمون شادی هم می گویند، اغلب در فعالیت های با نشاط اجتماعی و فعالیت های ورزشی سطح آن در بدن بالا می رود و حس بخشندگی را افزایش می دهد؛ لذا برخی اندیشمندان آن را هورمون توسعه نامیده اند. چون شرط لازم توسعه، عقلانیت، بهره وری و تاب آوری اجتماعی است.
لذا شایسته است به رقص هویتی و فرهنگی اقوام ایرانی با نگاهی دیگر نگریسته شود. نگاهی که بیان می کند رقص، مردم را درگیر معنا کرده، با ارتقای سطح سلامت هزینه های بهداشت و درمان را کاهش می دهد، بهره وری اقتصادی و رواداری اجتماعی را افزایش می دهد. نخستین و شیرین ترین میوه این تغییر نگاه، توسعه صنعت توریسم کشور است. باشد تا جامعه علمی، سیاستگذاری و اجرایی کشور با درایت بیشتر به این حوزه مغفول نظر کنند و از زیانهای فردی، اجتماعی و ملی که تا کنون دامن گیرمان شده بکاهند.
این یادداشت انتقادی برگرفته از مقاله پژوهشی نویسنده است که علاقمندان می توانند آن را در این لینک مطالعه کنند.