منظر، یک کل است
رابطۀ «منظر» و «ناظر» چگونه تعریف می شود؟ این ارتباط امروزه در طرح های منظر شهری چگونه متبلور شده است؟
آنچه امروزه در طرح های منظر شهری دیده می شود، پروژه هایی تقریباً یک شکل، یکسان، با دغدغه هایی نسبتاً مشابه هستند، طرح هایی که همگی با نگاهی شابلون گونه ولی برای ناظرانی (مخاطبانی) متفاوت ترسیم شده اند.
ناظر، به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از منظر، همواره در تعریف آن از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است. آنچه از رابطۀ میان منظر و ناظر در این طرح ها فهم می شود، رابطه ای همواره از پیش موجود است که بنا به قاعده و قانون از پیش نوشته شده شکل می گیرد، در حالی که اگر این گونه باشد همواره همۀ منظرها باید یک شکل باشند و یا به طور یکسانی نزد ناظران بازنمایی شوند.
منظر، یک آستانه، یک دَر، یک «شدن» میان دو کثرت (انسان به مثابۀ ناظر و محیط) است. در یک فرایندِ «شدن»، یک ضابطه، ضابطۀ دیگر نمی شود؛ بلکه هر ضابطه به مواجهه با ضابطۀ دیگر می رود و از این حیث «شدن» چیزی بین این دو و «خارجِ» این دو است.
انگارۀ شدن یا «صیرورت» صرفاً به این معنا نیست که خودِ پدیده (منظر) یک هستی ایستا ندارد و مدام در جریان است، بلکه بدین معناست که شدن حاکی از یک منطقۀ ابژکتیوِ عدم تمایز یا تمیزناپذیری است که همیشه بین دو کثرت وجود دارد، منطقه ای که بی واسطه به متفاوت شدن طبیعی و متناظر با هر یک از آن دو کثرت تقدم دارد.
منظر یک «شدن» میان درون (انسان-ناظر-ذهنیت) و بیرون (محیط-عینیت) است. بنابراین منظر همواره در «آستانه» قرار دارد. از این حیث می توان گفت ما «در» منظر نیستیم، بلکه ما «با» منظر «میشویم». بنابراین رابطۀ منظر با ناظر رابطه ای از نوعِ شدن است که در آن بی نهایت تکینگی از درون با بی نهایت تکینگی در بیرون مواجه می شود تا به آفرینش امر نو منجر شود.
منظر یک کل است، کل مجموعه نیست که اجزاء داشته باشد، کل مانع از آن می شود که هر مجموعه روی خودش بسته شود و مجموعه را وا می دارد خودش را درون مجموعه ای بزرگتر تا بی نهایت ادامه دهد. به بیان دیگر، کل همواره «امرِ گشوده» است، چون بنا به ماهیتش مدام «امرِ نو» را تولید یا خلق می کند. منظر نیز به مثابۀ یک کل، از این قاعده پیروی می کند.
در نهایت منظر یعنی برقراری نسبت های از پیش ناموجود میان برخی متغیرها (همچون: انسان، طبیعت، تاریخ، جامعه، سیاست و …) تا جایی که همۀ آنها در یک کل تکین و البته ناهمگن امکان های تازه بیافرینند. معیارها و ارتباطات از پیش موجود هرگز موجب آفرینش امرِ نو نخواهند شد. بنابراین رابطۀ میان منظر و ناظر، هرگز رابطه ای از پیش موجود نیست، بلکه رابطه ای تکین و همواره نوشونده است. از این حیث در نظر گرفتن منظرهایی ثابت و یکسان، قطعاً اشتباهی ساختاری و معنایی خواهد بود که منجر به از دست رفتن ماهیت منظرها در شهرها خواهد شد.
«از بیرون به درون آمدم،
از منظر
به نظّاره به ناظر،
نه به هیأتِ گیاهی نه به هیأتِ پروانه ای نه به هیأتِ سنگی نه به هیأتِ برکه ای،
من به هیأتِ «ما» زاده شدم…» (شاملو)1
پی نوشت
- بخشی از شعر «در آستانه» (1371) از احمد شاملو که از حیث شباهت معنایی به بحث پیشِ رو مطرح شده است.
یک پاسخ
عالی بود تفسیرتان و خسته نباشین بابت این حجم از آگاهی رساندن