پایانه های تاکسیرانی، زیرساخت محل پناه
توجه و ارتقا «زندگی پیاده» در شهر فراتر از کف سازی و سد کردن حرکت سواره به نفع پیاده برای گردشگری و تفرج، شکل های دیگری نیز می تواند داشته باشد؟
پایانه های تاکسیرانی در شهرهای بزرگ از جمله تهران از ساعات ابتدایی روز تا پایان شب جمع کننده و پخش کننده های بسیار مهم افرادی هستند که در بخشی از سفر خود از تاکسی استفاده می کنند. در نتیجه افراد بسیار زیاد و متنوعی در این نقاط عمدتاً به صورت روزانه یا چند روز در هفته حضور پیدا می کنند. از این رو وضعیت و حالی که این نقاط می توانند از تجربه زندگی پیاده در افراد ایجاد کنند مانند قلب می تواند انتشار دهنده حال خوب یا حال بد در سراسر رگ ها و بخش ها باشد.
همچنین باید در نظر داشت خلاف ایستگاه های مترو تهران که در زیرزمین هستند این پایانه ها در سطح و فضای باز بوده و ضمن آنکه سطح زیادی از شهر را به خود اختصاص می دهند به لحاظ کیفی و تعامل با شهر ظرفیت بسیار بیشتری دارند.
این درحالی است که در وضعیت کنونی علی رغم تغییراتی که طی سال ها در جهت ساماندهی این ترمینال ها انجام شده ولی همچنان حتی در پایانه تاکسیرانی مانند ونک به عنوان یکی از نقاط مهم شهر تهران حداقل در دو سطح اصلی می توان ضعف در مدیریت و طراحی را به وضوح شاهد بود. ضعف اول، ناقص و بد اجرا کردن همان اصولی که خود شهرداری در برنامه خود به صورت یک بعدی دارد -نگاهی صنعتی، عمرانی و ترافیکی- است. ضعف دوم، بنیان نگاه یک بعدی به چنین فضاهایی است.
درباره ضعف اول، توضیح آشنا است و قاعدتاً هرچند به غلط ولی نبود بودجه معمولاً بهانه است. مثلاً در میدان ونک بیش از یک سال است که کندی ساماندهی ترتیب توقف تاکسی ها و نصب سایه بان و صندلی انتظار برای آن ها عملاً پایانه را به یک کارگاه ساختمانی تبدیل کرده است.
ستون ها نیمه نصب شده، روشنایی در شب وجود ندارد و زهشکی درکار نیست. ساختمان و تأسیسات زشت، کثیف و خراب در کنار نبود تاکسی در ساعت های شلوغی یا شرایط جوی خاص مانند بارندگی و نظایر آن رانندگان و مسافر را به یک به «حساب نیامده» تبدیل می کنند و به درونی کردن یا عادی پنداشتن این «به دیده نیامدن» دامن میزند.
درباره ضعف دوم، توضیح ناآشناتر است و البته این بار قاعدتاً مقصر آن گروه هایی -از جمله معماران منظر- هستند که فکر می کنند نگاه و دانشی برای عرضه دارند. مثلاً هرچند در خیابان ولیعصر پیاده راه با نظم و ترتیب و طراحی مهندسی انجام شده ولی به ترمینال که میرسد تا لب به لب درختان نیز آسفالت شده. چند درخت وجود ندارد. نرده ها، پایه ها و سایه بان های فلزی بی داد می کنند. امکانات گرمایش و سرمایش مانند یک رستوران بخش خصوصی حداقل وجود ندارد.
در صورتی که پایانه باید مثل یک زیرساخت محل پناه باشد و بیابان های شهری را خنثی کند. همه توان نباید برای پارک سازی در زمین های دور از جنب و جوش شهری به منظور تفرج و مراسم های برنامه ریزی شده برای آخر هفته و درمان فشارهای تحمیلی در طی هفته باشد. ضمن آنکه آن فضاهای پارک موزه ای نیز چنین توانی ندارند؛ نشان آن نیز خروج سیل مانند افراد با خودرو به سمت شمال، لواسان، کردان و غیره در پایان هفته هاست.
بنابراین چه کسی می تواند پایانه های تاکسیرانی را متحول کند؟ شاید معماران منظر در سایه نگاهی دگرگونی خواه و خارج از قافیه سازی (قافیه اندیشم و دلدار من/گویدم مندیش جز دیدار من). چگونه؟ شاید با ترک انتظار اصلاح از بالا به پایین به صورت خود به خود. شاید وظیفه معماران منظر فاش کردن ضعف های نگاه یک بعدی و نشان دادن امکان پذیری و توان جور دیگر بودن باشد. نشان دادن اینکه مفهوم زندگی پیاده محدود به کف سازی و ضدیت با سواره نیست.