این روزها نهاد های متولی در مساله حل معضلی به نام ترافیک، با انجام اقداماتی نظیر؛ احداث پل ها، تونل ها، بزرگراه ها و … تا چه میزان توانسته اند در جهت کاهش ترافیک و ازدحام سواره مؤثر عمل کنند؟ مرور تجربیات، اندیشه ای را به ذهن متبادر میکند که آیا در برخورد با معابر برون شهری نیز لزومی بر تکرار تجربیات شکست خورده مشابه وجود دارد یا می توان چاره اندیشی متفاوتی داشت؟ هرچند مرور گذرای تجربه اقدامات انجام شده برای راه های درون شهری موجب روشن تر شدن این مطلب خواهد شد.
افزایش ترافیک، نتیجه افزایش فرصت حرکت سواره
با توسعه زندگی ماشینی شهرها و عدم پاسخگویی برخی معابر قدیمی که مختص تردد انسان ها در نظر گرفته شده بودند، تصمیم گیران شهری را بر آن داشت تا با تعریض و تسطیح معابر، تردد سواره را بیش از پیش ممکن سازند. لذت تسهیل تردد سواره کم کم حتی لذت هم مسیر شدن مردمان پیاده با سواره را هم گرفت. مخاطرات ناشی از سرعت و ازدحام تدریجی وسایل نقلیه در کنار لذت سواره بودن و ارتباط آسان و سریع، معابر شهری را از آنِ ارابه های آهنین کوچک و بزرگ کرد.
بدین ترتیب در مدت زمان اندکی جایی برای پیاده باقی نماند. در چنین شرایطی متفکران و دغدغه مندان شهری به دنبال رفع مشکل تداخل حرکت سواره و پیاده و با اولویت قرار دادن به اشتباهِ سواره، فرصت های بسیاری فراهم آوردند تا سواره ها بتوانند جولان بیشتری در شهر ها دهند. غافل از اینکه فرصت زیست مردمان شهر را نیز به سرعت گرفتند.
این روزها شاهد تکرار اشتباهات مشابه در معابر و مسیرهای برون شهری نیز هستیم. تفکر ویروسی ساخت آزادراه های بدون پشتوانه فکری به همین اندازه می تواند خطرناک بوده و عرصه زیستی بشر را هرچه بیشتر تنگ و تنگ تر کند. البته فارغ از نابودی فرصتهای زیستی انسان، ساخت و گسترش شبکه آزادراهی کشور تهدید بزرگتری برای سایر موجودات و هر جنبنده دیگری نیز هست.
به واقع این بهای سنگین تاوان کدامین تصمیم غلط بوده و در ازای آن چه چیزی برای نسل بشریت حاصل خواهد شد؟ خلق فرصت حرکت برای سواره یعنی زایش ترافیک مضاعف! ساخت بزرگراه های شهری و آزادراه های برون شهری یعنی ایجاد فرصت استقبال از سفری با جنس سواره و البته سریع! یعنی کاهش فرصت لذت بردن از سفر! یعنی انجام مضاعف سفرهای سریع برون شهری! در مثالی برای مقایسه میزان استقبال از سفر، پایتخت نشینان با ایجاد فرصتی هرچند کوتاه کوله بار سفر خویش را بسته و رهسپار خطه شمالی ایران می شوند.
برای این امر گزینه ها و راه های متعددی وجود دارد. اما با افتتاح آزادراه شمال، نبوغ تصمیم گیران حوزه راه، ترافیک سفر به سمت شمال را در یک مسیر متمرکز کرده و لذت سفر را نیز از مسافران خواهد گرفت. کاملا قابل پیش بینی ست که با افتتاح تمامی فازهای این آزادراه و مشاهده ترافیک خودروها در پی پاسخ به این مساله خواهند بود که چطور با وجود این طرح شاهد ترافیک سواره هستیم و در بهترین حالت تصمیم بر توسعه و طبقاتی کردن گرفته نشود، مطلوب خواهد بود.
اگرچه با توسعه طرح هایی مشابه، مقصد مسافران نیز به نابودی کشیده شده و تصور حذف زحمت سفر، زحمت مضاعفی را بر دوش بومیان آن تحمیل خواهد نمود. ای کاش متولیان امر جاده سازی به جای تمرکز حواس خویش بر طرح های غیر ضروری و بدون توجیه و سطحی، برای معرفی و گسترش امکانات راه های روستایی و ظرفیت های فرهنگی نهفته در آن ها چاره اندیشی کرده و به فکر توزیع یکنواخت و صحیح ظرفیت های گردشگری در تمامی نقاط ایران باشند. عدالتی همه شمول که مستلزم تغییر زاویه نگاه تصمیم گیران و متولیان این امر خواهد بود.