معمولا هر گاه سخن از “شهر” می رود بلافاصله بحث از “تولید و توزیع فضا” بعنوان مولفه وجودی و ماهیتیِ شهر یک امر طبیعی است. و هرگاه از تولید و توزیع فضا در شهر سخن به میان آید، ناخوآگاه برجستگی و سوژه گیِ مدیریت و تدبیر شهری رخ می نماید. در واقع، مدیران شهری با توجه به جایگاه خاص خود و نظر به اسناد بالادستی و علم مربوط به مدیریت تولید و توزیع فضا اقدام به آفرینش یا بازآفرینی فضای شهری می کنند. البته بیان این امر به هیچ وجه به معنی کنشگر ی و سوژه گی تام و تمام مدیران شهری در تولید و توزیع فضا نیست. بلکه باید توجه داشت که فضا نیز برخلاف آنچه که عموما تصور می شود یک امر بی جان و ناتوان در تعیین معادلات شهری نیست. به عبارت دیگر، فضا فقط ظرفی نیست که روابط شهر در آن جریان می یابد، بلکه فضا می تواند غنی یا فقیرکننده زندگی روزمره در شهر باشد. به همین خاطر، فضا از نوعی سوژه گی و تعیین کنندگیِ خاص، در تعیین مناسبات شهری و انسانی برخوردار است. به طور مثال وقتی در طراحی فضاهای شهری توجهی به طراحی محل هایی که شهروندان بتوانند در آنجا با یکدیگر به گفتگو بنشینند و به تبادل تجربه و خاطره بپردازند، نشود و ما صرفا بدنبال عریض تر کردن خیابان ها، ساختن برج ها و مگامال ها و ... که عموما محل عبور و فرار هستند تا قرار، فضا نیز چونان امری خاطره زدا و خشن بر ما ظاهر می شود و به سبک و سیاق خود به سامان زندگی روحی و جسمی ما می پردازد. سامانی که بیش از آنکه سامان و قاعده بتوان آن را نام داد، بیشتر بی سامانی و بی قاعده گی در زندگی شهری می ماند. آنگاه است که فراغت ما بیش از آنکه شهر محور شود، خانه محور می شود، و بیش از آنکه بوی مهربانی، همدلی و محبت نسبت به دیگری از آن برآید، بوی خشونت، دگرستیزی و نامهربانی از آن به مشام می رسد. کافیست برای فهم بهتر این مساله چنان که پیشتر نیز در خصوص آن نیز نوشته بودم به فیلم “مغزهای کوچک زنگ زده ” نگاهی بیندازید. کافیست از خانه خیابان پا بگذارید و با انبوه ترافیک و ماشین های تک سرنشین نگاهی بیندازید. سوارانی که عمده آن ها برای فراغت به پدیده ای به نام “دور دور ” روی می آورند.
کافیست به صدای بلند و گوشخراش ماشین ها گوش بسپارید تا بفهمید که چگونه “فضایِ خانه” در حال تسخیر “فضاهای عمومیِ” در شهر است. انگار که فضای خانه بدنبال به استعمار کشیدن فضای عمومی است؛ استعماری باژگونه! باید توجه داشت که پدید آمدن چنین استعماری به معنای تحمیل قواعد خانه بر فضاهای عمومی نیز هست. در اینصورت است که شهر و منافع عمومی تبدیل به امری غریبه، بیگانه و متعلق به دیگری می شود. و درصورت بروز چنین رخدادی دیگر فامیل بازی، خودمداری و فساد در زمان مواجهه باامرعمومی(public)بسیار عادی جلوه می کند. بنابراین تولید و توزیع فضا امری نیست که مدیران شهری بتوانند صرفا با داشتن علم مهندسی و ریاضی صرف اقدام به مدیریت آن کنند، بلکه بواسطه عاملیت فضا در تعین بخشی به مسائل اجتماعی و حتی فرم و قواعد شهری نیازمند نگاهی چندسطحی و چند وجهی از علوم اجتماعی گرفته تا سیاست و هنر و… است. به همین خاطر است که بارها تاکید کرده ام که مدیران شهری می توانند پیاده کنندگان حد اعلی و ادنی سیاست در هر جامعه ای بویژه شهرها باشند.