جهل مانند علم نیست چو هست جهل چون درد و علم همچو درمان
ناصر خسرو
چگونه می توان آشفتگی منظر شهرهای معاصر ایران را درمان کرد؟ از آنجا که درمان فرآیندی است در جهت بهبودی درد و برطرف کردن آن، شناخت مشکل اولین گام مهم در این فرآیند به شمار می رود.
آنچه امروزه به عنوان درد در منظر شهرهای معاصر ایران می توان شاهد آن باشیم آشفتگی منظرشهرها و ضعف در مطلوبیت آن است. اگرچه در جهت درمان این مشکل پژوهشگران و صاحب نظران زیادی در حوزه معماری و شهرسازی تلاش های بسیاری انجام داده اند ولی به نظر می رسد که به جبر ساختاری کشورهای امپریالیست غربی کمتر توجه شده است. و اما جبر ساختاری چیست؟ و آیا این کم توجهی به تاثیرگذاری کشورهای مولف در تداوم بخشیدن به ساختار شهرها می تواند ریشه مشکل آشفتگی منظر شهرهای معاصر امروز باشد؟
از اوایل قرن گذشته میلادی رابطه جدیدی در میان کشورهای مولف (غربی) و سایر کشورها رقم خورد که مورد دسته بندی های متفاوتی قرار گرفته است. مدل مرکز- پیرامون یکی از این تقسیمات است. بر اساس نظریه ساختاری امپریالیسم که توسط یوهان کالتونگ ارائه شده است، کشورهای جهان به دو دسته مرکز (کشورهای پیشرفته صنعتی) و کشورهای پیرامونی (کشورهای در حال توسعه) تقسیم می شوند.
کشورهای دسته اول: متعلق به جوامع صنعتی غربی است که در برنامه ریزی و اداره امور از یک سیستم کارکردی صرفا عقلانی و قانونمد، با رویکردی تقلیل گرا به مسائل ساختاری توجه داشته اند. این سیستم جزء نگر و کمی گرا سبب شکل گیری سبک بین الملل در معماری و شهرسازی شد که بعدها مورد واکنش های درونی کشورهای مرکز به پدیده جهانی شدن قرار گرفت. اما در کشورهای دسته دوم: که آنها نیز دارای یک بخش مرکزی و یک بخش پیرامونی می باشند، جوامع کوچکتری هستند که با رویکرد کل نگر و تکثرگرا در ارتباط با محیط های فیزیکی و ساختاری خود صرفا تحت تاثیر کشورهای مرکز قرار گرفته اند.
بنابراین بر اساس این دو دسته از کشورها، چهار بخش (مرکز مرکز، پیرامون مرکز، مرکز پیرامون، پیرامون پیرامون) تشکیل می گردد که همواره روابط متفاوتی میان آن ها وجود داشته است (تصویر 1).
گسترش تحولات علمی و فناوری کشورهای مرکز باعث تاثیرگذاری ها و به تبع آن، مقاومت هایی در سایر بخش ها به جود آورد. اولین مقاومت های فرهنگی در برابر جهانی شدن در خود کشورهای مرکز صورت گرفت (پیکان 1) که بعد معمارانه آن را می توان بعد از دهه 60 میلادی و در خلال مطرح شدن مباحثی چون هویت، مکان، انسان گرایی ،… و ظهور سبک هایی چون فرانوگرایی در واکنش به معماری بین الملل مشاهده نمود. اما در طول سده های گذشته بیشترین تاثیرگذاری کشورهای مرکز بر مرکز کشورهای پیرامون بوده است (پیکان 2) که طی آن، پیرامون این کشورها نیز به بهانه توسعه، ترقی و تجدد تحت تاثیر مراکز کشورهای خود قرار گرفتند (پیکان 3).
ایران از دسته کشورهای پیرامونی است که شهرهای آن در جریان یک طرفه ورود صنعت و فناوری وارداتی کشورهای مرکز دچار اغتشاش در توسعه و عدم مطلوبیت منظرین خود گشت. چرا که این جبر ساختاری تحمیل شده از کشورهای مرکز سبب بر هم زدن پیوند سازمان شهرها با گذشته خود شده و در نتیجه با از دست دادن ویژگی های فرهنگی و طبیعی خود، منظر شهرها در اقلیم های مختلف را دچار آشفتگی کرده است.
اگر بخواهیم از آشفتگی با تعریف هم شکل شدن منظرشهرهای معاصر ایران یاد کنیم، «بیگانگی ساختار شهری» که تحت تاثیر کشورهای مرکز بر کشورهای پیرامون شکل گرفت صرفا با رویکرد کمی نگر بود که در یک حرکت یک سویه توسط دولت و برنامه ریزان، در دستور کار قرار گرفت.
نتیجه این رویکرد محصول محور، غفلت از روابط کیفی در ساختار کل نگر و عدم پاسخ گویی به نیاز های انسانی کشورهای پیرامونی مخصوصا ایران بود که به هم شکلی منظر شهرهای آن انجامید. لذا به نظر می رسد که با برآورده شدن اهدافی چون: 1- تغییر نظام برنامه ریزی با رویکردی جزء نگر و کل نگر؛ 2- شناخت عناصر سازمان شهری و توجه به روابط حاکم بین آنها بر اساس مسائل طبیعی و فرهنگی؛ 3- شناخت نیازهای انسانی با توجه به بستر محیطی آن می تواند درمانی برای آشفتگی منظر شهرهای امروز ایران ارائه کرد.