می توان گفت مسکن دردهه 50 به مشکلی جدی در ایران تبدیل شده است. مشکلی که به نظر می آید حکومت پهلوی با بلندمرتبه سازی و جمهوری اسلامی با عرضه زمین درپی حل بر می آید.
به کارگرفتن تکنولوژی و ساخت شهرک هایی چون اکباتان، آپادانا، فکوری، شهرک غرب، آتی ساز و نظیر آن به نحوی و عرضه انبوه زمین به نحوی دیگر مشکل تقاضا را حل می کردند.
سیاست بلند مرتبه سازی و استفاده از تکنولوژی های نوین ساخت مسکن از دهه 50 به بعد تقریبا کنار گذاشته می شود؛ اما همزمان عرضه زمین مسکونی به اندازه ای گسترده و موثر است که می توان گفت مشکل تقاضا را به کلی حل می کند و آنچه که در دهه 50 به مشکلی بزرگ تبدیل شده بود، در دهه شصت به شدت فروکش می کند؛ تب سوداگری زمین و مسکن می خوابد. در دهه شصت، هم درصد اجاره نشین ها بسیار پایین تر از دهه 90 است و هم امکان خانه دار شدن بسیار سهل تر و عملا جمهوری اسلامی مشکل مسکن را با سیاست عرضه زمین کنترل می کند.
اما در دهه 70 در حالی سیاست عرضه زمین در دهه 60 متوقف می شود که سیاست های بلندمرتبه سازی پهلوی نیز کنار گذاشته شده است و سیاستگذاران هر روز در پی محدودکرن بیش تر بلندمرتبه سازی در شهر برمی آید. تکنولوژی نوین بلند مرتبه سازی تا هنگام نوشتن این یادداشت در پایان دهه 90 هنوز وارد ایران نشده است. از این رو ایران هر دو ابزار عرضه زمین، هم در سطح و هم در ارتفاع را از دست می دهد. با محدودیت زمین سوداگری و افزایش نجومی قیمت آن آغاز می شود. به گونه ای که می توان گفت مشکل از دهه 50 بزرگتر می شود.
از این پس می توان از فئودالیسم، نظام ارباب رعیتی و نوعی برده داری جدید سخن گفت که بر پایه مالکیت مسکن و سوداگران زمین بنا می شود. خانوارهایی که بخش عمده آنچه را که به دست می آورند هزینه مسکن می کنند، همواره در زیر خط مطلق به سر می برند و هیچ گاه امکان گشایش و ترقی ای در سطح زندگی مالی آن ها رخ نمی دهد و هرگز صاحب مسکن نخواهند شد.
با این حال سیاست گذاری زمین و مسکن در ایران به گونه ای است که همچنان در جهت فئودالیسم زمین شهری و مسکن حرکت می کند. سیاستی که در این زمینه بیش از هرچیز حامی منافع اربابان است، سیاست محدود سازی ارتفاع و بلندمرتبه سازی است.
اکنون تهران به عنوان پایتخت و پرجمعیت ترین شهر کشور یکی از کم ارتفاع ترین پایتخت های جهان است. متوسط طبقات در شهرهای توسعه یافته با تراکم جمعیتی بالاتر از تهران و شرایط استاندارد شهری، بیش از ۵ یا ۶ طبقه است. این درحالی است که متوسط طبقات ساختمان در تهران کمتر از ۳ طبقه است. درعین حال یکی از دلایل تراکم و آسفتگی شهر و عدم امکان برنامهریزی شهری مناسب ریزدانگی ساختمانها در سطح و در ارتفاع است.
در این شرایط بلندمرتبه سازی می تواند بخش عمده ای از مشکل را حل کند. به ویژه آنکه بهره مندی تهران از مترو، بومی شدن تکنولوژی آن و امکان توسعه آن می تواند مشکل ترافیک را کنترل کند. اتفاقی که در اکثر مناطق بلندمرتبه جهان رخ داده است.
با این حال همواره هم در فضای رسانه ای و هم در فضای سیاست گذاری شهری به نوعی هراس از ارتفاع دامن زده می شود.
از سوی دیگر همواره گرایشی منفی در میان برنامه ریزان شهری نسبت به افزایش ارتفاع وجود دارد. برنامه ریزان شهری به نظر می آید در پیوند با سوداگران به تقویت هراس از ارتفاع دامن می زنند. آن ها گاهی ترس از ارتفاع را به دلیل ترافیک مطرح می کنند. و گاهی دیگر به دلیل از دست رفتن هویت محله ها و مسکن های یک طبقه و ویلایی.
ترافیک مسأله ای است که با تکنولوژی و برنامه ریزی در بلندمرتبه ترین مناطق شهری جهان مسأله ای حل شده است. از سوی دیگر اولین طبقه ای که بر طبقه نخست ساخته می شود؛ هویت محله و مسکن های تک طبقه و ویلایی از دست می رود. از این منظر نمی توان چندان تفاوتی میان آپارتمان 4 طبقه و 20 طبقه قائل شد، هرچند این ادعا به معنای نادیده گرفتن سایر امکانات شهری مورد نیاز در بلند مرتبه سازی نیست. اما از سوی دیگر بخش مهمی از دیگر امکانات شهری همچون تقریبا تمام نیازهای آموزشی و فرهنگی و بخش مهمی از نیازهای ورزشی، همچنین نیازهای درمانی را می توان در ارتفاع نیز تأمین کرد. در واقع بخش مهمی از فقدان ها در این زمینه نه برآمده از بلندمرتبه سازی، که برآمده از عدم برنامه ریزی است؛ بلکه بلندمرتبه سازی خود می تواند راهکاری برای بخش مهمی از فضاهای خدماتی و عمومی باشد.
سیاست گذاران شهری به جای مشکل کم ارتفاع بودن شهر، به دو راه حل کوچک کردن مسکن و پرتاب کردن مردم به شهرک های اقماری و حاشیه های شهر روی می آورند، چیزی که هر دو مشکل پیش گفته یعنی هم کمبود امکانات شهری و هم ترافیک را به همراه دارد و تنها منافع سوداگران را تأمین می کند. چرا که بخش زیادی از مردمی که به حاشیه ها و شهرک های اقماری پرتاب می شوند، دوباره به شهر اصلی باز می گردند؛ گفته می شود جمعیت حاشیه نشین ایران در سه دهه گذشته 30 برابر شده است
در راه حل دوم مشکلات سلامت روان ناشی از زیستن در ساختمان های کوچک و بدون فضای خصوصی برای اعضای خانواده بر مشکلات کنونی فضای پراسترس زندگی در ایران افزوده می شود.
این همه در شرایطی است که می توان از خلأ معرفتی درباره نظریه پردازی در باب هویت شهری بلندمرتبه در ایران سخن گفت. این در حالی است که بلندمرتبه سازی به عنوان بخشی از تکنولوژی و نیاز شهر، به پدیده ای گریزناپذیر تبدیل شده است و مقاومت در برابر آن، چیزی مشابه مفاومت در برابر تکنولوژی می نماید. از این رو به نظر می رسد مهم، پرداختن نظری به راه درمان و کنترل چیزی است که در بلندمرتبه سازی از دست می رود یا معضلی است که با بلندمرتبه سازی ایجاد می شود.
در واقع به نظر می آید بلندمرتبه سازی و ارتفاع موضوعی نسبتا نااندیشیده در مطالعات بومی باشد. چه آنکه اساسا بلندمرتبه سازی به معنای نابودی بافت های سنتی و هویت تاریخی شهر است. از این رو اندیشه های برنامه ریزی شهری موضعی در تضاد و نفی آن در پیش گرفته اند؛ این در حالی است که بلندمرتبه سازی از اقتضائات تکنولوژی و شهرنشینی امروزین است. منظور از تکنولوژی در اینجا صرفا تکنولوژیک بودن ساخت و ساز در ارتفاع نیست، بلکه اقتضائات سایر تکنولوژی های به کارگرفته شده در شهر به ویژه حمل و نقل و انرژی به عنوان دو محور بس پراهمیت در شهر، رفتن به ارتفاع است.
در این صورت تکلیف شهر ایرانی چه می شود؟
فکر می کنم برنامه ریزان شهری ایرانی در پاسخ به این پرسش صورت مسأله را پاک می کنند. آن ها به درستی می دانند که شهربلند مرتبه با زندگی محلی و شهری ایرانی تضادهای بنیادینی دارد، اما در شرایطی که می دانیم تکنولوژی اقتضائات خود را به شهر تحمیل می کند و در شرایطی که می دانیم رفتن در ارتفاع در میان 4 تا n طبقه تفاوتی ندارد، پاسخ ندادن به این سوال و نااندیشده باقی گذاشتن آن و عدم تأمل درباره چگونگی سازگاری آن با اقتضائات فرهنگی ایرانی کاری بیهوده است.
از این رو به نظر می رسد تنها مافیا و سوداگری مسکن و برنامه ریزان و سیاست گذاران شهری در پیوند با آن نیستند که ترس از ارتفاع را می آفرینند بلکه نااندیشیده بودن ارتفاع در برنامه ریزی شهری بومی خود به نوعی امتناع از ارتفاع در کنار ترس ساختگی از ارتفاع دامن می زند.