به گفته هربرت رید «هنر بیان هر آرمانی است که هنرمند توانسته باشد آن را در صورت تجسمی تحقق بخشد». لذا اگر تمدن و صنعت، زاده دریافت و کشف علم باشد و هستیشناسی و جهان علمی شدن زاده ادراک و فهم فلسفه، هنر، زاده کشف و شهود و عرفان است. از جنبه تاریخی، همه ملتها هنر را مفهومی والا میپندارند و البته هر چه به پیش میآییم، رنگ و جلای معنوی و متعالی هنر به جلوههای حسی تنزل مییابد. دوره هنر جدید که مدار اندیشه بر پایه مذهب اصالت انسان و انسانشناسی است، شامل کلیه هنرهای پیشین اما با اندیشههای مدرن و معاصر در غرب پس از انقلاب صنعتی چهره جدیدی به شهرهای اروپایی داد. به جای آنکه به عنوان ابزار در خدمت بیان مفاهیم قدسی یا اسطورهای برآید، به مثابه روایتی از زندگی و نقد حال انسان به کار گرفته شد.
در ایران این نگرش به هنر، ابتدا به تقلید از اروپا در اواسط دوره قاجار وارد ایران شد و سپس در دوره پهلوی اول به تغییرات اساسی در شهرهای ایران دست زد. به گونهای که کمکم از جنبه کیفی هنر کاسته و به جنبه کمی آن افزوده شد. امروزه در هنر معاصر شاهد پارادوکس عظیمی بین هنرمند (اعم از طراح منظر، شهرساز و معمار) و دستگاه قدرت هستیم که هنر را نه آنچنان که باید بلکه متناسب با سلیقه خود (قدرت) به نمایش میگذارد و خط مشی هنر را از حالت آزادانه به خطی هدایت شده تبدیل کرده است. تا جائی که امروز در دوران پس از انقلاب اسلامی به هنر نگاهی کمیتگرا و تولیدکننده ابزاری برای قدرت میشود. از اینرو در گسترش حضور آثار هنری در سطح شهرهای کشور و عدم موفقیت حداکثری آنها در حصول اهداف تعیینشده به نظر میرسد هنر شهری از جوهره اصلی خود فاصله گرفته و مقهور اعمال سلیقههایی شده است که گاه آنها را تا حد تزیین و بزک شهر تقلیل داده است. در این صورت هنر در سیطره قدرت است و هنرمند به مجری برای نمایش سیاستهای قدرت بدل شده است. مدیریت شهری به اقتضای اهداف سازمانی یا سیاسی، به نشانهسازی برای قدرت تمایل دارد. تزاحم ناشی از وابستگی هنرشهری به قدرت، موجب میشود هنرشهری به مسیری جدا از جریان کمالجوی هنر هدایت شود؛ و میراث آن از هنر، تدریجا به شکل و صورت هنری محدود شده و به ارائه تکنیک و فن تقلیل یابد. این پارادوکس از حالتی نظری در دوره معاصر به نقش مصداقی و اجرایی تغییر کرده است. بیان هنر در شهرها به عنوان بستری برای نمایش سیاستهای قدرت توسط هنرمندان، به تناسب تحولات سیاسی و اقتضائات قدرت در هر دوره، در تلاطم نظریههای سلیقهای قرار گرفته است. میادین شهری یکی از مکانهای نمایشی برای بروز این تحولات بودهاند. آنگونه که تعریف میادین از مکانی جمعی به محلی برای نمادپردازی قدرت توسط هنرمندان تبدیل شد.
میدان امام همدان با آغاز معماری معاصر تاریخ ایران یعنی از سال 1307 الی 1309 ه. ش در ابتدای پادشاهی رضاه شاه پهلوی، بر اساس طرح تفصیلی برای توسعه شهر همدان با تصویب دستگاههای ذیربط ساخته شد. بر اساس این طرح، شهر به دور میدانی مرکزی و شش خیابان اصلی توسط کارل فریش طراح آلمانی ساخته شد. از همان ابتدا تا امروز، میدان همدان مکانی برای نمادپردازی قدرت در شهر و هنرمند در نقش مصورساز قدرت، ایفای نقش میکرده است. در اوایل دوران پهلوی در مرکز میدان مجسمه شاه بر روی قطعه سنگی برافراشته شد. پس از پیروزی انقلاب میدان شاه به میدان امام خمینی (ره) تغییر نام یافت و بر روی سنگ مرکز میدان المانی با مضمون انقلابی-اسلامی زیر نظر ارگانهای دولتی برافراشته شد. پس از آن و به تقلید از میدان انقلاب تهران المان جدیدی مشابه آن زیر نظر شهرداری و دستگاههای ذیربط در مرکزیت میدان قرار گرفت که با انتقادات مردمی مواجه شد. پس از آن درسال 1395 طرح آبنمای جدیدی برای میدان در نظر گرفته شد که در زمان اجرای کار به آثار میراثی برخوردند و این باعث شد تا طرح آبنما به طرح موزه میراثی تبدیل گردد.
از این دست اتفاقات در هنرهای شهری به ویژه در شهرهای باستانی به وفور دیده میشود. بنابراین در این صورت است که بسترهای شهری امروز ایران سراسر مملو از نمادها، میدانگاههای شهری، خیابانها و … است که نه بر اساس ذات هنر بلکه بر اساس قدرتطلبی و نمادطلبی ارگانهای دولتی و نمادهای قدرت شکل گرفتهاند.